
به گزارش ایکنا؛ به نقل از روابط عمومی انتشارات شهید کاظمی؛ چاپ سوم کتاب «مگر چشم تو دریاست» روایت مادر شهیدان جنیدی است که به قلم جواد کلاته عربی در قطع رقعی و ۲۷۰ صفحه به رشته تحریر در آمده و همزمان با ایام روز معلم به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
شهیدان جنیدی در خانوادهای مجاهد و روحانی متولد میشوند. پدر شهدا پس از سالها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال ۱۳۵۴ به زادگاهش شهرستان پیشوا بازمیگردد. وی پس از انقلاب به پیشنهاد آیتالله محمدی گیلانی و با حکم امام خمینی به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب میشود و بعد از رحلت امام هم با حکم مقام معظم رهبری تا پایان عمرش در سال ۱۳۷۷ در این سنگر مقدس خدمت میکند.
نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدی در سال ۱۳۵۹ در جبهه آبادان به شهادت میرسد. وی عضو ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچکترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام میرود و در همان اعزام اول به شهادت میرسد. ضدانقلاب با آگاهی از اینکه او فرزند امامجمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهای ایرانی طلب پول میکند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبهرو میشود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) در عملیات خیبر در حالی به شهادت میرسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمیتواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سالها تحمل جراحتهای جنگ، در سال ۱۳۷۹ به جمع برادران شهیدش میپیوندد.
هم پدر خانم جنیدی معلم بوده، هم دوتا از فرزندان شهیدش. پدرشهیدان جنیدی که خود از روحانیون مبارز بوده در یک مقطعی به معلمی پرداخته است و اکنون هم مادر شهیدان جنیدی به عنوان مادر معنوی در کنار همسران دو فرزند شهیدش در حوزه علمیه پیشوا به عنوان حضور فعال دارد.
بخشهایی از متن این کتاب، به فعالیتهای پدر و مادر شهیدان جنیدی، دامادها و عروسهای این خانواده مجاهد در پشت جبهه میپردازد. همچنین، بخشهایی از متن کتاب نیز شامل روایتهایی از چهار بازدید مقام معظم رهبری از بیت این شهیدان است.
برشی از کتاب:
پدرم مخالف درس و مدرسه نبود. خودش معلم بود. اما با شرایط مدرسههای آن روز نمیتوانست کنار بیاید. وقتی هنوز مریض نشده بود و میرفت مدرسه روستای جلیلآباد، روسری و چادر سرم میکرد، روی دوچرخه اش مینشاند و میبرد سر کلاسی که خودش معلمش بود. میگفت: «بشین روی ترکبند عقب، پشت صندلیِ منو سفت بگیر تا نیفتی.»، اما من دوست داشتم وقتی دوچرخه با سرعت راه میرود، چرخ جلوییاش را ببینم. هیجان داشت. میرفتم یکطرفی مینشستم جلوی دوچرخه و دستهایم را میگرفتم به فرمان. چند وقتی کارمان همین بود. جایی که یک اتاق و هفت هشتتا پسر و دختر میشدند یک مدرسه، معلمش که پدر من باشد، قانونش را تعیین میکرد و بچهها رخت و لباسِ پوشیدة خودشان را داشتند.
توی خانه هم بهم خواندن یاد میداد. زمستانها کتاب میگذاشت روی کرسی و باهام کار میکرد. کتاب جوهریزاده یک کتاب اخلاقی بود اگر اشتباه نکنم. این کتاب را میخواندیم و قرآن و رسالة عملیه. نوشتن یادم نمیداد. میگفت: «نمیخوام چیز بنویسی. فقط خوندن رو یاد بگیر، فقط بخون.»، اما بچهها دوست دارند مدادشان را دستشان بگیرند، هی تراش کنند و بنویسند و الکی هی پاکش کنند. من هم عاشق همین چیزها بودم. مدرسة جلیلآباد، میرفتم مدادهایی که بچهها آنقدر تراشیده بودند تا به تهاش رسیده بود را از روی زمین برمیداشتم و یواشکی روی کاغذ مینوشتم. پدرم که میدید، با هر ترفندی که توی ذوقم نخورد، مداد را از دستم میگرفت. دوست نداشت نوشتن یاد بگیرم. چیزهایی از پسرها و دخترها دیده بود که بهتر میدید نوشتن بلد نباشم. میگفت: «دخترها اگر نوشتن یاد بگیرن، کاغذ پرونی میکنند!» حالا خودم خندهام میگیرد وقتی یادش میافتم و برای بچهها و نوههایم تعریف میکنم.
این کتاب به عنوان یکی از کتب منتخب در بسته پیشنهادی هدیه روز معلم با شرایط ویژه در اختیار دانش آموزان و معلمین عزیز قرار داده خواهد شد.
یادآور میشود؛ طرح «کتابهای خوب برای معلمان خوب» به بهانه روز معلم و سالروز ایام شهادت استاد شهید مرتضی مطهری به همت انتشارات شهید کاظمی طراحی و آمادهسازی شده است. این هدیه معنوی با پست رایگان برای معلمان در بستهبندی زیبا ارسال میشود. در این بسته رایگان اقلام فرهنگی دیگری، چون دفترچه یادداشت، نشانه کتاب (چوب الف)، عکس شهدا و یک کتاب خوب دیگر به عنوان هدیه ارسال خواهد شد.
انتهای پیام