وحدت بدون حاکمیت قرآن ممکن نیست / بزرگ‌ترین اتفاق حقوقی تاریخ با وحدت تشریعی
کد خبر: 3932990
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۰
محمدعلی میرزایی بیان کرد:

وحدت بدون حاکمیت قرآن ممکن نیست / بزرگ‌ترین اتفاق حقوقی تاریخ با وحدت تشریعی

عضو هیئت علمی جامعة‌المصطفی(ص) با بیان اینکه وحدت عینی و تمدنی مسلمانان بدون وحدت در تمسک به حاکمیت قرآن ناممکن است، اظهار کرد: وحدت تشریعی و تقنینی در جهان اسلام با حاکمیتِ منبعیِ قرآن آنقدر با عظمت است که در صورت تحقق، بزرگ‌ترین اتفاق حقوقی تاریخ خواهد بود.

رد نشودقرآن کریم، ثقل اکبر و حبل‌المتین اسلام، بزرگترین ظرفیت دینی برای قوام‌بخشی به وحدتی فراگیر در جوامع اسلامی محسوب می‌شود. سؤال اینجاست که این محوریت به چه معناست. به بیان دیگر تمسک به این ثقل و میراث گرانبهای نبوی به چه نحوی تحقق می‌یابد. تاریخ حدیث شیعه و اهل تسنن نشان می‌دهد که جریان غالب بر این دو مذهب حدیث‌محوری را اساس جریان اجتهاد خود قرار داده‌اند. از سوی دیگر جریان‌های خردی مانند «قرآن‌بسندگی» در معارضه با این نگرش‌ها شکل گرفتند که غالباً هم به انحراف رفته‌اند.

خبرگزاری ایکنا برای تبیین محوریت قرآن در نظام معرفتی و عملیاتی دین و نقش آن در تحقق وحدت اسلامی با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، رئيس انديشكده المصطفى(ص) و عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث جامعة‌المصطفی(ص) العالمیة، به گفت‌وگو پرداخته است. وی ضمن تبیین جایگاه قرآن در منظومه معرفتی دینی، می‌گوید که راه درست در «اجتهاد» است که آن نیز لوازمی دارد. از جمله اینکه مبانیِ «اعتبار تبیینیِ سنت» در قرآن مستحکم شده و تمسک به ثقلین در یک دستگاه منطقی، معارفی و عملی محقق می‌شود. همچنین گذر از جهان مسلمانان به جهان اسلام با «حاکمیت علمی و عملی» قرآن کریم دست‌یافتنی است. مشروح این گفت‌وگو از نظر می‌گذرد؛

ایکنا ـ چگونه و با چه رویکردی در قبال قرآن کریم می‌توان وحدت و انسجام را در جوامع اسلامی بر مبنای کتاب الهی قوام بخشید؟

برای مقدمه بیان می‌کنم که بزرگ‌ترین کارکردها، غایت‌ها، رسالت‌ها و برنامه‌های قرآن کریم را باید در اوصاف آن در خود قرآن جست. «نسخ»، «تشابه» و ابهام به آیاتی که اوصاف قرآن را برمی‌شمارد و در واقع نقش‌های آن را در زندگی عینی و معرفتی ما ترسیم می‌نماید، راه ندارد. این آیات، از محکمات قرآن به شمار می‌روند. اگر وصف خود قرآن را متشابه بدانیم، به پایه اصلی قرآن که اعتبار و جایگاه آن است، صدمه زده‌ایم. قرآن کریم خود را هادی همه عالم به استوارترین و با قوام‌ترین سازمان‌ها، ساختمان‌ها و نظام‌های عینی و معرفتی معرفی کرده است. این «اَقوَمیّت» که قرآن به آن هدایت می‌کند وصف معرفتی، عینی، فردی و اجتماعی است. در واقع، انسان و جامعۀ و تمدن «اقوم» حاصل التزام نظری و عملی به قرآن کریم است.

قرآن کریم صورت کتبی عالم آفرینش الهی است. اتقان صنع او که در عالم تکوین ظهور دارد. در قرآن کریم در عالم معنا و حقیقت و معرفت هم سایه افکنده است. متأسفانه منازعات مسلمانان و مذاهب آنان که بخش قابل توجهی از آن‌ها ساخته و پرداخته قدرت‌ها، سیاست‌ها و دنیاپرستی‌های مسلمانان و حکام آن‌ها بوده است، باعث مهجورکردن قرآن شد. خود قرآن کریم از زبان پیامبر اکرم(ص) از مهجورشدن قرآن در امت خود خبر داد و از آن رنجید و شکوه کرد.

خودبنیان‌سازی روش‌ها؛ عامل حیرت مذاهب

بی‌شک بدون قرآن کریم به مثابۀ رکن و معیار و مبنای شناخت و عمل، امت اسلامی قوام و استقامت خود را از دست خواهد داد. بزرگ‌ترین رسالت امام معصوم و هر امام حق دیگر پس از رسول‌الله(ص)، اقامۀ قرآن کریم است. بدون بازگشت امت اسلام به قرآن کریم قوام دین و دنیا، سیاست و فرهنگ، انسان و جامعه و دولت و امت همه از کف خواهد رفت. هیچ جایگزین دیگری برای قرآن و کارکردهای آن وجود ندارد. اعتبار و کارآمدی هر عامل دیگر در ذیل مشروعیت و هیمنه قرآن است.

حیرت مذاهب اسلامی در عصر ما ناشی از خودبنیان‌سازی روش‌ها و مبانی اسلامی و «فروع‌محوری» یا «حدیث‌محوری» است. احادیث صحیح و معتبرِ مذاهب اسلامی وقتی حجیت دارند که در ذیل «کتاب‌الله» و حاکمیت آن قابل تفسیر و توجیه و اعتبار باشند

حیرت مذاهب اسلامی در عصر ما ناشی از خودبنیان‌سازی روش‌ها و مبانی اسلامی و «فروع‌محوری» یا «حدیث‌محوری» است. قرآن کریم به مثابۀ «قانون اساسی» در تمام عرصه‌های عینی و معرفتی است. احادیث صحیح و معتبرِ مذاهب اسلامی وقتی حجیت دارند که در ذیل «کتاب الله» و حاکمیت آن قابل تفسیر و توجیه و اعتبار باشند؛ زیرا آیات قرآن غالباً فراتاریخ و با ثبات است و احادیث، غالباً مرتبط با زمان و صدور آن متأثر از شرایط زمانه و قابل تحول است. این به معنای بی‌ثباتی سنت نیست.

دوقطبی شدن اسلام با تفکیک سنت از قرآن

بی‌تردید هر جا سنت و حدیث از مبانی اخلاق، مبانی معرفت و مبانی فقه و باورهای اعتقادی گفته‌اند در مقام شرح‌القرآن قرار دارند و مفاد آن‌ها با ثبات و تحول‌ناپذیر است، اما بخش قابل توجهی از سنت و حدیث، در مقام اجرا و «تطبیق‌دهی» قرآن‌اند و شرایط زمان و مکان در صدور آن‌ها اثر گذار بوده است. فرازمان و مکان دیدن «احادیث» و «سنت» باعث انسداد در تفکر اجتهاد تمدنی و دخالت‌داربودن زمان و مکان در آن است.

بدون استثنا تمامیّت «سنت» معصوم در دو ارتباط عمودی و افقی شکل گرفته است. بدون درک این دو پیوند فهم درست سنت میسور نیست و حقیقت نورانی آن در میان دو خط اموی و غلو گم خواهد شد. ارتباط عمودی سنت، با قرآن است. در واقع سنت معصوم، «شرح‌القرآن» و «تبیین‌القرآن» و «تطبیق‌القرآن» است. احادیث هم حکایت‌گر همین فرایند مهم است. تدوین مستقل سنت و حدیث و تفکیک آن از قرآن باعث «دو قطبی شدن اسلام» و تباینات فراوان شده است. آنان می‌گویند که ابن عباس از پیامبر(ص) اینگونه نقل کرده است و ما هم می‌گوییم زراره از امام صادق(ع) اینگونه نقل کرده است. آنان از نقل قول ابن عباس بالاتر نمی‌روند و ما هم از نقل قول منسوب به امام صادق(ع) بالاتر نمی‌رویم. در حالی که هم سخن پیامبر(ص) به نقل از ابن عباس و هم حدیث امام صادق(ع) به نقل از زراره، اگر شرایط صدور درست داشته باشند، در تبیین و تطبیق یک اصل قرآنی قطعی صادر شده است.

روح تکفیر در لایه‌های عمقی مذاهب

حالا نه با ضرس قاطعِ آیت‌الله حیدری اما با کمی تسامح و ارفاق، می‌توان گفت روح تکفیر در تمام مذاهب و لایه‌های عمقی آن‌ها حاکم است. البته بسیاری از عالمان برجسته دو مذهب از این تکفیر برائت جسته‌اند اما بی‌تردید بسیاری از فحول دو مذهب هم کاملاً مبنای تکفیر را قبول کرده‌اند

اگر به هر دلیلی این ریشه قرآنی گم شود و مورد اعتنا قرار نگیرد یا با قرآن سازگاری نداشته باشد، بی‌تردید تراز و ترازو از دست رفته است و نتیجه کار دو تفسیر از اسلام می‌شود که با هم هزار و سیصد سال در جنگ و ستیزه و نزاع‌اند. حالا نه با ضرس قاطعِ آیت‌الله حیدری، اما با کمی تسامح و ارفاق، می‌توان گفت که روح تکفیر در تمام مذاهب و لایه‌های عمقی آن‌ها حاکم است. البته بسیاری از عالمان برجسته دو مذهب از این تکفیر برائت جسته‌اند، اما بی‌تردید بسیاری از فحول دو مذهب هم کاملاً مبنای تکفیر را قبول کرده‌اند.

اما رابطه افقی سنت و حدیث مسلمانان با شرایط زمان و مکان است. در ارتباط عمودی با قرآن، مبانی و ریشه‌ها و اصول سنت را خواهیم یافت و با قرآن خواهیم سنجید و در این رابطۀ افقی با زمانه و تاریخ به کارآمدترین روش تطبیق مبانی و اصول قرآنی بر عینیت‌های در حال تحول نایل خواهیم شد. با این حساب، در سنجش سنت و حدیث دست کم باید این دو خط ارتباط و پیوند را با قرآن و با زمانه ملاحظه کنیم. بررسی سندی سنت، ما را صرفاً به یک «ظن» در صدور می‌رساند. بیش از این نیست، اما التفات به این دو خط عمودی و افقی قرآن با زمانه و شرایط تحول‌پذیر به ما کمک خواهد کرد که به وحدت و انسجامی برسیم. البته پدیده‌های نامبارک و خطرناک جعل، وضع، غلو و امثال آن هم در این دو نسبت قابل شناسایی‌اند.

تدوین احادیث در نسبت با قرآن، تاریخ و زمانه

متأسفانه، هر دو مذهب راه را بر این دو خط تا حدودی بسته و سخت کرده‌اند. آنان احادیث مسلم و بخاری را وحی می‌دانند و برای این کار خود استدلال‌های فراوانی دارند، ما هم احادیث منسوب به امامان خود را اگر وحی ندانیم شبه‌وحی می‌دانیم. در حالی که فعلاً آنچه در دستان ماست، اخبار غیرقطعی است و صرفاً به صورت محتمل می‌توان گفت که از امام صادر شده است. وانگهی این مجموعه عظیم و بسیار گستردۀ منقولات، دارای نظم و نسق جامعی نیست و تاکنون تدوینی از آن‌ها که مبتنی بر نوع نسبت آن‌ها با قرآن کریم و تاریخ و زمانه باشد، صورت نگرفته است.

ایکنا ـ آیا ضرورتی برای بازنگری در نگرش‌های تقریبی و وحدتی جهان اسلام وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است، ابعاد این بازخوانی و بازنگری چگونه باید باشد؟ 

به دلایل فراوانی باید در نگرش‌های تقریبی و وحدتی خود بازنگری کنیم. از مهم‌ترین دلیل‌های این امر، وضعیت عینی جهان اسلام از نظر علمی، نظری و عملی است. تعبیر «جهان اسلام» حاکی از واقعیتی به هم پیوسته و مرتبط و متعامل نیست. شاید آن را جهان تشیع و تسنن بنامند درست‌تر است. وقتی می‌توان جهان مسلمانان را جهان اسلام نامید که بر «حاکمیت علمی و عملی» قرآن کریم توافق قطعی کنند. مذاهب اسلامی و فقها و علمای آن‌ها، با فرض گرفتن حقانیت تمام مبانی و قواعد و اصول مذهب خود، قرآن را به آن سو برده و تفسیر کرده‌اند. مرحوم علامه در مقدمه «المیزان» این فاجعۀ «مصادره قرآن» به سود جریان‌ها و مذاهب را به خوبی تبیین کرده است.

فاجعه «مصادره قرآن» به سود جریان‌ها

راهی که دو مذهب اسلامی رفته‌اند، به شدت به یکدیگر شباهت دارد. هر دو اعتبارزدایی از تفسیر بدون استناد به حدیث از قرآن کرده‌اند و هر دو با پیش‌فرض‌های مبنایی مذهبی خود به سوی قرآن رفته‌اند

عجیب این است که راهی که دو مذهب اسلامی رفته‌اند، به شدت به یکدیگر شباهت دارد. هر دو حدیث‌محوری را اساس جریان اجتهاد خود قرار داده‌اند. هر دو اعتبارزدایی از تفسیر بدون استناد به حدیث از قرآن کرده‌اند و هر دو با پیش‌فرض‌های مبنایی مذهبی خود به سوی قرآن رفته‌اند. البته این روند کلی حاکم بر طبقه سنت‌گرای شیعیان و سنیان است و در این میان جریان‌های خردی در معارضه با این نگرش‌ها وجود دارد. جریان‌های مخالف این ماجرا هم غالباً به انحراف رفته‌اند. یکی از آن‌ها «قرآن‌بسندگی» است. قرآن‌بسندگان به جای درک درست سنت و حدیث، آن‌ها را بالکل کنار نهادند و «حَسبُنا کتابَ‌الله» را سر دادند که البته به جز انحراف و ضلالت فکری و عملی دستاوردی نداشته است. راه درست در «اجتهاد» است. اجتهاد هم لوازمی دارد. بی‌تردید پایه‌ها و مبانیِ «اعتبار تبیینیِ سنت» در قرآن مستحکم شده است.

رجوع به قرآن برای تقویت گرایش، فرقه و مذهب با رجوع به آن برای یافتن ریسمان رابط و پل پیوستگی امت و تحقق تمسک و یکپارچه‌سازی جهان اسلام و بلکه فطرت بشریت دو الگوی کاملاً متفاوت و از ریشه متمایز است. آشکار است که هر کدام از این دو الگو اقتضای دو نظام متفاوت آموزش، پژوهش، مدیریت و فرهنگ را دارد. قرآن را جامع «هستی»، «شناخت» و «امت» دانستن با این که آن را شاهد انحصاری تأیید تفکرات فرقه و مذهب خود بدانیم، دو وادی بسیار متفاوت است.

آسیب خودمساوی‌پنداری با قرآن

قرآن کریم را آن گونه که با من و باورهای من سازگاری دارد بخوانم، بفهمم و تأویل کنم، به معنای این است که قرآن را پایین آورده‌ام تا به مانیفست عملی و نظری من و در تراز و قامتِ من تبدیل شود، اما این که قرآن را فراتر از خود بدانیم و خود را بر آن عرضه کنیم و اندیشه‌ها، اجتهادها، مفاهیم و نظریات خود و مکتب خود را با آن بسنجیم و ارزیابی کنیم و از «خودمساوی‌پنداری» با آن بپرهیزیم، سطح بسیار متعالی‌تری از تکریم و تعزیز قرآن کریم است.

همه مذاهب و گرایش‌های فکری باید بکوشند خود را به قرآن برسانند. نیروها و ظرفیت‌ها و امکانات علمی و تمدنی خود را باید صرف رسیدن به تحقق وحدت با کتاب‌الله و نیل به آن  و منطبق ساختن افکار و اعمال خود کنند

همه مذاهب و گرایش‌های فکری باید بکوشند خود را به قرآن برسانند. نیروها و ظرفیت‌ها و امکانات علمی و تمدنی خود را باید صرف رسیدن به تحقق وحدت با کتاب‌الله و نیل به آن  و منطبق ساختن افکار و اعمال خود کنند. با مرجعیت اجتهادات مذهبی نمی‌شود به قرآن رسید. راه نیل به قرآن، قبول تعالی و فراتاریخی بودن آن است. علم قرآن علم مطلق است. هیچ مرز و کرانه‌ای ندارد. دریافت آن توقف‌پذیر نیست. هیچ مذهبی در اسلام نیست که بتوان آن را «قرآنی سره» و خالص مبتنی بر قرآن خواند و نیز هیچ مذهبی نیست که در توسعۀ مفاهیم و معانی و معارف قرآنی بی‌سهم و نقش باشد. قرآن در ارائۀ معنا و حقیقت به کسی که خالصانه در پی آن باشد «کریم» است. کرام و کرامت معنایی و معارفیِ قرآن، بی‌پایان است.

مستمراً تکرار می‌کنیم که اهل البیت (علیهم السلام) با قرآن فاصله ندارند. اقتضای عصمت و امامت به نصب الهی باور به این امر است. آنچه گفته شد در خصوص اجتهادات مذاهب است. امام صادق(ع) نه مجتهد است و نه مذهب. او به همه حقایق و معارف قرآنی دسترسی کامل دارد و اجتهادی در فهم قرآن نمی‌کند. علم او لدنی است و کامل، اما علم شیخ صدوق و مفید و سید مرتضی اجتهادی و خطاپذیر است. در نتیجه نباید امامان معصوم اهل البیت(ع) را مذهب بدانیم. قرار دادن آنان در کنار شافعی، مالک، احمد و ابوحنیفه ستم است.

بازگشت به مرجعیت در عصر غیبت

بی‌تردید عالی‌ترین قاضی و داور معارف برای سنجش حقایق ادعایی، قرآن کریم است. راه رسیدن به فهم و تفسیر درست و برداشت حقایق از قرآن را باید از خود قرآن و نیز «تبیین کننده» آن جست‌وجو کرد. فرقان معارف و شأنِ تمییز دهنده حق از باطل از اختصاصات قرآن است. در زمان دسترسی به معصوم، کار تمایزبخشی حق از باطل آسان است اما در زمان غیبت معصوم و فقدان «مُبیّن معصوم» راهی به جز بازگشت به مرجعیت و حاکمیت معیاری و معرفت‌شناختی قرآن در امر دین نیست. این همه تأکید صریح قرآنی در «اطیعوا الله و أطیعوا الرسول» بدون این حاکمیت معارفی قرآن بی‌معناست. «اطیعوا الله» در فهم و تلاوت و تدبر قرآنی و التزام به مفاد آن‌ها متجلی‌ می‌شود.

ایکنا ـ نقش حدیث ثقلین را در قوام‎بخشی وحدت جوامع اسلامی و بازسازی قرآنی این وحدت چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ممکن است شنیدن برخی سخنان برای برخی از ما سخت باشد. وقتی فهمی در ما ریشه می‌دواند و سخت و نامنعطف می‌گردد، دیگر به سختی می‌توان در آن رخنه‌ای درست کرد و راه دیگر و افق مختلفی در آن جست. در حدیث ثقلین آشکارا مرتبۀ قرآن کریم به عنوان ثقل اکبر متمایز از مقام سنت و عترت است. هم‌سنگ‌پنداری قرآن و سنت شدیداً محل تأمل است. قرآن سخن خداست و دست‌خوش هیچ تاریخمندی و قید و حدودی نیست. امکان دست‌برد زدن و تحمیل امری بر آن نیست. فعلاً در این گفت‌وگوی کوتاه کاری به خلافت سیاسی پیامبر(ص) ندارم. شرح داستان آن به زمان بیشتری نیاز دارد، اما بی‌تردید، پیامبر خدا(ص) منبر، محراب و معارف خود را برای امتدادیافتن در زمان تا قیامت به عترت خود به ارث نهاده است.

در روایات بسیاری از پیامبر(ص) این مضمون آمده است که ای علی! من بر سر «تنزیل قرآن» جنگ کردم و تو بر سر «تأویل قرآن» جنگ خواهی کرد. نیز فرمود: «من شهر علمم و علی دروازۀ آن» و ده‌ها روایت معتبر که همه بیان‌گر این حقیقت بزرگ‌اند که عترت رسول‌الله(ص)، مسیر درست و پاکیزۀ وصول به معارف نبوی است. این که پیامبر(ص) آن‌قدر در رنج و عذاب آمد که بوزینه‌های اموی بر منبر او بازی می‌کرده‌اند، بیش از این که ماجرای خلافت و سیاست و حکومت باشد مسئله معارف قرآن و نبوت و سیره و سنت اوست که «کرسی معارف» خاص اهل‌البیت(ع) است. نگرانی و رنج پیامبر رحمت(ص) از این که مبادا امت او پس از او در «ضلالت» و بیراهه‌های معارفی گرفتار آید، باعث شد که همواره به فکر این باشد که راه نورانی پیشگیری از این ضلالت را به امت بنمایاند. البته در حدیث ثقلین تمسک به قرآن و عترت را راه نجات امت از بدفهمی و انحرافات و بیراهه‌ها معرفی فرمود.

معنای تمسک به ثقلین در دستگاه معرفتی

اهل سنت، اهل‌البیت را رها کردند و تمسک قرآنی آنان هم عملاً مضمحل شد و محقق نشد و شیعیان هم «اهل‌البیت‌بسنده» شدند و به کم‌اهتمامی به قرآن از عمق معارف اهل‌البیت محروم شدند

قدری سادگی است اگر فکر کنیم ما شیعیان به حدیث ثقلین عمل کردیم و حالا نوبت دیگران است! مفاد ثقلین با عظمت‌تر و بزرگ‌تر از این سطحی است که ما الان به آن رسیده‌ایم. راز بزرگ این بار گران در واژۀ «تمسک» نهفته است. تمسک‌ به قرآن و عترت بسیار سخت، پرلازمه و اقتضاست. این دو تمسک باید در یک دستگاه منطقی، معارفی و عملی محقق شود. سستی در هر کدام باعث تخریب آن دیگری است. مرحوم علامه در این باره صریح است؛ او گفته است که شیعیان و سنیان هر کدام به نحوی از این دو فاصله گرفتند. اهل سنت اهل‌البیت(ع) را رها کردند و تمسک قرآنی آنان هم عملاً مضمحل شد و محقق نشد و شیعیان هم «اهل‌البیت‌بسنده» شدند و به کم‌اهتمامی به قرآن از عمق معارف اهل‌البیت(ع) محروم شدند. این دو را باید در کنار هم و با هم و در ردیف یکدیگر فهمید و تفسیر و عمل نمود.

البته سوگمندانه باید گفت که آرام‌آرام هر دو مذهب اصلی اسلامی از قرآن فاصله گرفتند. رنگ غالب بر هر دو، روایات شد. یکی روایات منقول از پیامبر(ص) که همه داستان آن‌ها را می‌دانیم و نقش امویان در تدوین این ماجرا را اطلاع داریم و دیگری هم به احادیث اهل‌البیت بسنده نمود. البته هیچ عالمی این دعوی را نمی‌پذیرد. واقعیت اما این است. وقتی عقل و قرآن در سطح بسیار نازلی قرار گیرد و روح حاکم بر معارف اسلامی به فقه منحصر شود و در فقه هم به روایات به عنوان منبع اصلی فقه، بسنده شود، این روند را باید آسیب‌‌دیده و فاقد حضور پررنگ قرآن دانست و این «اجتهاد ثقلینی» تلقی نمی‌شود.

حاکمیت قرآن در وحدت تمدنی مسلمانان

وحدت عینی و تمدنی مسلمانان بدون وحدت در تمسک به حاکمیت قرآن ناممکن است، اگر «ما نُزّل الی الناس» محور یکپارچگی امت اسلامی و انسانی قرار نگیرد امیدی به اجتهادات مذهبی نیست. ارج و ارزش اجتهادات مذهبی تنها زمانی به کار می‌آید که اصول و قواعد و قوانین کلان و حاکم قرآنی مورد وفاق همه باشد. این روش بهترین ضامن وحدت و همبستگی جهان اسلام را فراهم می‌آورد. قرآن کریم کتابی صامت و خاموش نیست. چگونه کتابی خاموش است، اما این همه صفات عجیب در آن بیان‌گر منطق آن است؟ از اشتباهات تاریخی مذاهب این است که فکر کنند قرآن کریم اگر خود را نور، مبین، مخرج از ظلمات به نور، بصائر، سراج، منیر و...همه معلق بر «روایات» فریقین است.

نه پیامبر و عترت جای قرآن را می‌گیرند و ما را از قرآن مستغنی می‌نمایند و نه صحیح مسلم و بخاری و کتاب کافی ما را از پیامبر و عترت مستغنی می‌کنند! قرآن کریم دارای جایگاه اول معرفتی در اسلام است

پیامبر و عترت(ع) و احادیث معتبر و مورد وثوق آن‌ها راهی برای چگونگی فهم قرآن است. اما هیچ‌کدام جایگزین قرآن نیستند. تعابیری مانند «قرآن ناطق» به معنای امکان استغنای از قرآن نیست. در نتیجه، نه پیامبر(ص) و عترت(ع) جای قرآن را می‌گیرند و ما را از قرآن مستغنی می‌نمایند و نه صحیح مسلم و بخاری و کتاب کافی ما را از پیامبر و عترت مستغنی می‌کنند. قرآن کریم دارای جایگاه اول معرفتی در اسلام است. هر معرفت مورد اختلافی را باید با قرآن کریم و صریح آن سنجید نه این که باز هر کسی به تأویل‌گرایی باطنی خود قرآن را بخواند! پیامبر(ص) با حدیث پیامبر(ص) دو امر متمایز است. حدیث را باید راهی به سوی شناخت معارف نبوی بدانیم که ممکن است این راه درست نباشد و در معرض آفاتی قرار بگیرد. در این جا ما باید قدرت و ابزار سنجش و راستی‌آزمایی سنت‌های ادعایی را دارا باشیم. هم چنین است امر ما با عترت(ع).

نحوه مواجهه علمی و بدون پیش‌فرض با قرآن

محکمات قرآنی در همۀ عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، معرفتی و فرهنگی معتبرند. محکم قرآنی نیازی به تأیید با ادلۀ مذهبی ندارد. ادلۀ مذهبی در امر متشابهات به محکم قرآنی نیازمند است، اما حجیت و اعتبار محکمات قرآنی در تمام عرصه‌ها به تأیید علما و اجتهادات آنان یا اخبار و احادیث ظنی ندارد. مذاهب و فرقه‌های اسلامی از قرن‌های پیش تا امروز، هیبت قرآن و نقش میزانیّت و معیاریّت آن را شکسته‌اند. وقتی  مردم به حبل‌الله تمسک نکنند بی‌تردید تار و پود امت از هم می‌گسلد. قرآن کریم برای رفع اختلافات علمی و معارفی است نه این که در آن اختلاف کنیم!

ممکن است گفته شود که قرآن را می‌‌توان به صور مختلف و روش‌های مختلف فهم کرد. بالاخره هر فردی با مبانی خاصی سراغ قرآن می‌رود و برداشت‌های مختلفی صورت می‌گیرد و این امری اجتناب‌ناپذیر است. در پاسخ به این امر باید گفت. بخشی از این اختلاف ناشی از این است که ما با پیش‌فرض‌های بسیار زیادی از مذاهب و ذهنیت‌های قبلی خودمان سراغ قرآن می‌رویم. در مواجهه علمی با قرآن تا ممکن است باید با کمترین پیش فرض‌ها در آستانۀ آن زانوی خضوع بزنیم. اگر کسی با پیش فرض قطعی توهّم «عدالت صحابه» به سراغ قرآن برود البته که دست خالی باز می‌گردد و ای بسا فریب بخورد و با پیچاندن آیات قرآن، چیزی از قرآن بتراشد و بر آن تحمیل کند که موافق تصور اوست. نظریات، تصورات و افکار مذاهب را باید بر قرآن عرضه نمود نه بر عکس آن. این گونه است که بدون حساسیت‌های مذهبی و نه به خاطر اختلاف مذاهب بلکه به خاطر ناسازگاری‌های برخی از باورهای مذاهب با قرآن کریم جریان مبارکی در تصحیح و تنقیح خطاهای تاریخی مذاهب در پرتو نور قرآن رخ خواهد داد.

ایکنا ـ مهم‌ترین راهبرد عملی برای تحقق رؤیای وحدت فراگیر در جوامع اسلامی کدام است؟

 امروزه روشن است که انسجام و یکپارچگی نظام‌های حاکم بر یک امت، عامل اصلی وحدت آن است. یکی از مهم‌ترین عرصه‌های تحقق این همبستگی و ریشه‌های اصلی آن، وحدت نظام تشریع است. مسلمانان با دراختیارداشتن کتابی «مفصل» در هزاران بند و فقره، که دارای جامعیتی شگرف و کمال بی‌نظیر علمی و عملی است، بزرگ‌ترین نعمت الهی را برای «امت‌سازی» در مقیاس جهانی در اختیار دارند.

وحدت تشریعی و تقنینی در جهان اسلام با حاکمیتِ منبعیِ قرآن، آنقدر با عظمت است که در صورت تحقق، بزرگ‌ترین اتفاق حقوقی تاریخ  خواهد بود. وحدت بینشی و نگرشی و ایدئولوژیک دو میلیارد مسلمان می‌تواند و باید به وحدت و توحید تقنینی بینجامد. راه چنین طرح جهانی، باز است. همه امکانات برای تحقق آن فراهم است. فقط باید کشورهای قدرتمند و با بصیرت و توانا، بزرگی کنند و پا پیش بگذارند و سنگ بناهای این گونه طرح‌ها را بنهند.

انتهای پیام
captcha