رسول رسولیپور، رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی و پسادکترای فلسفه دین از دانشگاه نوتردام آمریکا و همچنین استاد مدعو این دانشگاه است. خبرگزاری ایکنا در گفتوگو با این محقق نظرات او را در زمینه علم دینی و تمدن نوین اسلامی جویا شده است. در مصاحبه پیش رو، که بخش دوم این گفتوگوست، او ضمن تردید در امکان تولید علم دینی، به بیان استدلال خود در این باره پرداخت. مشروح این بخش از گفتوگو از نظر میگذرد؛
ایکنا ـ معمولاً کسانی که مدافع علم دینی هستند، وقتی میخواهند با دیدگاه شما مبنی بر عدم امکان تولید علم دینی مقابله کنند، سریع به شما این برچسب را میزنند که شما مدافع علم سکولار هستید. آیا به نظر شما علم، ذاتاً سکولار است و آیا «علم سکولار» عنوان درستی است؟
شاید این امر ناشی از این باشد که چون عدهای از دانشمندان با پیشفرضهای الحادی سراغ رشتههای خاص طبیعتشناسانه رفتهاند. پس ما نباید آن راه را برویم و باید پیشفرضهای خودمان را در علم دخالت دهیم. اینکه میگویم علم «خنثی» است، تعبیر درستتری تلقی میشود تا اینکه بگوییم علم سکولار است؛ چون خود کلمه سکولار در فرهنگ ما یک واژه منفی است و یک واژه ضددینی تعریف میشود. به همین دلیل از این واژه استفاده نمیکنم؛ چون معتقدم یک اشتباه در فهم صورت گرفته است.
سکولاریسم با سکولاریته که در فرانسه اتفاق افتاده و دین از همه صحنههای زندگی بشری حذف شده است، فرق میکند. سکولاریسم نوعی بیطرفی است در مورد آنچه مطالعه میشود. عمدتاً هم در مباحث سیاسی مطرح و گفته میشود که دولت باید دولت سکولار باشد، یعنی اینکه باورهای خودش را در حکومتداری دخیل نکند تا بتواند حقوق همه شهروندان را استیفا کند. در غیر این صورت ممکن است سوگیری پیدا کند و یک عده از طبقات اجتماعی از نظرش حذف شوند.
اگر قرار است جهان یا یک پدیده را بشناسم، بناست آن پدیده را بشناسم یا شناخت خود را روی آن پدیده بیندازم؟ عموماً این کار را میکنیم. عمدتاً دنبال این هستیم که مفروضات و بینش خودمان را بر آن پدیده خارجی بتابانیم. توصیه تمام کسانی که در حوزه معرفتشناسی کار میکنند این است که باید طبیعت را آن چنان که هست مطالعه کنیم نه آن چنان که خودمان میخواهیم. قاعدتاً من خداباور با کسی که خداناباور است، در مطالعه یک پدیده خارجی یک شیوه مشترک و یکسانی را دنبال میکنیم. نتایجی هم که از آن مطالعه به دست میآوریم، میتواند نتایج یکسانی باشد. حالا اینکه از این نتایج چه بهرهای میبریم، بحث دیگر است.
ممکن است بین ذراتی که رویشان مطالعه میکنم یک آشوب و بههمریختگی میبینم. آن کسی که نگاه الحادی دارد، همین امر را دستمایهای برای انکار وجود خدا قرار میدهد و میگوید که اگر خدایی وجود داشت، نباید این بینظمی به وجود میآمد و این آشوب نشاندهنده این است که خدایی وجود ندارد. میتوانیم همین را دستمایه یک الهیات جدید به نام الهیات کوانتومی قرار دهیم که بعضی مثل باربور و آرتور پیکاک انجام دادند. در عین اینکه نتایج مشترک و اثبات شده است، ذرات موقعیت مشخصی ندارد، ولی این افراد از این عدم تشخص یک برداشت الهیاتی کردند و معتقدند همین عدم تعین نشاندهنده نیاز جهان به یک خدای تعینبخش است. این عدم تعین ظرفیتهای بسیار زیادی را در انسان به وجود میآورد که ما محتوم یک امر نباشیم و در انسان ایجاد امید و انگیزه میکند که امکانات بسیاری پیش روی او وجود دارد.
من این مثال را از جهت بیان کردم که ممکن است یک خداباور و یک خداناباور با نگاه خنثی تحقیق علمی خودشان را انجام بدهند، اما نتایج تحقیق را در یک ساحت دیگری به کار ببندند. پس این طور نیست که اگر گفتیم نگاه ما به علم خنثی است، از آن یک بیخدایی دربیاید. همان طور که ضرورتاً از آن خداپرستی درنمیآید.
ایکنا ـ مسئله دیگری که حوزه وجود دارد، این است که مردم ما مردم متدینی هستند و دوست دارند مثلاً نظام بانکداریشان اسلامی باشد، دوست دارند وقتی به یک روانشناس مراجعه میکنند توصیههای به آنها بکند که با آموزههای اسلامی همخوانی داشته باشد. وقتی چنین مطالباتی در بین خود مردم وجود دارد. اگر بخواهیم به این مطالبات پاسخ بدهیم اگر همان علومی را که در غرب تدریس میشود در دانشگاه ترویج کنیم، شاید این نگرانی به وجود بیاید که جامعه ما به جای آنکه به سمت اسلامی شدن برود به سمت همان موقعیتی حرکت کند که کشورهای غربی در آن موقعیت قرار دارند و جامعه ما هم با همان مشکلاتی که آنها با آن مواجه هستند روبهرو شود.
فکر نمیکنم سیر تفکر بشر برای اوضاع فرهنگی و اجتماعی خیالی مضر و مخرب بوده باشد؛ بلکه ارادههای پلید در ایجاد این اوضاع نابسامان دخیل بوده است. اگر کشوری شرایطش بد است، به این دلیل نیست که عالمانش خدا را در نظر نگرفتهاند. اقتصاد را مثال زدید. وقتی پیامبر اکرم(ص) مبعوث شدند، به همان اقتصاد موجود عصر جاهلی صحه گذاشتند و فقط یکی دو بند به آن اضافه کردند که مثلاً ربا حرام است؛ اما اینکه معاملات به چه شکلی انجام شود، امری عرفی است، یعنی جامعه بشری خودش میداند در حوزه اقتصاد یا سیاست چگونه عمل بکند.
اینکه میگویید مردم میخواهند جامعهشان اسلامی باشد، یعنی مردم میخواهند جامعه اخلاقی باشد، نه اینکه در آن فیزیک یا جامعهشناسی اسلامی به وجود بیاید. فیزیک و جامعهشناسی برای هر جا باشد، یک رشته انسانی است و غربی و شرقی ندارد. این تقسیمبندیها ایدئولوژیک است. معرفت بشری یک معرفت دیرپای فرایندی در بستری طولانی است که کشورها و ملل مختلف در آن مشارکت دارند. بخشی از طب حاصل تلاش بوعلی سیناست. لذا نمیتوانیم بگوییم علم پزشکی غربی است. بخشی از پزشکی مدیون ابنسیناست. بخشی از جامعهشناسی غربی مدیون ابنخلدون است؛ یعنی شما به هر شاخه علمی نظر کنید همه کشورها در آن سهیم بودند و نمیتوانیم بگوییم این علم برای این کشور است.
در عین حال قبول دارم عدهای که در غرب زندگی میکنند پیشفرضهای الحادی خود را در تحقیقاتشان میگنجانند. این واقعیت را قبول دارم و نظرم این است که نباید این کار را بکنند. چون آنها این خطا را میکنند، ما نباید خطای دیگری کنیم. باید جنبه مطالعه پدیدهها را آنچنان که هست پاس بداریم. ما باید جنبههای غیرانسانی و غیرمعرفتی را، که ناشی از هیجانات انسان و منافع حزبی و ملی است، تشخیص دهیم و حذف کنیم. علم نه باید غربی باشد و نه غیرغربی.
ایکنا ـ شما هم معتقدید که علوم انسانی موجود نیازمند پالایش است؟
صددرصد. در بسیاری از نظریات علمی ممکن است پیشفرضهای خود محقق در آن دخیل باشد. باید بتوانیم آنها را تشخیص دهیم و حذف کنیم، ولی هدفمان این نیست که چون یک عده مشغول گنجاندن پیشفرضهایشان در معرفت هستند، ما هم دست به کار شویم و پیشفرضهایمان را بگنجانیم.
ایکنا ـ به نظر شما براساس علوم انسانی کنونی میتوانیم مدینه فاضله انسانی بنا کنیم؟
بله، این امری دستیافتی و درست است. البته تعبیر «مدینه فاضله» تعبیر غلطاندازی است. گویا میخواهیم سرآمد همه جهان شویم یا همه جهان را به کلاس درس خود فرابخوانیم. اصلاً این نگاه که قرار است ما قوم برتر شویم و بقیه تابع ما شوند نگاه مشکوکی است. ما باید جامعه جهانی را آباد کنیم و در این آبادانی نقشی داشته باشیم، اما اگر قرار است چیزی را درست کنیم و دیگران تابع ما باشند، این امر ناشی از نگاه انحصارگرایانه است که فکر میکنیم، معرفت کاملاً در دست ماست و بقیه جاهل هستند.
باید دنبال مشارکت جمعی و جهانی باشیم. اگر قرار است یک مدینه فاضله درست شود، باید مدینه فاضله در سطح جهان باشد، نه فقط ایران. این انحصارگرایی موجب جنگ و جدال میشود. در عین حال اینکه یک کشور اسلامی مؤثر کارآمد باشیم، مطالبهای کاملاً درست و دستیافتی است.
ایکنا ـ آیا بین تولید علم دینی و تمدن نوین اسلامی یک ملازمه وجود دارد؟ یعنی کسی که امکان تولید علم دینی را نمیپذیرد، امکان تمدن نوین اسلامی را هم نمیپذیرد؟
باید این واژهها را خیلی دقیق به کار ببریم. یک وقتی میگوییم تمدن نوین اسلامی، یک وقت میگوییم تمدن نوین مسلمانان. اینکه به اسلام مأموریت تمدنسازی بدهیم و همه چیز را از دین مطالبه کنیم، قابل تأمل است. باید بپذیریم انبیای الهی فعالیتهای دیگری را که در جامعه انجام میشد پاس میداشتند و به هیچ وجه رقیب آنها نبودند.
اینکه پیامبر(ص) میفرمایند: «اطلبو العلم ولو بالسین»؛ یعنی در کشور چین دارد، علمی ارائه میشود که ارزشمند است. قرار نیست که انبیا معلمی در کنار ارسطو باشند، قرار نیست طبیبی در کنار پزشکان باشند، قرار نیست اقتصاددانی در کنار اقتصاددانهای جامعه باشند. فکر میکنم که اگر بگوییم دنبال تمدن نوین مسلمانان هستیم، درستتر باشد؛ ولی اینکه ما این وظیفه را برعهده دین بگذاریم و عده قلیلی از افراد جامعه را متولی این کار قرار دهیم کار را به مراتب سختتر میکند.
انتهای پیام