راه‌یابی به بارگاه الهی با کارگاهی فکر کردن میسر نمی‌شود / قطب فرهنگی جهان عقل است + فیلم
کد خبر: 3921748
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۷
آیت‌الله العظمی جوادی آملی:

راه‌یابی به بارگاه الهی با کارگاهی فکر کردن میسر نمی‌شود / قطب فرهنگی جهان عقل است + فیلم

آنچه که می‌تواند اخلاق را جهانی کند که دیگر جنگ جهانی به بار نیاید، چنان که در جنگ جهانی هفتاد میلیون کشته شدند، عقل و عقلانیت است. قطب فرهنگی جهان عقل است. از بس در روایات تأمل و تدبر و فحص کرد و جدیت کرد، هرچه بیشتر جدیت کرد از عقلانیت وحیانی بیشتر با خبر شد. ثواب دادن در مدار عقل است و اگر این عقل باشد، دیگر قسمت مهم بودجه‌ها صرف آدم‌کشی نمی‌شود.

به گزارش ایکنا، نخستین کنفرانس بین‌المللی «اخلاق، الهیات و بلایای فراگیر» امروز، هجدهم شهریورماه، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان، به صورت مجازی آغاز به کار کرد. آیت‌الله العظمی جوادی آملی در پیامی به این کنفرانس بیان کرد که آنچه می‌تواند اخلاق را جهانی کند که دیگر جنگ جهانی به بار نیاید، عقل و عقلانیت است. تنها چیزی که جهان را حفظ می‌کند، عقل است. مشروح این پیام را در ادامه می‌خوانید؛

چیزی که در معرض زوال است؛ یعنی هستی او عین ذات او نیست. مثلاً دو ضرب در دو چهار تاست و عوض نمی‌شود و این یعنی ذاتی اوست و ممکن نیست در عصر و مصری ضرب دو در دو سه یا بیشتر و کمتر شود. اگر یک امری ذاتی شد، هرگز تغییرپذیر نیست. هستی این موجودات آسمانی و زمینی، هیچ‌کدام ذاتی اینها نیست، وگرنه نه سابقه عدم داشتند و نه لاحقه عدم اینها را تهدید می‌کند.

بیان نورانی امام علی(ع)، تعبد نیست، بلکه ارشاد به حکم عقل است که آن معلم به جهان آموخت که «كُلُّ قائمٍ في سِواهُ مَعْلولٌ». همین بیان نورانی در کلمات امام رضا(ع) هم آمده است که «كُلُّ قائمٍ في سِواهُ مَعْلولٌ»، اما کلام نورانی امیر بیان(ع) در نهج‌البلاغه و کلام نورانی امام رضا(ع) را در توحید صدوق می‌بینیم که چیزی که هستی او، عین ذات او نیست، اتفاق نیست. اتفاق هیچ نظمی را نمی‌پذیرد و هیچ زندگی را سامان نمی‌دهد. اتفاق به معنای بی‌جهت است که یک بیماری بی‌جهت خوب شود، یک کسی بی‌جهت بیمار شود یا موجودی خود به خود سبز شود و یا از بین برود.

اگر هستیِ چیزی عین ذات او نبود، سبب می‌خواهد

اگر هستیِ چیزی عین ذات او نبود، سبب می‌خواهد و اگر سبب او نیز مانند این مسبب طوری بود که هستی‌اش عین ذات او نبود، او هم سبب می‌خواهد. کاری که حکمت متعالیه کرد این بود و هست که به دنبال ابطال تسلسل نرفت؛ یعنی نگفت که ما در آن سبب نقل کلام می‌کنیم و بگوید سبب اول را چه کسی آفرید و سلسله درست کند و تسلسل تعاقبی و ... درست کند. این طور نیست که فکر را خسته کند.

بلکه در همان قدم اول این فکر، سؤال می‌کند که اگر این شئ «الف» موجودی است که هستی او عین ذات او نبود، او را چه کسی آفرید؟ اگر بگویید «ب» آفرید، دیگران مانند متفکران مشائی می‌گویند «ب» را چه کسی آفرید و بعد تسلسل ایجاد می‌شود، اما در حکمت متعالیه می‌گوید این «الف» را که هستی او عین ذاتش نیست چه کسی آفرید. اگر کسی بگوید «ب»، حکمت متعالیه می‌گوید سؤال من را جواب ندادی. من می‌گویم «الف» که هستی او عین ذاتش نیست را چه کسی آفرید؟ شما گفتید «ب» که او نیز مانند «الف» است. می‌گوید من از «الف» تکان نمی‌خورم و سلسله درست نمی‌کنم و می‌گویم چرا جوابم را ندادی. «ب» هم که مثل «الف» است، اما سؤال من را جواب ندادی، نه اینکه سؤال را جواب دادی و نقل کلام می‌کنیم.

لذا فرق حکمت متعالیه و مشاء این است که آنها به دنبال تسلسل و ابطال این سلسله هستند و حکمت متعالیه می‌گوید، ایستاده‌ام و باید سؤال را جواب دهید و چیزی که هستی او عین ذات او نیست، چه «الف» یا «ب» یا ...، این را چه کسی آفرید؟ بنابراین اگر چیزی، هستی او عین ذات او نبود پدید آمد، حتماً یک سببی دارد که هستی او عین ذات اوست.

چگونه بحث در مورد خدا دینی می‌شود؟

فلسفه کلی، خدا را ثابت می‌کند و وقتی خدا را ثابت کرد، جهان می‌شود آیتِ الهی و وقتی آیت الهی شد، هم دین به نام خدا ثابت می‌شود و هم آیت الهی به نام جهان ثابت می‌شود و هم بحث در مورد خدا دینی می‌شود و هم بحث در مورد تک‌تک ذرات ریز نظام سپهری دینی می‌شود؛ زیرا اگر در مورد موجود آسمانی بحث کنیم، در مورد نشانه خدا بحث کرده‌ایم. اگر در مورد موجودات زمینی بحث کنیم، در مورد آیت الهی سخن گفته‌ایم و اگر فعل خدا موضوع علم ما شد؛ علمی که موضوعش خداست، دینی است و می‌شود فلسفه و کلام. علمی که موضوعش فعل خدا و وصف و نشان خداست هم دینی است، اما بخش‌هایی از علوم دینی مانند فقه و تفسیر تعبدی هستند و بخش‌هایی نیز توسلی.

بنابراین هیچ موجودی از موجودات در آسمان و زمین و در انسان یا فرشته نیست که موضوع علم باشد و دینی نباشد. هرچه در آسمان و زمین است، هرچه در فلک و مَلَک است و به نام جن و انس است، موجودی است مخلوق خدا و آیات الهی محسوب می‌شود و بحث در نشانه خدا، بحث در آیت خداست و بحث در فعل خدا، مانند بحث در قول خدا، دینی است. در حوزه‌های علمیه می‌گویند که خدا چنین گفت و در دانشگاه‌ها می‌گویند خدا چنین کرد.

مباحث دانشگاه دینی‌تر از حوزه نباشد کمتر نیست

اگر آنچه در دانشگاه می‌گویند دینی‌تر از کار حوزه نباشد، کمتر هم نیست. چه بگوییم خدا چنین گفت، یا بگوییم خدا چنین کرد. در جریان فعل معصوم، آنجا فرمود قول، فعل و تقریر معصوم حجت است، چه بگوییم امام(ع) چنین کرد یا بگوییم چنین فرمود، هر دو دینی است. در نتیجه فلسفه کلی و جهان‌بینی اگر کج‌راهه رفت و جهان را با اتفاق و تصادف گذراند و بی‌علت و معلول و بدون نظام عِلی گذراند، این فلسفه الحادی است و همه علوم زیر مجموعه آن هم الحادی می‌شوند. وقتی دین نباشد، علم دینی هم نداریم، اما اگر فلسفه الحادی نبود و جهان‌بینی حق بود، اولاً خدا را ثابت می‌کند و کل نظام را فعل خدا می‌داند و علوم فراوانی که مرزی برای این علوم نیست اگر موضوع هر کدامشان خدا و اسماء و افعال و اقوال و اوصاف و سیره و سنت خدا باشد، دینی است.

علوم اعتباری که فعل بشر است مانند ساختن موشک یا هواپیما و ... فعل بشر است که می‌تواند دینی یا غیردینی باشد. اگر مطابق با رهنمود الهی است، دینی و اگر نبود غیردینی است. اما آنچه در دریا و عمق دریا است و آنچه در سپهر و فوق آن است و آنچه در انسان و اعماق فکر انسان و گرایش‌های انسان و دستگاه گوارش انسان است که مجموعه انسان، محورِ بحث باشد، تک‌تک اینها مخلوق خداست و بحث در مخلوق خدا، بحث در مورد فعل خداست و بحث در فعل خدا دینی است.

غرور؛ مانع جهانی شدن و وحدت

وقتی این فکر جا گرفت، تمام علوم دینی می‌شود و این علم در جهان هست و دین می‌شود جهانی و این علم هر غروری را برمی‌دارد و دانشمند هر لحظه، وقتی به عظمت خلقت خالق پی می‌برد، تواضعش بیشتر می‌شود. هر لحظه که از جهل به علم می‌آید و یا از نظر حکمت عملی از جهالت به عقل می‌آید و یا از نظر عقل نظری از احتمال و وهم و خیال به جزم می‌آید و از تردید به عزم می‌آید، هرگونه تحولی در نهان و نهاد انسان پیدا شود، خاضع‌تر و شاکرتر خواهد بود و سپاس خدا را بر خود لازم می‌داند و هرگز نمی‌گوید من آنم که فلان علم را کشف کردم بلکه می‌گوید این علم را خدا به وسیله یا بدون وسیله در نهان و نهادش مستقر کرده است و آنچه مانع جهانی شدن و اتحاد جهانی و وحدت ملت‌هاست، غرور است.

هر کس خیال کند خودش چیزی را کشف کرده و در نهان خودش منکر مبدأ باشد، این پدیده علمی و ابتکار را به خود اسناد دهد، در حالی که خودش لرزان است و به تفکراتش اسناد دهد در حالی که این تفکرات زلزله‌زده‌اند، نارواست. یک حرف لطیفی حکیم سنایی دارد که اگر کسی بخواهد به بارگاه الهی بگوید که من آنم که فلان زحمت را کشیدم و فلان چیز را با علم خود اختراع کردم و بخواهد به بارگاه رفیع الهی راه ببرد، او باید بداند اهل کارگاه است، نه بارگاه و اگر خواست با خدا سخن بگوید، نباید بگوید من این زحمات را کشیدم، بلکه اگر کسی خواست به بارگاه الهی بار یابد، نباید کارگاهی فکر کند. بارگاهی که فکر کرد، زحمت می‌کشد، اما به خدا می‌گوید تو اینها را دادی.

هرچه انسان از دریا و سپهر بحث می‌کند، کار خداست. بحث در نشانه خدا هم دینی است، پس علم غیردینی در فضای طبیعی و تجربی و ریاضی و فلسفیِ دانشگاه نداریم و همه دینی است. در کنار سفره دین نشسته‌ایم، چه اینکه در حوزه‌های علمیه اگر در حکمت نظری بحث می‌شود که وابسته به قرآن و سنت است یا در حکمت عملی بحث می‌شود و یا «قال الله» و «قال رسول الله» مطرح است، اینها دینی است و اینها هم اخلاقیات جهانی را تأمین می‌کنند، هم الهیات و ادیان جهانی را تأمین می‌کنند و هم به دنبالش رهاوردها و بلاها را تأمین می‌کنند.

عقل؛ تنها چیزی که جهان را حفظ می‌کند

این موجود ضعیف کرونا که بیش از هشت میلیارد انسان را به دام انداخت، ذره‌ای است که خدا او را خلق کرد. مبادی پیدایش و پرورش و تغذیه و گزندگی دارد و ممکن است خداوند در مورد همه این مبادی به فکر یک دانشمند ایرانی عنایت کند که فخری برای ایران اسلامی و جهان بشری شود، بدون اینکه منتی بر کسی بگذارد، داروی درمان‌کننده بیماری سهمگین را به جهان عرضه کند و جان بشریت را نجات دهد. آنچه که می‌تواند اخلاق را جهانی کند که دیگر جنگ جهانی به بار نیاید، چنان که در جنگ جهانی هفتاد میلیون کشته شدند، عقل و عقلانیت است. تنها چیزی که جهان را حفظ می‌کند عقل است.

مرحوم کلینی از علمای بزرگ اسلام است. در کتاب کتاب کافی مقدمه‌ای دارد و در آخرین سطر مقدمه کافی کلینی این است که: «إِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»؛ قطب فرهنگی جهان عقل است. از بس در روایات تأمل، تدبر و فحص کرد و جدیت کرد، هرچه بیشتر جدیت کرد از عقلانیت وحیانی بیشتر با خبر شد. ثواب دادن در مدار عقل است و اگر این عقل باشد، دیگر قسمت مهم بودجه‌ها صرف آدم‌کشی نمی‌شود.

اینکه برخی‌ها به وجود پیامبر(ص) توهین می‌کنند و یا به قرآن اهانت می‌کنند، این کشورها بدانند که روی شاخ درخت نشسته‌اند و دارند ریشه را قطع می‌کنند. ائمه(ع) خواستند جهان را به عقل نزدیک کنند تا عاقلانه زندگی کنند. جهان منهای عقل می‌شود جنگ جهانی اول و دوم. جهان منهای عقل می‌شود اینکه شبانه‌روز و سه‌شیفته اسلحه آدم‌کشی تولید شود یا به وجود پیامبر(ص) و قرآن کریم که این معارف بلند را از قرآن داریم اهانت شود.

بنابراین، نتیجه اینکه، علمی که موضوعش علم و قول خدا است، دینی است. حوزه‌ها در مورد قول خدا سخن می‌گویند، دانشگاه‌ها در مورد فعل خدا سخن می‌گویند و این علم دینی است. اخلاق را از اینجا می‌شود گرفت که جهانی می‌شود و الهیات نیز همین است. درمان کرونا را از اینجا می‌شود گرفت که جهانی می‌شود.

کرونا عامل و پیامد و آثار و راه دفع و دفاع دارد. هیچ ممکن نیست خدا دردی را بفرستد، مگر اینکه دو عامل برای درمان دارد. این تعبیر در قرآن کریم است که: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا». عسر با الف و لام و یسر بدون الف و لام تکرار شده‌اند. عسر اولی و دومی تفاوتی ندارند، اما یسر که بدون الف و لام تکرار شد، یعنی دومی غیر از اولی است و هر کجا دشواری است، دو برابر آن درمان است. هرکجا یک درد است، دو برابرش شفا است.

اخلاق و الهیات ما در گرو اعتقادات ماست و اعتقادات ما از جهان‌بینی الهی شروع می‌شود که زیرمجموعه را دینی می‌کند و وقتی در مورد زمین و زمان بحث می‌کنیم، در مورد آیت الهی بحث می‌کنیم و اگر در حوزه‌ها سخن از حلال و حرام است، بحث در مورد قول خدا است و اگر اساتید و دانشگاهیان بحث می‌کنند، بحثشان در مورد فعل خدا است.

انتهای پیام
captcha