به گزارش ایکنا؛ نشست «آموزههای اخلاقی مولانا» با سخنرانی ناصر مهدوی، شب گذشته در انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری برگزار شد. وی در این نشست که به مناسبت سالروز بزرگداشت مولانا برگزار شده بود، به فتوای اخیر دو تن از مراجع تقلید در خصوص ساخت سریال شمس تبریزی اشاره کرد و گفت: برخی فقهای ما صادقانه دهان برگشودند و آنچه را در ذهن داشتند، بیان کردند. بسیاری اینگونه فکر میکنند، اما خودشان را بزک میکنند و سعی میکنند بهروز صحبت کنند. خیلی از بزرگان ما نمیتوانند شخصیت مولوی را تحمل کنند. وقتی به مبانی ذهنی و روانی مولانا مراجعه کنید و نانوشتهها را بررسی کنید، یقین بدانید برخی طلاب جوان تاب تحمل چنین شخصیتی را ندارند. اتفاقاً من میخواستم به یکی از این فقیهان بزرگوار که به ساخت سریال درباره شمس تاختند، نامه بنویسم و از ایشان تشکر کنم؛ به خاطر صراحت در بیان آن چیزی که در پس ذهن آنها بوده است.
پیامدهای سیطره اندیشه فقهی
وی افزود: از دیرباز فقیهان ما در برابر عارفان ایستاده بودند و دستگاه ذهنی و معرفتی این دو کاملاً با هم متفاوت است. باید بررسی کرد چه اتفاقی افتاد که تفکر فقهی غلبه کرد و بر اندیشه دینی ما سیطره پیدا کرد و تقریباً بقیه اندیشهها را، حتی اندیشههای قرآنی و تفسیر قرآن را پس زد تا آنجا که تاریخ ما لنگ ماند. در اثر این غلبه، احادیث گرانبهایی مورد غفلت واقع شد، به نهجالبلاغه بیتوجهی و بیمهری شد و عرفان هم مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
مهدوی ادامه داد: دستگاه ذهنی فقهی اصلاً نمیتواند با دستگاه ذهنی عرفانی سر سازگاری داشته باشد. اینها دو برداشت کاملاً متفاوت و متعارض از اسلام دارند. گاهی دو برداشت وجود دارد که امکان دارد با هم توارد داشته باشند، اما اینها دو برداشت کاملاً متضاد هستند که یکی ابتدای طیف و یکی انتهای طیف قرار دارد. شما تصویر خدا را در اصول فقه نگاه کنید. شما بدون تکیه بر دادههای اصول فقه نمیتوانید حکم شرعی فرعی استنباط کنید.
تصویر متفاوت خدای فقیه با خدای عارف
وی اضافه کرد: در علم اصول فقه گفته میشود علت وجوب صیغه امر این است که خداوند مولاست و مولا وقتی به چیزی امر کند، با کسی شوخی ندارد. مولا یک خالقی است که بر فراز هستی نشسته است و وقتی امر میکند، شما باید فرمان او را با جان و دل بپذیرید. عرفا هم معتقدند وقتی قرآن میفرماید: «اقم الصلوه» یا «کتب علیکم الصیام» دلالت بر وجوب دارد؛ ولی عرفا بر خلاف فقهای ما، ارتباطشان با خدا را بر اساس ارتباط مولا و عبد بنا نمیکنند، بلکه بر اساس نظر عرفا، خداوند خیر مطلق، زیبای مطلق و موجودی فراگیر است که هستی را پر کرده است و هرچه حیات و زیبایی وجود دارد، از او تراوش پیدا میکند. از اینجا قصه آغاز میشود، شکاف آغاز میشود. عرفا خدا را از سر ذوق میپرستند، فقها خدا را از سر اجبار میپرستند. اینها راهی باز کردند به نام عشق، آنها راهی باز کردند به نام دستورات فقهی.
نگاه متضاد عارف و فقیه به چرایی بعثت انبیا
پژوهشگر دینی تصریح کرد: حتی تصویر پیامبر(ص) هم بر اساس این دو دیدگاه متفاوت است. از نظر فقها، پیامبر قیّمی است که آمده است خلأ بیعقلی ما را پر کند. حتی برخی از متکلمین و فیلسوفان ما در بیان اینکه چرا نیاز به پیامبر داریم، ابتدا به عقل آدم میتازند و میگویند چون عقل آدم ناقص است، لذا پیامبر به سوی این آدمهای بیعقل و بیسواد آمده است تا آنها را رهبری کند. شما در عرفان میبینید که میگویند: «این نیمشبان کیست چو مهتاب رسیده/ پیغامبر عشق است ز محراب رسیده/ آورده یکی مشعله آتشزده در خواب/ از حضرت شاهنشه بیخواب رسیده/ یک دسته کلید است به زیر بغل عشق/ از بهر گشاییدن ابواب رسیده». باز در مثنوی میخوانید: «دید شخصی فاضلی پر مایهای/ آفتابی درمیان سایهای». در مثنوی صحبت از تابیدن نور است، صحبت از رسیدن یک آشنا و همدم است، نه یک قیّم و سرپرست. اتفاقاً چون عاقل هستیم، پیامبر به سوی ما آمده است، چون کریم هستیم، پیامبر به سوی ما آمده است. همینطور امام در تفکر شیعه به جای عقل مینشیند، ولی امام در نظر مولانا همان کسی است که در زندان میشکند.
انسان در نظر عارف و فقیه
مهدوی در ادامه تأکید کرد: در اندیشههای فقهی، انسان موجودی بیدست و پا و ناتوان است که اگر او را رها کنی، پایش میلغزد. در نزد مولانا انسان اینگونه نیست: «باده در جوشش گدای جوش ماست/ چرخ در گردش گدای هوش ماست/ باده از ما مست شد نی ما از او/ قالب از ما هست شد نی ما از او». همچنین میگوید: «ای همه دریا چه خواهی کردنم/ وی همه هستی چه میجویی عدم». زندگی در نظر فقیه مانند یک قفس و یک شر است که ما در آن گرفتار شدیم و باید همه شئونات ما را از بالا تعیین کنند. مولانا زندگی را یک موهبت بزرگ میداند که خداوند آن را در برابر ما قرار داده است تا ما پرورش پیدا کنیم.
مرگ در نظر نقلیّون امری هولناک، اما در نزد مولانا امری دلپذیر و گواراست
وی در ادامه اظهار کرد: مرگ در نظر نقلیون و فقها آنقدر هولناک و وحشتناک است که اصلاً نمیشود به آن فکر کرد و چون به مرگ فکر نمیکنیم، زندگیمان بیکیفیت شده است. در نزد مولانا مرگ امری دلپذیر و گوارا است. بر این اساس، فقها نمیتوانند دستگاه ذهنی عرفا را تحمل کنند و اصلاً فضای گفتوگو هم وجود ندارد. تو گویی دو پارادایم کاملاً متفاوت هستند که در آن مفهوم خدا، زندگی، انسان، مرگ و ... متفاوت است. به همین دلیل، من فکر میکنم بازار تفکر فقها رو به روز بیرونق میشود و البته خود فقها هم مقصر هستند چون نمیتوانند همپای تحولات روز بدوند. به همین خاطر مسئله ما مسئله ششصد سال پیش است و چون تفکر برای ششصد سال پیش است، نمیتوانند با نسل امروز ارتباط برقرار کنند.
وی ادامه داد: فقیهان ما هر روز قدرتشان رو به افول است و بین آنها و مردم شکاف معرفتی به وجود میآید. از این جهت، این فتوا توانست کار روشنفکران دینی را راحتتر کند و مردم سادهتر تشخیص بدهند و زاویه دید این بزرگواران را تشخیص بدهند. ضمن اینکه یک خدمت دیگری که ایشان کردند، این است که وقتی فقها به یک چیز میتازند، به طرز شگفتآوری به آن اقبال بیشتری میورزند و این، کار روشنفکران را راحتتر میکند. به نظرم الآن اقبال مردم به مولانا و شمس بیشتر شده است و یک جنبشی برای شناخت اینها به وجود آمده است.
انتهای پیام
انتهای پیام