الگوگیری از امام حسین(ع) در اخلاق و معنویت با ارتباط وجودی محقق می‌شود
کد خبر: 3918914
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۶:۵۶

الگوگیری از امام حسین(ع) در اخلاق و معنویت با ارتباط وجودی محقق می‌شود

امام حسین(ع) در اخلاق و معنویت برای بشریت الگو است؛ کسی که به عنوان الگو مخصوصاً در اخلاق و معنویت انتخاب می‌کنیم، یعنی آن شخص فضائل اخلاقی دارد که در اثر برقراری ارتباط وجودی با آن شخص و همنشینی با او اجازه می‌دهیم که آن فضائل اخلاقی و معنوی در ما نیز پرورش یابد.

به گزارش ایکنا؛ ابوالقاسم فنایی، پژوهشگر و مدرس فلسفه اخلاق، شب گذشته، سوم شهریورماه، با موضوع «کربلا صحنه رویایی اسلام اموی و اسلام علوی» از طریق صفحه اینستاگرام خانه اندیشمندان علوم انسانی به ایراد سخن پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

سخن را با تأکید بر دو نکته مهم شروع می‌کنم. یکی اینکه این نهضت امام حسین(ع) و حرکت حضرت(ع) ابعاد مختلفی دارد و طبیعتاً به تناسب اوضاع بیرونی و محیطی که در آن زندگی می‌کنیم و علاقه‌ها و نگرش‌ها، سعی شده از زاویه خاصی به این حادثه پرداخته شود و برجسته کردن برخی از جنبه‌ها ممکن است تصویر واقع‌‎بینانه‌ای را در ذهن مخاطب ایجاد نکند. یکی از ابعاد مهمی که در این حادثه و تبیین آن مغفول مانده، همان جنبه اخلاقی و معنوی این حادثه است. این منافاتی ندارد با اینکه این حرکت ابعاد دیگری هم داشته باشد. نکته دوم رویارویی اسلام علوی و اموی است.

مواجهه درست با امام حسین(ع) الگو قرار دادن ایشان است

یکی از نکات مهم این است که ببینیم از امام حسین(ع) چه انتظاری داریم. یعنی وقتی به سراغ ایشان می‌رویم، چه نیازی داریم و چه مشکلی داریم که با رفتن به سمت ایشان می‌توانیم نیاز خود را برطرف کنیم. هر کدام از انسان‌ها دغدغه‌هایی دارند و فکر می‌کنند با برقراری ارتباط با یک شخصیت نیازشان برطرف می‌شود، اما نکته‌ای که باید توجه کنیم، این است که ما با چه نگرش و انگیزه‌ای باید به سراغ امام(ع) برویم. درست‌ترین انگیزه این است که به امام حسین(ع) به چشم یک الگو نگاه کنیم که می‌تواند در زندگی برای ما الگو باشد.

اما چرا ما باید با این نگرش و نیاز به سراغ امام(ع) برویم؟ چون امام(ع) یک الگو است و فکر می‌کنم اگر ما به سراغ پیامبر(ص) برویم، می‌بینیم شخصیت ایشان ذوابعاد بوده، اما مهم‌ترین جنبه در ایشان نبوت و رسالت بوده است. جنبه نبوت به پایان می‌رسد، اما جنبه رسالت ادامه می‌یابد و به امامان محول می‌شود و مهم‌ترین رسالت پیامبر(ص) این بوده که یک الگوی زیسته موفقی را در پیش چشم انسان‌ها ترسیم کند که با ایده‌های پیامبر(ص) به صورت انتزاعی برخورد نشود و ببینند یک نفر بر اساس این ایده‌ها زیسته است و تحقق خارجی آن را مشاهده کنند.

لذا امامان ما نیز از حیث الگو بودن جانشین پیامبر(ص) هستند. در قرآن کریم یکی از ویژگی‌هایی که برای پیامبر(ص) ذکر شده، این است که ایشان الگو است و یک سخنی از امام حسین(ع) نقل شده که همین مضمون را دارد.

نکته این است که این مقدمات به ما اجازه می‌دهد از بین تبیین‌هایی که از حادثه کربلا وجود دارد، بهترین تبیین را انتخاب کنیم. اولین شرط این است که تبیینی که انتخاب می‌کنیم، با الگو بودن امام منافات نداشته باشد که اگر اینگونه باشد با رسالت امامت در تعارض است. وقتی که می‌گوییم ما شیعه علی هستیم، بهترین تعریف از شیعه این است که علی برایش الگو است. بنابراین امام حسین(ع) قرار است برای ما الگو باشد.

امام حسین(ع) برای چه کسانی الگو است؟

سوال دیگر این است که امام حسین(ع) برای چه کسی الگو است و چه کسانی می‌توانند ایشان را به عنوان الگو مطرح کنند. طبیعی‌ترین احتمال برای پاسخ این است که امام(ع) برای شیعیان الگو است. یک احتمال دیگر این است که می‌تواند برای مسلمانان الگو باشد و احتمال سوم این است که می‌تواند برای کل بشریت الگو باشد و مدعی هستم که امام حسین(ع) برای بشریت الگو است. یکی از دلایلش این است که همانطور که پیامبر(ص) رحمت للعالمین بود، ائمه(ع) نیز اینچنین هستند و باید این ظرفیت را داشته باشند که همه انسان‌ها با تنوعی که در باور و اعتقاد دارند بتوانند این فرد را به عنوان الگو انتخاب کنند. محدود کردن امام حسین(ع) و تبدیل ایشان به یک الگوی فرقه‌ای، ظلم به امام(ع) و بشریت است.

اما پرسش دیگر این است که امام حسین(ع) در چه چیزی الگو است؟ یعنی ایشان شخصیت ذوابعادی دارد و همه انسان‌ها این‌چنین هستند. لذا امام(ع) شخصیت ذوابعادی بوده و جنبه‌های مختلفی داشته، اما در چه چیزی الگو است و می‌تواند نقش الگو را برای ما بازی کند؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، باید یک تفکیک مهم انجام دهیم و آن هم تفکیک جنبه‌های ذاتی این الگو از جنبه‌های عرضی آن است. یعنی هر الگویی جنبه‌های ذاتی و عرضی دارد و اگر بخواهیم آن الگو نقش شایسته‌ای در زندگی ما بازی کند، باید این دو الگو را از یکدیگر تفکیک کنیم و روی جنبه‌های ذاتی تمرکز کنیم.

مثلاً امام حسین(ع) با زبان عربی صحبت می‌کردند و وقتی می‌خواستند سفر کنند، با اسب و استر مسافرت می‌کردند و یا وقتی می‌خواستند بجنگند با شمشیر می‌جنگند. یا جنسیت ایشان مرد بوده است، اما اگر بخواهیم مرد بودن ایشان را الگو محسوب کنیم، دیگر زنان نمی‌توانند از ایشان الگو بگیرند. من می‌خواهم عناصر غیرقابل تعمیم را بردارم، چون نمی‌تواند برای ما الگو باشد. این شخصیتی که با آن مواجه هستیم، در زمانی زندگی می‌کرده که دو جنبه دارد؛ یک جنبه مقید به زمان و مکان است که نمی‌توانند برای ما الگو باشند، چون در ظرف زمانی و مکانی متفاوتی زندگی می‌کنیم. جنبه‌هایی می‌تواند الگو باشد که فرازمانی و فرامکانی باشد و در هر شرایطی بتوانیم از آن درس و الگو بگیریم و بر اساس آن زندگی کنیم.

یک آیه در قرآن داریم که خدا خطاب به مسلمانان دو دستور صادر کرده است؛ یکی اینکه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ»، یعنی یک فرمان و حکمی است که مربوط به دین فراتاریخی است، چون همه مسلمانان در هر شرایطی می‌توانند از حیث دفاعی خود را قوی کنند. اما دستور دوم تطبیق دستور اول بر اوضاع و احوالی است که اسب یکی از ابزارهای جنگی است. اگر در شرایطی باشیم که اسب یکی از ابزارهای جنگی باشد، این دستور دوم نیز شامل حال ما می‌شود، اما اگر در شرایطی باشیم که اسب در آنجا ابزار جنگی نباشد، این دستور جای خود را به دستور دیگری می‌دهد که در ذیل دستور اولی قرار می‌گیرد.

اصل تفکیک ذاتی از عرضی در دین مورد قبول بسیاری از علمای سنتی و حتی فقهای ما است. آن چیزی که ممکن است مورد اختلاف باشد، دایره شمول این تفکیک است و اینکه این تفکیک تا کجا می‌تواند ذهن ما را در شناخت دین راهنمایی کند. یک بحثی است که به قضیه الگو هم برمی‌گردد. در کتاب بیع که یکی از کتب فقهی است، سوالی مطرح است که آیا کسانی که خرید و فروش می‌کنند، باید از طریق لفظ خرید و فروش کنند؟ و همچنین آیا آن لفظ باید با صیغه عربی باشد یا خیر؟ این یک بحث فقهی است و در کتب فقه استدلالی برخی‌ها گفته‌اند یک وظیفه‌ای داریم و آن وجوب تأسی به نبی(ص) است که دستور خدا است. وقتی به شواهد تاریخی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم ایشان در هنگام خرید و فروش همیشه صیغه عربی را می‌خوانده است.

اما آیا ما که زبانمان فارسی است یا کسی که انگلیسی‌زبان است، باید با این زبان خرید و فروش کند؟ برخی می‌گویند بله، اما آنهایی که نقد کرده‌اند، می‌گویند درست است که باید از پیامبر(ص) تبعیت کنیم، اما از آن جهتی است که باید تبعیت کنیم. یعنی اگر پیامبر(ص) زبانش عربی نبود، اینگونه صیغه نمی‌خواند و به زبان دیگری می‌خواند. در فقه نیز ذاتی و عرضی داریم، ولی اینکه خود فقه عرضی باشد را قبول ندارم. در فقه ذاتیاتی داریم و می‌شود به طور مصداقی و مشخص روی برخی از مثال‌ها دست گذاشت و گفت ذاتی فقه است.

وقتی که مثلاً پیامبر(ص) فرمود «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»، ذاتی شریعت است. یعنی شریعت به هر سو که برود و هر تغییری که در آن رخ دهد، این قاعده تغییر نمی‌کند. مثلاً در قلمرو اعتقادیات می‌توانیم به امام زمان(عج) مثال بزنیم. اصل اینکه چنین شخصیتی ظهور می‌کند، همراه با شواهد قوی است که می‌توان گفت جزء ذاتیات دین است، اما نحوه ظهور ایشان و کیفیت حوادثی که قبل از ظهور رخ می‌دهد و شیوه ایشان در پیشبرد اهدافش کاملاً یک چیزهای موقت است و می‌تواند عوض شود، اما امام زمان(عج) همان امام باقی بماند.

امام حسین(ع) در اخلاق و معنویت الگو است

نکته دیگر این است که اگر امام حسین(ع) بخواهد برای ما الگو باشد، در اخلاق و معنویت می‌تواند الگو باشد، چون این دو جنبه جهان شمول هستند و ما باید به دنبال تاریخ زندگی ایشان برویم و شواهد و مدارکی که داریم و سخنانی که از ایشان نقل می‌کنیم را بررسی کنیم و ببینیم تصمیماتی که ایشان گرفته‌اند، ریشه در چه اصول اخلاقی و معنوی دارد و آن را بگیریم و ببینیم در زندگی خود اگر بخواهیم از آنها پیروی کنیم چه باید بکنیم.

اما نکته دیگر این است که الگوی اخلاقی و معنوی چطور می‌تواند سرمشق ما باشد. در تفکر سنتی شاید تا اینجا با ما مخالفتی نداشته باشند، اما اتفاقی رخ می‌دهد که نمی‌گذارد شخصیت‌های دینی نقش شایسته خودشان را در زندگی ما بازی کنند و آن اتفاق این است که به نحوی با این شخصیت ها برخورد می‌شود که خود آن شخصیت کاملاً در حاشیه قرار می‌گیرد و از صحنه حذف می‌شود و ما می‌مانیم و یکسری دستورات و سخنانی که از آن شخصیت به ما رسیده و ما باید از دل این سخنان احکامی را استخراج کنیم و گویی ائمه(ع) فقط واسطه بوده‌اند و آن پیامی که ارائه کرده‌اند نیز دستور خدا بوده است.

مثلاً به جای اینکه خدا قرآن را به پیامبر(ص) وحی کند، در قالب یک لوح می‌فرستاد، در آنجا دیگر پیامبر(ص) هیچ نقشی نداشت. در تفکر سنتی این اتفاق می‌افتد و این چیزی است که ما را محروم می‌کند از استفاده‌ای که می‌توانیم از این شخصیت‌ها ببریم. حجت بودن امام(ع) در تفکر سنتی یعنی حرفش حجت است و اگر رفتاری کند، می‌توانیم یک حکم شرعی استخراج کنیم، اما به این معنا که من می‌گویم. یعنی حجت بودن یک الگو است. آن چیزی که از دل نگرش بنده درمی‌آید، این است که آن شخصیت را نمی‌توانیم حذف کنیم، چون تجسم عینی آموزه‌های دین است و به این چیز نیاز داریم. به کسی که بتواند بگوید اگر شما به آن آموزه‌های دینی عمل کنیم، به چه صورتی در می‌آید و آن آموزه‌ها نیز به صورت آموزه‌های ریاضی نیست که از طریق تعلیمات منتقل شود. آن شخصیت نقش محوری دارد و به این دلیل است که کسی که به عنوان الگو مخصوصاً در اخلاق و معنویت انتخاب می‌کنیم؛ یعنی آن شخص فضائل اخلاقی دارد که در اثر برقراری ارتباط وجودی با آن شخص و همنشینی با او اجازه می‌دهیم که آن فضائل اخلاقی و معنوی در ما نیز پرورش یابد.

بنابراین ارتباط وجودی مهم است. البته سخنانی که آن شخص گفته و گزارش‌هایی که از رفتارهای او به ما رسیده به ما کمک می‌کنند که این الگو را در ذهن بازسازی کنیم اما جای آن الگو را نمی‌گیرد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha