انتظار؛ از دگرگونی انسان تا تحول در جامعه
کد خبر: 3889676
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۲

انتظار؛ از دگرگونی انسان تا تحول در جامعه

همراه بیّنات یا دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آنچه دارد دلخوش نیست و در انتظار چیزی است که می‌تواند باشد و باید باشد. این توانایی و ضرورت او را برپا می‌دارد و به انتظار می‌کشاند و چشم به راه می‌سازد.

انتظار؛ از دگرگونی انسان تا تحول در جامعهبه گزارش ایکنا، استاد صفایی حائری، در کتاب «انتظار؛ از دگرگونی انسان تا دگرگونی در جامعه» به تبیین معنای انتظار و اثرات آن پرداخت. به باور او همراه بینات به انتظار می‌رسیم. انتظاری که نه احتزاز و نه اعتراض، بلکه آماده‌باش است. آمادگی که به شهادت، تقدیر و تنظیم می‌رسد و جایگزین تظاهر و تفنن می‌شود. انتظار عمل است و نه حالت، عملی که تنظیم فکر، روحیه، طرح و عمل خاصیت انتظار است. بخش‌های از این کتاب به انگیزه میلاد حضرت موعود(عج) از نظر می‌گذرد:

همراه بیّنات و یا دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آنچه دارد، دلخوش نیست و در انتظار چیزی است که می‌تواند باشد و باید باشد. این توانایی و ضرورت او را برپا می‌دارد و به انتظار می‌کشاند و چشم به راه می‌سازد.

همراه بیّنات به انتظار می‌رسیم و این انتظار، نه احتراز و کناره‌گیری است که بعضی‌ها بر آن پافشاری می‌کنند و در بوق‌هاشون می‌دمند، که تو نمی‌توانی در آنچه که هستی بمانی و نمی‌توانی از آنچه باید داشته باشی چشم بپوشی.

این انتظار نه احتراز است و حتی بالاتر نه اعتراض و فریاد، که این انتظار آماده باش است. زمینه‌سازی و آمادگی برای رسیدن به مطلوب است. آن کس که در انتظار است، آماده می‌شود تا نقطه ضعف‌های خودش را پر کند و مانع‌ها را بشناسد و نقطه ضعف‌هایشان را بیابد و در نقطه ضعف‌های دشمن خانه بگیرد و از آن سنگر بسازد.
انتظار، پر کردن خانه‌های ضعف خویش و تقیه، سنگر گرفتن در خانه‌های ضعف دشمن است.

بی‌جهت نیست که انتظار فرج بالاترین اعمال است. آن کس که بن بست موجود را نمی‌پذیرد و تحمل نمی‌کند در انتظار گشایش است و به دنبال مطلوب و برای رسیدن به مطلوب آماده است و مهیّاست، که «مَن انتَظَرَ أَمرا تَهَیّأَ لَهُ». ما کسانی را می‌بینیم که به پا ایستاده‌اند و راه افتاده‌اند. ولی انتظاری نداشته‌اند و گویا چیزی نمی‌خواسته‌اند و تنها بر اساس جو محیط و جریان حاکم به رفتن وادار شده بودند. اینها بدون انتظار و بدون آماده باش در گام‌های اول گرفتار شده‌اند و به خودخوری و فرار از خویش ریسیده‌اند و آخر سر در زیر فشار ابهام‌ها و اشکال‌ها، در مرحله فکر و اعتقاد، در مرحله ظرفیت و تحمل، در مرحله طرح‌‌ریزی و در مرحله عمل، از کمبود امکانات گرفته تا نیاز‌های اقتصادی و نیاز‌های تخصصی و علمی و حتی آمادگی بدنی و توانایی جسمی، در زیر بار این فشارها و ابهام‌ها به انزوا و فرار از کار و جدای از عمل روی آورده‌اند.

آنها که عمل زده بودند طبیعی است که بعد‌ها با نفرت، عرفان‌زده، فلسفه زده و علم زده و کلاس زده هم بشوند و به دنبال پناهگاه و مقرّی بگردند که باز هم طبیعی است که به پناهی نرسند و سرگردان بمانند.

این خاصیت انتظار است که تو را وادار می‌کند تا کمبودها را حدس بزنی و برای تأمینش بکوشی و این خاصیت انتظار است که تو را به آمادگی و حضوری می‌رساند که مانع‌ها را بشناسی و برای رفعشان برنامه بریزی. شهادت و تقدیر خاصیت انتظار است که باید این شهادت و تقدیر جایگزین تظاهر و تفنّن بشود وگرنه همان عمل‌زدگی‌ها و علم‌زدگی‌ها و عرفان‌زدگی‌ها و فلسفه‌زدگی‌ها و کلاس‌زدگی‌ها و برنامه‌زدگی‌ها فرا خواهند رسید، که این پاداش تظاهر کارها و تفنّن بازها است.

جوانی به منزل ما آمده بود و در مقام نصیحت می‌گفت که من چند شبی در این منزل خوابیده‌ام و بعد به حوزه وارد شده‌ام و حالا می‌خواهم نقطه‌های منفی برخورد شما را که به دیگران هم گفته‌ام به شما تذکر بدهم. یکی اینکه در مشاعرت با شما آدم به انزوا کشیده می‌شود و ذهنیت و حالت‌های منفی در او به وجود می‌آید.

از آنجا که او می‌خواست در مقام نصیحت تذکراتی بدهد گوش بودم که لابد توضیحی خواهد آمد، ولی توضیحی ندادند این بود که گفتم: من هم برای خودم ذنب‌ها و گناه‌ها و نقطه ضعف‌های را قبول دارم و از آن طرف در صدد هستم که مصداق‌های این کلّی را بشناسم. و در خودم با آن درگیر بشوم، چون من این کلی را قبول دارم و معتقد به عصمت خودم نیستم، توضیح کلی شما برای من فایده‌ای ندارد. بهتر است که مشخص کنید و بگوید در برخورد مثلاً با من یا دیگری، شما حرفی زدید یا کاری کردید که نباید می‌کردید و این کار غلط ما را به انزوا کشاند. ساکت بود، گفتم مثلاً با خود شما که چند شبی را اینجا بوده‌اید چه برخورد غلطی وجود داشته که شما را به ذهنیت کشانده. گفت: من مبتلا به ذهنیت نشدم ولی شما وقتی که آمدید به من گفتید: «آیا فکر کرده‌ای و آماده‌ای و یا همین طور راه افتاده‌ای».

من با تعجّب پرسیدم آیا همین باعث انزوا و ذهنی‌گرایی شما شده است. گفت: بله... و اینجا بود که خندیدم و خوش هم خندید و با احترام به محضرشان عرض کردم، خیلی احمق هستید ... و گفتم .. لابد این هم نقطه ضعف دوم بنده است که فحش می‌دهم!! و اهانت می‌کنم و عفت کلام ندارم؟! در حالی که این توضیح حالتی است که در تو وجود دارد و باید متوجه شوی و بیخود بلندگوی گناهی نباشی که وجود نداشته.

هنگامی که می‌خواهید طرف مبتلا به انزوا و نفرت نشود و گوساله نیاید و گاو نرود و در برخورد با او می‌پرسی که آیا با فکر آمده‌ای. متهم به ذهنیت بازی می‌شوی و متهم به انزوا و رهبانیت.

آنجا که من دارم می‌بینم آدم‌های استخوان دارش پس از سال‌ها تحصیل چگونه سر در گم هستند و نمی‌دانند چه کنند و خسته و رنجور و وا زده و سر در لاک شده‌اند، آیا نباید به تازه واردی که بر اساس جو حاکم و یک جریان تند اجتماعی کارش را ول کرده و آمده که مثلاً عربی بخواند، آیا به این چنین آدمی نباید بگویم که چه می‌خواهی و چرا با عربی شروع کرده‌ای؟ و نباید بگویم که عربی تو را به فهم قرآن نمی‌رساند و بیش از ترجمه به تو یاد نمی‌دهد؟ و نباید بگویم که پیش از عمل تو باید فکر و ظرفیت و طرح را داشته باشی؟

راستی وقتی علت خستگی و وازدگی را نشناسیم و نفهمیم که عمل‌زدگی چه فلک‌زدگی‌های می‌آورد، آدم‌هایی را که می‌خواهند ریشه انزوا و وازدگی را بخشکانند متهم به انزوا و رهبانیت می‌کنیم و می‌خواهیم لباس‌شان که هیچ، حتی پوست سرشان را بکنیم و تقصیر هم نداریم که ریشه‌ها را نمی‌شناسیم و مقرور حُسن نیت‌مان هم هستیم.

خرافات از همین جا بر‌می‌خیزد که ما مقارنه‌ها را با علت‌ها عوضی می‌گیریم. خیال می‌کنیم که اگر هنگام کوفتن کاسه مسی خورشید روشن شد و از کسوف نجات پیدا کرد، علت این امر همین قاشق‌زنی ما بوده است.... در حالی که علت چیز دیگری است، هر چند که در خارج با چیز‌های هم همراه و همزمان است.

علت انزوا و ذهنیت و وازدگی این افراد، این سوال‌ها و این نوشته‌ها نیست. این نوشته‌ها به ریشه‌ها دعوت می‌کند و این سوال‌ها وضع طرف را برایش مشخص می‌کند و طبیعی است که بفهمد بی‌پایه بوده و طبیعی‌تر این است که به اعماق خود بپردازد و مبانی و معارفش را محکم کند و کدام احمقی است که این کار بنیادی را مخالفت با عمل و دعوت به انزوا بشناسد؟ علت انزوا و خستگی و وازدگی اینها همان نداشتن شهادت و تقدیر و انتظار است. اینها ندیده آمده‌اند و طبیعی است که با دیدن مشکلات متحیّر و سرگردان شوند یا اینکه از اساس، کارشان را درست کنند و بنیادی پیش بیایند.

بیّنات بنیادهای ما را محکم می‌کرد و با این بیّنات، نمی‌توانستیم همانجا که هستیم بمانیم و این بود که به انتظار آنجا که باید باشیم و می‌توانیم باشیم می‌رسیدیم و با این انتظار که نه احتراز است و نه اعتراض، به آماده باش و زمینه‌سازی روی می‌آوردیم.

در زمینه فکر و ذهن.
در زمینه ظرفیت و وسعت روحی.
در زمینه طرح و برنامه‌ریزی.

در زمینه عمل، از تأمینات و بودجه تا تدارکات تا نیاز‌های تخصصی و علمی تا آمادگی‌ها، از ورزیدگی‌های عملیاتی تا اطلاعات و آگاهی از اوضاع و اسرار دشمن.

انتهای پیام
captcha