سرانجام اعتراف نکردن به نادانی از نظر قرآن کریم
کد خبر: 3930155
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۱
آیت‌الله سیفی مازندرانی بیان کرد:

سرانجام اعتراف نکردن به نادانی از نظر قرآن کریم

آیت‌الله سیفی مازندرانی ضمن اشاره به بیانی از امیرالمومنین(ع) تصریح کرد: کسی که از گفتن «نمی‌دانم» حیا می‌کند، بر اساس توهمات خودش عمل می‌کند و مصداق «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» می‌شود.

به گزارش ایکنا؛ جلسه درس اخلاق آیت‌الله سیفی مازندرانی، صبح امروز 28 مهرماه در حوزه علمیه قم برگزار شد. وی در این جلسه به بررسی حکمت‌ هشتاد و دوم نهج‌البلاغه پرداخت و اظهار کرد: حضرت فرمودند «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ»، یعنی شخص نباید از آموختن چیزی که نمی‌داند، حیا کند. این عبارت را جلسه قبل توضیح دهیم. فقره دیگر مشابه این است. حضرت فرمودند: «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ»، یعنی اگر چنانچه از کسی سوال شد، ولی نمی‌دانست، حیا نکند و بگوید نمی‌دانم. فرق این دو فقره در این است که اگر شخص حیا کند و یاد نگیرد، جاهل است اما جاهل بسیط است، یعنی می‌داند آن حکم را نمی‌داند و بالاخره در آخر می‌رود یاد می‌گیرد، اما کسی که چیزی را نمی‌داند و از او سوال می‌کنند، ولی نمی‌گوید نمی‌دانم و جواب غلط می‌دهد، دچار جهل مرکب است.

کد

وی در ادامه گفت: چطور جاهل مرکب است؟ چون اگر این روش ادامه پیدا کند، تصور می‌کند بسیاری از مسائلی که نسبت به آن جاهل است را می‌داند؛ یعنی مجهولات برایش عین معلومات می‌شود و فکر می‌کند آنها را می‌داند، چون عادت کرده است بگوید می‌دانم. بنابراین بر اساس آنچه توهم می‌کند می‌داند، عمل هم می‌کند؛ یعنی وقتی فکر می‌کند همه چیز را می‌داند، به همان پاسخ‌های نادرست خودش عمل می‌کند. خیلی از کسانی که اینطور هستند، بسیاری اعمال و حرکات را انجام می‌دهند و تصور می‌کنند کار خوب است، در حالی که این وضعیت جز ضلالت و گمراهی نیست. البته این امر منافات ندارد با اینکه شخص به برخی مسائل عالم باشد، اما در برخی مسائل جاهل است، ولی زورش می‌آید بگوید نمی‌دانم، لذا این برایش طبع ثانوی می‌شود.

مدرس سطوح عالی حوزه علمیه تصریح کرد: قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ [آنان] كسانى‏‌اند كه كوشش‏ آنها در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كار خوب انجام مى‏‌دهند» (کهف/104). چگونه می‌شود که شخص مصداق «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» می‌شود؟ عاملش چیست؟ چگونه انسان اینطور تغییر می‌کنند که فکر می‌کنند اعمالی که گمراهی است، کار خوب است؟ یک علت اصلی آن ریشه در همین کلام امیرالمومنین(ع) دارد که اینها در محاورات اینطور جواب دادند و کم‌کم بر اساس این اخلاق زشت، طوری شدند که بسیاری از نادانسته‌های خود را دانسته پنداشتند و بر اساس آن ترتیب اثر دادند.

انتهای پیام
captcha