به گزارش ایکنا از بیروت، چهارمین نشست تخصصی مجازی(وبينار) «مناقشههای كرونايی» به همت رايزنی فرهنگی ايران در لبنان و با همکاری خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) عصر جمعه، ۱۹ ارديبهشتماه، در بیروت برگزار شد.
«محمد شقیر»، پژوهشگر و استاد فلسفه دانشگاه لبنان، از شرکتکنندگان در این وبینار بود که درباره «فروپاشی دهکده جهانی و راه سوم» سخن گفت. متن سخنرانی وی به شرح زیر است:
عنوان نشست به معنای نشان دادن یک راه سوم و به عبارتی تلاش برای تفکر به شیوه سوم است؛ زمانی که از تلاش صحبت میکنیم بدین معناست که میخواهیم در جایگاه فردی متدین و مسلمان بیش از یک تصویر را در این باره ارائه دهیم و چه بسا نیاز به برخی بازنگریها داشته باشیم. در ابتدای این بحران من در ارتباط با آنچه رخ داده بود فکر کردم و لذا دو مقاله با عنوان «بیماری و بهکارگیری تکنولوژی» نوشتم که مقاله اول به نظام سرمایهداری اشاره داشت و دومی در ارتباط با مارکسیسم سخن میگفت.
شاید همه ما به این نتیجه برسیم که آنچه در ارتباط با بیماری و پیامدهای آن حاصل شده است اشاره به پسگرد، شکست، ضعف و فروپاشی نظریههای نظام سرمایهداری با همه تعبیرات، انواع و ویژگیهای آن دارد، به ویژه آنچه به نظام نئولیبرالیسم مربوط میشود؛ نئولیبرالیسمی که دمکراسی و لیبرالیسم با مفهوم سیاسی، فردی و اجتماعی آن از ابزارهای آن به شمار میروند.
مسئله دومی که میخواهم به آن بپردازم این است که بعد از فروپاشی سرمایهداری به عنوان یک تئوری، بازگشت به مارکسیسم نیز نمیتواند در این مسئله راهگشا باشد حتی اگر برخی به آن تمایل داشته باشد.
همچنین نوعی از سوسیال دموکرات وجود دارد که تفاوت ذاتی با سوسیالیسم مارکس دارد و همچنان در برخی کشورهای اسکاندیناوی حاکم است و در معنا و مفهوم عدالت با آنچه در تعالیم دینی و اسلامی آمده است، همخوانی بیشتری دارد.
راه سومی نیز وجود دارد که در ارتباط با آن صحبت میکنیم. جنبشهای اسلامی این شعار را سر میدهند که دین و یا اسلام راه حل است. من معتقدم این تنها یک شعار نیست. ما به آن به مثابه یک جایگزین تمدنی در سطح جهانی مینگریم. ما باید تئوری کاملی ارائه دهیم که بتواند پاسخگوی بحرانهای بزرگ و سؤالها باشد.
ما از دیدگاه دینی به شکل عام و از دیدگاه اسلامی به شکل خاص مکاتب و جریانهای فکری متنوع و مختلفی داریم که در ظاهر با یکدیگر اختلاف دارند و این مسئله در تاریخ دینی و اسلام به وضوح مشهود است از جمله آنچه مربوط به مسائل فکری، فرهنگی، فقهی، کلامی و... میشود.
من کتابی دارم با عنوان «فلسفة العدالة وإشکالیات الدین والدولة والإجتماع الإنسانی» که در مرکز الحضارة بیروت چاپ شده است. در این کتاب بیان کردهام اگر میخواهیم شیوهای جایگزین ارائه دهیم، این شیوه باید بر عدالت به عنوان یک ارزش اساسی، معیاری و اولیه تمرکز داشته باشد. اما به طور کلی اگر بخواهیم انتخاب جایگزینی را مطرح کنیم باید بدون تفاوت قائل شدن میان ارزشها و اصول ادیان مختلف، عدالت را در نظر داشته باشیم.
زمانی که قرآن کریم از رسالت سخن میگوید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ: ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانی) و ميزان (شناسایی حق و قوانين عادلانه) نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند» (سوره حدید آیه 57) هدف از رسالت انبیا را برپایی عدل و داد بیان میکند.
زمانی که از پایان تاریخ صحبت میکنیم با همه نظریات در این باره هم عقیده شدهایم به این معنا که برای تاریخ، پایانی وجود دارد اما اگر پایان تاریخ را از منظر «فوکویاما» و نظریات سرمایهداری و لیبرالی بنگریم به معنای نابودی است؛ در حالی که در دیدگاه اسلامی، به معنای پایان مهدوی است و جوهر پایان مهدوی براساس محور عدالت است: «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا: خداوند زمین را پس از اینکه سرشار از ظلم و ستم شده است، پر از عدل و داد میکند»(بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۵۶) یعنی همه تئوریهای تمدنی به نوعی به پایان تمدنها منتهی خواهند شد و این اتفاق خواهد افتاد.
علمای ما به ما آموختهاند که عدالت در شریعت نهفته است و همه ما اهل شریعت هستیم اما سؤال این است که آیا جوهر عدالت در شریعت نهفته است؟ طبعاً شریعت از تجلیات عدالت است اما به نظر من جوهر عدالت در بعد معنوی و اخلاقی و تربیتی که ادیان به ارمغان آوردهاند، نهفته است. زمانی که بنده محوریت عدالت را در سطح دینی و اسلامی مشاهده کردم، نوعی شور در من ایجاد شد زیرا عدالتی که در برخی متون دینی از آن صحبت شده است همان انصافی است که در متون نقل شده از اهل بیت(ع) آمده در حالی که غرب تنها به روابط مادی میپردازد و این نکته را در نظر نداشته است.
انصاف به این معناست که تو برای دیگران همان چیزی را بپسندی که برای خود میپسندی و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسندی و این بدان معناست که اگر تو بخواهی عادل باشی باید از حکومت خود بیرون روی.
اگر بخواهی عدالت را بنا کنی باید انسان عادل بپروری و تا زمانی که انسان عادل نپرورانده باشی هرگز نخواهی توانست جامعه عادل، اقتصاد عدالت محور، حکومت عادل و توزیع عادلانه ثروت را بنا کنی و هر چقدر هم که نظامهای مالیاتی قرار دهی نخواهی توانست به عدالت دست یابی. بنابراین شیوه سوم در اصل برپایه عدالت بنا خواهد شد و عدالتی که از آن سخن میگوییم دارای مفهوم تمدنی است.
ما معتقدیم پایان تاریخ پایانی عدالت محور است و اساس رسالتهای دینی، برپایه عدالت است. اما سؤال اینجاست که ما در ارتباط با این معنا در چه موضعی قرار داریم؟ ادیان در این باره چه میگویند؟ من معتقدم زمانی که قرآن کریم از هدف بعثت انبیاء و پیامبر اسلام(ص) و تزکیه سخن میگوید، به این سؤال پاسخ میدهد. به نظر من تزکیه ابزار رسیدن به این نتیجه است و دین ما را به این مفهوم رهنمون شده است تا ما را از این موانع نجات دهد زیرا این موانع موجب عدم فهم صحیح ما از دین میشود.
زمانی که بتوانیم دین را بفهمیم و ایدئولوژی عدالت را ارائه دهیم و از طغیان بعد فقهی و کلامی در دین بگذریم، خواهیم توانست راه صحیح را بپیماییم زیرا اکنون تلاش میکنیم خود را به عنوان یک جایگزین تمدنی معرفی کنیم و این جایگزین یک انتخاب اخلاقی است که براساس اخلاق بنا نهاده شده و نیازمند بازنگری در فهم دین و توازن در ابعاد معرفتی موجود در دین است.
این ضعف از نظر اخلاقی و معنوی وجود دارد و ما باید آن را ترمیم، و منظومه دینی را بر این اساس پایهگذاری کنیم که اگر موفق به انجام این کار شدیم، خواهیم توانست عدالت مبتنی بر اخلاق را ارائه دهیم تا این مضمون بتواند زمینهساز روز عدالت مهدوی باشد چراکه زمینهسازی برای برپایی عدل نیز باید مبتنی بر عدالت باشد.