به گزارش ایکنا؛ نوزدهمین شماره دوفصلنامه علمی «پژوهشهای معرفتشناختی» به صاحبامتیازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «بازسازی استدلال خطای ادراکی برای اثبات نظریه وجود ذهنی با نظر به ادله نظریه دادههای حسی»، «وجه هرمنوتیک زبان در اندیشه هایدگر و امکان گذار از طرح سوبژکتویستی شناخت»، «رئالیسم و ایده آلیسم هستیشناختی و معرفتشناختی از دیدگاه علامه جعفری»، «تبیین شناخت مثال خیر بر اساس روش دیالکتیک افلاطون»، «امکان رویکردی تلفیقی در معناشناسی اوصاف الهی»، «بررسی تطبیقی ادراک حسّی از منظر ملاصدرا و هگل»، «هویت فردی و مسئله ذهن- بدن از نظر ارسطو».
هستیشناختی و معرفتشناختی از دیدگاه علامه جعفری
در چکیده مقاله «رئالیسم و ایده آلیسم هستیشناختی و معرفتشناختی از دیدگاه علامه جعفری» میخوانیم: «علامه جعفری در دو رویکرد متفاوت، در حیطه هستیشناسی به رئالیسم و در حیطه معرفتشناسی به نوعی ایدهآلیسم معتقد است. وی در مقام هستیشناسی با ارایه استدلالهای چند، ثبوت جهان خارج را امری مسلم انگاشته، و از این عقیده دفاع مینماید. البته بر استدلالهایی که وی در این مقام ذکر نموده میتوان انتقاداتی داشت. اما در مقام معرفتشناسی، با ابداع نظریه بازیگریهای ذهنی، تطابق عین و ذهن را امری غیرممکن دانسته و ذهن را از حالت تماشاگری صرف خارج میکند؛ این امر او را به سمت نظریه ایدهآلیستی معرفتشناسانه سوق میدهد. وی در این مسیله تا حدودی به نظریه ایده آلیسمی معرفت شناسانه کانت نزدیک می گردد، هرچند تمایزاتی نیز بین نظر او و کانت وجود دارد.»
رویکردی تلفیقی در معناشناسی اوصاف الهی
در طلیعه مقاله «امکان رویکردی تلفیقی در معناشناسی اوصاف الهی» آمده است: «رویکردهای مختلفی درباب معناشناسی اوصاف الهی وجود دارند که تلاش دارند به شیوه معناداری درباره خدا و اوصاف او سخن گویند. از جمله انها میتوان به رویکردهای تشبیه انگاری، تنزیه انگاری، زبان نمادین، حمل تمثیلی، زبان کارکردی و حمل تشکیکی اشاره کرد. از میان آنها، رویکرد حمل تشکیکی قابلیتهای بیشتری دارد. هریک از این رویکردها به سهم خود در شناخت اوصاف الهی کاربردی دارند، اما هیچ یک قادر نیست شناخت نسبتا کاملی از صفات پیچیده و متکثر الهی به ما ارایه دهند. رویکرد تلفیقی با استفاده از مزیتهای رویکردهای مذکور و اجتناب از معایب آنها، تلاش دارد تا فهم نسبتا قابل قبولی از صفات الهی به دست دهد که امکان ارتباط و گفتگو با خدا نیز به طرز معناداری فراهم گردد. در واقع این رویکرد، تلاش میکند با نظر به تقسیم اوصاف الهی به مابعدالطبیعی و غیرمابعدالطبیعی (یعنی اوصاف مشترک با انسان)، و تقسیم نوع دوم به صفات اخلاقی و غیراخلاقی (مانند علم و قدرت) و همچنین با نظر به تقسیم صفات الهی به صفات ذاتی و فعلی و ثبوتی و سلبی، متناسب با هریک از این تقسیمات و مطابق میزان سطح دانایی انسانها و کارکردهای مختلف زبانی، درباره اوصاف الهی سخن گوید. چراکه فهم عوام، محققان و خواص از مردم از خدا و اوصاف او لزوما یکسان نیست که ضرورت بکارگیری روش تلفیقی را بیشتر میسازد.».
ادراک حسّی از منظر ملاصدرا و هگل
در چکیده مقاله «بررسی تطبیقی ادراک حسّی از منظر ملاصدرا و هگل» میخوانیم: «ملاصدرا و هگل هر دو ادراک حسی را آغاز شناخت می دانند. با این تفاوت که ملاصدرا برای شناسایی، مراحل حسی، خیالی و عقلی قایل است و ادراک کلی را پس از گذر از ادراک حسی و خیالی ممکن می داند یعنی ادراک کلی، آخرین مرحله شناخت است. ولی هگل از همان آغاز، شناسایی را به واسطه مفاهیم کلی می داند و تعارض میان جزییت و کلیت در این ادراک را عامل ارتقاء ادراک به مرحله بعدی می داند. مقایسه ادراک حسی در ملاصدرا و هگل نشان می دهد که پذیرفتن مبانی مختلف در حوزه های منطق، طبیعت و انسان، چگونه می تواند شروع از نقطه واحد را به سرانجام های متفاوت برساند. ادراک حسی در هگل سرآغاز کشف تضاد در فعالیت ادراکی آدمی است که این تضاد، در وحدت شناسایی و هستی پایان می یابد. اما پیشرفت آگاهی در فلسفه صدرا در ارتباط آدمی با واقعیت و گذر از مراتب پایین هستی به مراتب بالاتر و تعالی و بسط مرتبه وجودی آدمی است.»
انتهای پیام