امام حسن عسکری(ع) در سال 232 در مدینه متولد شدند و در چنین روزی، هشتم ربیعالاول سال 260 هجری به شهادت رسیدند. این همام از سال 254 امامت را که ودیعهای الهی برای هدایت امت بود، عهدهدار شدند. از آنجا که ایشان از دوران نوجوانی تا پایان عمر مبارک خود، به اجبار در شهر سامرا و در منطقهای نظامی، سکونت داده شده بودند، عسکری(به معنای نظامی) لقب داده شدند.
دوره امامت امام عسکری(ع) همزمان با سه خلیفه عباسی بود: معتز عباسی(۲۵۲-۲۵۵)، مهتدی(۲۵۵-۲۵۶) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹). ایشان در سال 255 هجری قمری به دستور معتز عباسی به زندان افتادند، یک سال بعد با روی کارآمدن معتمد عباسی که با قیامهای شیعی مصادف بود، ایشان از زندان آزاد شدند. امام عسکری(ع) در ماه صفر سال 260 هجری مجدداً دستگیر و به زندان افتادند اما پس از چند روز آزاد شده و تحتالحفظ به خانه حسن ابن سهل در نزدیکی شهر واسط منتقل شدند. در همین روزها بود که امام عسکری(ع) با زهر، مسموم و سرانجام در 28 سالگی به شهادت رسید.
زندگانی امام یازدهم از ابعاد گوناگون همچون شبکهسازی نهاد وکالت و فقاهت در سراسر دنیای اسلام قابل بررسی است، مثلا نام 149 نفر از یاران و 21 نفر از وکلای ایشان در تاریخ ثبت است که رقم قابل توجهی مینماید. اما جنبهای ازحیات سیاسی و اجتماعی ایشان که ناسپاسی و نافهمی برخی شیعیان زمانه ایشان را نشان میدهد، مغفول مانده است. این مظلومیت امام یازدهم، که مظلومیت امام حسن مجتبی(ع) را تداعی میکند، نشان میدهد که ظلم بر اهل بیت، علاوه بر ظلم حاکمان وقت در قدرناشناسی شیعیان زمانه ایشان نیز ریشه داشته است.
نویسنده «مکتب در فرآیند تکامل» در صفحات 134-139 این کتاب مینویسد: پس از درگذشت امام هادی(ع) در سال ۲۵۴ اکثریت عظیم شیعیان، امام حسن عسکری(ع) را به امامت پذیرفتند، هرچند شرایط پیش آمده به وضوح موجب تردیدهایی در برخی شیعیان شده بود که گویا شرایط نصب ایشان را شرایط اضطراری میدانستند و این به نوبه خود موجب ضعف اعتقاد و کوتاهی آنان در اطاعت و انقیاد و حفظ حریم مقدس امامت شده بود.
در روایتی از امام عسگری(ع) آمده است که فرمودهاند هیچ یک از پدران بزرگوارشان به اندازه ایشان مورد شک و تردید شیعیان قرار نگرفتهاند. در روایت دیگری ایشان از یکی از اهالی قم سؤال فرمودهاند که وضع شیعیان آن شهر «در موقعی که همه مردم در شک و تردید بودند» چگونه بوده است. نقلهای متعددی در کتب و منابع قدیم از گفت وگوها و اختلافات بر سر موضوع امامت آن حضرت سخن میگوید، برای نخستینبار در تاریخ امامت در منقولات مربوط به این دوره میبینیم که برخی از به اصطلاح شیعیانِ بیایمان در مورد پاکی و تقوای عملی آن امام معصوم و مظلوم سخنان بیادبانه سخن میگفته و القاء شبهه میکردهاند و برخی دیگر از همان ناپاکان مدعی شدهاند که دانش امام را سنجیده و آن را در سطح دانش کامل که برای ائمه لازم است نیافتهاند! کوردلانی نیز بودند که میگفتند در نامههای امام اغلاط دستوری یافتهاند.
امام عسکری(ع) در سراسر دوران پر افتخار امامتشان در واقع دقیقاً از روز اول تصدی آن مقام مقدس با ایرادات جاهلانه و انتقادات نابخردانه وضعیت شیعیان که برخی از رفتار ایشان را مغایر با سیره و روش اجداد طاهرینشان می خواندند، مواجه بودند. مثلاً در مراسم تشییع پیکر مطهر امام هادی(ع) ایشان پیراهن خود را چاک فرموده بودند، این یک سنت بسیار متداول و معمول در اظهارات مصیبت و عزا بود اما چون از هیچ یک از ائمه سلف چنین امری روایت نشده بود نابخردان بر ایشان اعتراض کردند که مثلاً چرا بخشی از بدن مطهر خود را در انظار گذاردهاند. امام در پاسخ خاطرنشان فرمودند که موسی پیامبر خدا در عزای برادر خود هارون گریبان چاک کرد. مدتی بعد نابخردان دیگری(که احتمالاً از ظاهرگرایان و مقدسمآبان بودهاند) بر آن حضرت خرده گرفتند که چرا لباس فاخر بر تن مینمایند(در حالی که چه بسا آن لباسها متناسب با شرایط زمانه، لباس معمولی اما آراستهای بوده است)
در نامهای که از مقام مقدس امام یازدهم به اهالی نیشابور صدور یافته است، فرموده اند که هرگاه نامهای به شما فرستادیم آن را تصدیق نکردید. همچنین در بعضی اقوال آمده است که ایشان از رهبر مذهبی و پیشوای شیعیان آن شهر یعنی فضل بن شاذان شکایت فرمودند.
البته باید توجه داشت که به ضرورت زمان برخی از روشهای حضرت امام عسکری(ع) از نظر شکل با سیره عملی اجداد طاهرینشان تفاوتهایی داشته است، مثلاً بنا به دلایل روشن سیاسی ایشان(در دورانی که زندان نبودند و با توجه به قیامهای شیعیان، مصلحتی را مراعات میکردند) برخلاف روش پدران بزرگوارشان در مراسم سلام عمومی که معمولاً روزهای دوشنبه و پنجشنبه برگزار میشد، حاضر می شدند و رتبه جلوس خاص داشتند و گاه در مجلس عمومی وزرا نیز حضور مییافتند. این مسائل نیز از هجو برخی شیعیان بیایمان در امان نبود.
بسیاری از مردم آن روزگار فاسد شده بودند و ایمان از دل آنها رخت بربسته بود تا آنجا که حتی برخی از اطرافیان و کارپردازان نزدیکان امام معصوم و مظلوم نیز شباهتی با شیعیان مخلص که حلقه اطرافیان و نزدیکان ائمه(ع) را تشکیل میدادند، نداشتند. نمونههایی از خیانت وکلا و یاران امام نیز در تاریخ نقل شده است.
بازگویی و یادآوری این بیحرمتیها برای عاشقان و ارادتمندان آستان ولایت بسیار دردناک و رنجآور است ولی گویا ذکر آن برای عبرت لازم باشد که شاید همین ناسپاسیها و کفران نعمتها موجب شد که سرانجام جامعه تشیع از نعمت حضور امام معصوم محروم گردید چنانکه خود حضرت عسکری(ع) در برخی از مکاتبات خویش به امکان سلب نعم الهی در صورت تداوم و استمرار نافرمانی در شیعیان و عدم بهرهمندی آنها از مقام امام اشاره فرمودهاند. شاید منظور خواجه نصیرالدین طوسی هم در جمله معروف خود در بیان علت غیبت امام دوازدهم: «عدمه منّا؛ نبود او بخاطر ماست» اشاره به همین سابقه تاریخی باشد.
به قلم مجتبی اصغری
انتهای پیام