به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ و معارف اسلامی، شب گذشته، 18 بهمنماه، با حضور در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از عهدنامه مالک اشتر پرداخت.
وی با اشاره به طلیعه کلام امام علی(ع) بیان کرد: ایشان در این فرمان خود ضمن تأکید بر تقوای الهی، یکی از شاخصهها و لازمههای مدیریت اسلامی و مدیر اسلامی را علم و آگاهی به کتاب خدا و سنن الهی و انجام فرائض و واجبات معین فرمودند. اینکه حضرت دلالت بر فرائض و سنن را تأکید فرمودند، به این جهت است که اگر رابطه انسان با خدا منظم نباشد و اگر خواست حقتعالی برای مسئول موضوعیت نداشته باشد، خواست مردم نیز موضوعیتی نخواهد داشت.
قنبری تصریح کرد: تقوا این قدرت را دارد که هم انگیزه علم و معرفت را در یک مدیر مسلمان به حرکت درآورد و هم در سایه علم به امر و نهی خداوند متعال مقتضیات کار و حوزه مأموریت را نیز باید درک کند و بشناسد، تا در مأموریت خود موفق باشد.
وی در ادامه افزود: بعد از این عبارات، حضرت فرمودند که «وَ اَنْ یَنْصُرَ اللّهَ سُبْحانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یدِهِ وَ لِسانِهِ». امر ایشان به مالک این است که خدا را با قلب، دست و زبان خودش یاری کند. چراکه خداوند خودش را متکفل یاری و مددرسانی به کسی میداند که خدا را یاری کند و کسی را عزیز میدارد که خدا را عزیز کرده باشد. به مالک فرمان میدهد تا خواستههای نابجای نفسش را اجابت نکند و آنها را درهم بشکند و هنگامی که نفسش او را تحریک میکند خویشتندار باشد.
قنبری با بیان اینکه امام علی(ع) اولین وظیفهای که پیش روی مالک قرار میدهد از جنس عبودیت است، گفت: ایشان سه حوزه یاریرسانی به خداوند را روشن میکند که قدم اول این نصرت الهی، با قلب، قدم دوم با زبان و قدم سوم با عمل است. اگر این سه پدیده و آثار مهم در هماهنگی باهم برای یاریرسانی به خدا نباشند، اثر عمل حاکم، به جلب رضایت الهی و التیام خاطر مردم نخواهد انجامید. چون استانداردهای رفتاری حاکم را تغییر میدهد و به هر میزانی که از این معیار و موازنه فاصله گرفته شود، ارزش کار مدیریت دچار نقصان و اشکال خواهد شد.
وی افزود: اولین مطلب امام(ع) یاریگری با قلب است. قلب یک قلمرو پهناور است که اگر به بلاها گرفتار نشده باشد و اگر از جای خود بیرون نیامده باشد، برای آن، سلطانی جز خداوند وجود ندارد. در منطق قرآن، قلب مرکز معرفت و احساسات و عواطف است و قرارگاه محبت و امید محسوب میشود و همه ارزشهای کیفی در قلب انسان منعقد میشوند. این باور بسیار مهم است که کسی خودش را صاحب و دارنده قلبی بداند که هم کانون محبت حقتعالی، هم محل نزول انوار و هم هدایت الهی است و خداوند حاکم بر قلب است و صاحب چنین قلبی، با اما و اگرهای روزگار گرفتاری پیدا نمیکند.
قنبری اظهار کرد: یک مدیر در نظام اسلامی اعمالش را با محوریت قلب انجام میدهد که زمامدارش خداوند است و وقتی زمامدار قلب یک مدیر خدا باشد، دچار نوسان نمیشود و با دیدن شکرگزاری از عمل او یا ... مناسباتش با مافوق و مادون دچار تغییر و تحول نمیشود. وقتی کار برای خدا است، دیگر هیچ موضوعی بر کیفیت آن اثر نمیگذارد، لذا اولین مطلب حضرت(ع) این است که اول با قلبت خدا را یاری کن.
وی با بیان اینکه اگر غیر خدا را به درون دل راه دادی، آن قلب دیگر حرمالله نیست، بلکه بتکده است، گفت: چون تبسم دیگران برای مدیر مهم میشود و به منظور به دست آوردن دل بالادستی به هر قیمتی، به هر کاری تن میدهد و برای رسیدن به مطامع خود، بر پایه اینکه دلش میخواهد، هر ظلمی را سزاوارانه انجام خواهد داد و همچنین هر خواستهای را ظالمانه به اراده دیگران سوار میکند.
قنبری تصریح کرد: یکی از عمدهترین مشکلاتی که پیشروی مقامات دولتی قرار دارد، همین بههم ریختن قواره قلب و حاکم کردن غیر خدا بر دل است و وقتی که دل از هدایت الهی تهی شد، تبدیل به نفس میشود و نفس نیز امر کننده به همه زشتیهاست و مهار آن نیز بسیار سخت خواهد بود. خداوند در آیه دوم سوره انفال صاحبان قلب نورانی را این طور معرفی میکند و میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ مؤمنان همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مىكنند». نام خدا دلهای اینها را صفا میدهد. علتش این است که مؤمن غیر از نام خدا را در خانه دل خودش قرار نمیدهد. هر کاری میکند برای خدا است و اگر کار او را ببینند یا نبینند، مهم رضایت خدا برای او است و لذا قلب او صفا پیدا میکند و وقتی که آیات الهی بر آنها خوانده میشود، ایمانشان زیاد خواهد شد.
وی ابراز کرد: «وجل» که در آیه آمده است، حالت لرزش و تکانه است و اگر این حالت وجود نداشت و یک مدیر و صاحبمنصبی با شنیدن نام خدا و انذار و تذکر از جنس خداوند این حالت برای او ایجاد نشد و خیال کرد که اینها قصه و برای دهههای قبل است و این حرفها مشتری ندارد، به طور حتم او نمیتواند مردم را ببیند و نمیتواند خیر و صلاح و منافع مردم را بفهمد. چون وجود او تبدیل به یک مانع در مسیر سعادت مردم میشود. در تاریخ، شخصی به نام عمر بن سعد را داریم که یک آدم معمولی نیست، بلکه اهل نماز و زهد و حج است و در بین مردم به تظاهرات ایمانی معروفیت دارد و در عین حال، وقتی که در معرض ریاست و مقام قرار گرفت، باید دست به انتخاب میزد. وقتی پا به رکاب گذاشت، چندین هزار نفر به فرمان او برای جنگ با حسین بن علی(ع) سوار بر مرکب شدند. البته که میدانستند امام حسین(ع) فرزند پیامبر(ص) است و مهمتر اینکه، این جماعت وعده عمر بن سعد را باور کردند.
وی در ادامه افزود: حر بن یزید ریاحی نیز در مرز این قضیه قرار داشت و تقریباً شرایط او نزدیک به عمر بود و هر دوی اینها نیز به هدایت امام خوردند. اما چرا یکی هدایت شد و دیگری جا ماند؟ چون قلب عمر، قلب الهی و آباد نبود و به هوای ریاست، قلبش را به بنیامیه سپرد. آنچه از گفتوگوی امام حسین(ع) با عمر در گزارشات تاریخی وجود دارد، از جنس مذاکره، مصالحه و برای رسیدن به یک معدل نیست. آنچه امام(ع) به عمر گفت، برای این بود که به قلب خودش رجوع کند و اگر قلب اینها بازتابش نور خدا را داشت، همان اتفاقی که برای حر افتاد، برای عمر و امثال او نیز میافتاد. بنابراین، این تکانه که در آیه دوم سوره انفال اشاره شده، بسیار مهم است.
قنبری تصریح کرد: از نگاه حضرت علی(ع)، قلب با قدرت تقوا آمادگی پیدا میکند و اگر یک نگاه مختصر به مجموعه عبارتهای ایشان بیندازید، میبینید که تقوا مانند کلیدواژهای است که در تمام جملات حضرت وجود دارد. انسان اگر تقوا داشته باشد، بدون برخورداری از علم و آگاهی برای انجام یک کار، آن مسئولیت را قبول نمیکند و از نگاه حضرت علی(ع) آن کسی که بدون صلاحیتهای لازم مسئولیت را به عهده میگیرد، تقوا ندارد و کسی که تقوا ندارد، در سراشیبی سقوط به گناهان و ناپاکیها است.
انتهای پیام