کد خبر: 3939466
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۰

شریعتی به آسیب‌های سنت احیانشده تذکار می‌دهد

محمدحسن علایی اظهار کرد: شریعتی ما را به بازخوانی انتقادی متون سنت تاریخی خویش فرامی‌خواند و ما را به آسیب‌های سنت احیانشده تذکار می‌دهد و به زندگی آری می‌گوید. با این همه، جست‌وجوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیزم می‌تواند و باید برای یک ارزیاب منتقد و مطالبه‌گر همچنان به عنوان پروژه‌ای ناتمام تلقی شود.

به گزارش ایکنا، سمینار ملی «شریعتی و راه آینده»، امروز 16 آذرماه به صورت مجازی و از طریق کانال تلگرامی سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با سخنرانی جمعی از جامعه‌شناسان برگزار شد. در ادامه متن سخنان محمدحسن علایی، مدرس و پژوهشگر حوزه فلسفه و فرهنگ را می‌خوانید که با موضوع «واکاوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیسم» ایراد شده است؛

پرسش اساسی ما این است که آیا شریعتی امکاناتی برای مواجهه با نیهیلیزم در اختیار ما می‌گذارد یا خیر؟ در اینجا باید نحوه مواجهه وی با نیهیلیزم را بررسی کنیم و ثانیاً ببینیم وی امکان عبور از نیهیلیزم را ساده انگاشته یا خیر. برای ارائه تعریفی از نیهیلیزم به سراغ نیچه می‌رویم که کل تاریخ متافیزیکی غرب را تاریخ بسط نیهیلیزم قلمداد کرده است. زمانی نقد وی از متافیزیک غربی به اوج می‌رسد که اعلام مرگ خدا می‌کند. نیهیلیزم آن‌طور که نیچه می‌گوید، به معنای نفی همه حقایق و ارزش‌های مطلق و باور به بی‌معنایی است. نیست‌انگاری پیامد شرایطی است که جست‌وجو در پی معنا بی‌نتیجه می‌ماند. نیهیلیزم به معنای بی‌ارزش شدن عالی‌ترین ارزش‌ها و کاستن سازگاری آدمی با جهات خویشتن است که با بیداری آدمی ارتباط دارد، زیرا آگاهی، آدمی را از جهان جدا می‌کند.

نیچه و نیهیلیزم

وی معتقد است از زمان افلاطون تا مسیحیت، نوعی افلاطونیزم بر جهان حاکم بوده و ارزش‌گذاری‌ها با کمک اختراع ایده آسمان یا خدای مسیحی انجام می‌شده که اختراعی نو بوده است تا انسان بتواند جهان را تحمل کند. اما آگاهی آدمی متوجه این خودفریبی می‌شود و آدمی این ارزش‌ها را از پدیده‌ها بیرون می‌کشد و واقعیت عریان جهان در برابر وی قرار می‌گیرد. با مرگ خدا، ارزش‌های معتبر اخلاقی نیز از دست رفته‌اند. خدا معنای زندگی و جهان بود و وقتی نیست، کل هستی بی‌معنا می‌شود، لذا به زعم وی، از زمانی که برای زندگی، مفاهیم غیر این‌جهانی ساخته شد، انسان پا در ورطه نیهیلیزم گذاشت و در دوران جدید با فرارسیدن مرگ خدا به مثابه مفهومی تاریخی و تمدنی همه آن ارزش‌ها فروریخت که از آن به بی‌ارزش شدن ارزش‌ها تعبیر می‌شود.

نیچه با متصور شدن پیامدهای دهشتناک مرگ خدا برای این مسئله سوگواری می‌کند، لذا بی‌بنیاد شدن اخلاق، پیامد این نیست‌انگاری تلقی می‌شود. نیهیلیزم از نظر وی بر تاریخ متافیزیکی غرب سایه افکنده و خدا مرده است. نیچه انتهای همان راهی است که تفکر متافیزیک غربی پیموده است که معتقد است تاریخ مسیحیت را نیز نمی‌توان مستقل از تاریخ متافیزیکی غرب تلقی کرد. در لسان هایدگر نیز تاریخ غرب تاریخ بسط سابجکتیویزم تلقی می‌شود. وی تجربه مقابل سابجکتیویزم را در هنر و دین جست‌وجو می‌کند، اما از آنجا که دین را نیز تحت تأثیر نظام‌های تئولوژیک، از کف رفته می‌داند، چشم به هنر دارد تا امکان تجربه‌ای غیرنیهیلیستی از جهان را ممکن بداند.

در مواجهه با شریعتی چه سوالاتی مطرح می‌شود؟

حال باید به سراغ اندیشه‌های شریعتی برویم و نحوه مواجهه وی را با متافیزیک غربی، سنت، دین، هنر و ... را بررسی کنیم. سوال این است که آیا مجموعه آثار وی می‌تواند امکاناتی برای مواجهه با نیهیلیزم در اختیار ما بگذارد؟ آیا وی به نحو جدی به نیهیلیزم پرداخته است؟ آیا وی عبور از نیهیلیزم را ساده انگاشته است؟ آیا تلاش‌های هنرورزانه وی را می‌توان نادیده گرفت؟ آیا به انحای دیگر تفکر نیندیشیده است؟ آیا امکان تفسیر معنوی از جهان را منکر شده است؟ اگر بخواهیم با تقسیم‌بندی اسلامیات، اجتماعیات و کویریات به سراغ آثار شریعتی برویم، اینگونه است که در اسلامیات، شریعتی و تعلق خاطر وی به سنت تاریخی باید بررسی شود که آیا به ورطه تفکر تئولوژیک فروغلطیده یا خیر؟ در اجتماعیات نیز باید دید زیست‌جهان مدرن را رسمیت داده و به اقتضای زندگی در جهان جدید التفات داشته یا خیر و در کویریات هم باید دید آیا وی توانسته به زبانی نو در کویریات دست یابد یا خیر.

شریعتی ما را به خویشتن انسانی خویش فرا می‌خواند و ما را به ضرورت نیل به خودآگاهی تاریخی اجتماعی وجود از وضعیت خویش دعوت می‌کند. این دعوت علی‌الاصول نمی‌تواند تهی از عناصر تاریخی و فرهنگی ما باشد. غنای این دعوت باید بر فرازهای درخشانی که وی از حکمت و هنر مردمان این سرزمین در آثار خویش گنجانده است، مورد واکاوی قرار گیرد. اینکه چه میزان از تجارب بشری و از فلسفه و از دین در آثار خویش بهره‌برداری کرده است هم باید روشن شود. همچنین برای داوری در خصوص توفیق وی در مواجهه با نیهیلیزم، التفات به زبان شریعتی و جغرافیای حرف وی ضرورت می‌یابد. باید دید زبان وی که گه‌گاه از سوی شبه‌روشنفکران متهم به خطابه‌سرایی نیز می‌شود، تا چه حد حکایت از فخامت کلام و تسلط وی به گونه‌های مختلف بیان از اجتماعیات و اسلامیات تا کویریات و حتی شعر دارد.

شریعتی در مواجهه با دین نیز با معاصرین نوگرا و سنت‌گرای خویش متفاوت است. شریعتی در فاصله معناداری از مادی‌اندیشان متجدد‌مآب می‌ایستد و همزمان راه خویش را از خشک‌مذهبان مرتجع که خوانشی زاهدانه از دین دارند، جدا می‌کند. جان آدمی در مجاورت با شریعتی، چه در مقام شنونده وی یا در مقام خواننده آثار وی، نه‌تها سرد و فسرده نمی‌شود، بلکه به فراخور استعداد مخاطب، به‌رغم همه زندان‌های طبیعی، تاریخی و جامعوی در دل کویر، میل به بالندگی پیدا می‌کند.

تذکار شریعتی به آسیب‌های سنت احیانشده

شریعتی ما را به بازخوانی انتقادی متون سنت تاریخی خویش فرامی‌خواند و ما را به آسیب‌های سنت احیانشده تذکار می‌دهد و تلاش می‌کند دین را از دست متولیان رسمی نجات دهد. او زیست‌جهان جدید را به رسمیت می‌شناسد و به زندگی آری می‌گوید. با این همه، جست‌وجوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیزم می‌تواند و باید برای یک ارزیاب منتقد و مطالبه‌گر همچنان به عنوان پروژه‌ای ناتمام تلقی شود. هرچند نیهیلیزم در زمان حیات نیچه سرتاسر اروپا را فراگرفته بود، تا جایی‌که وی را وادار به بیان عبارت «خدا مرده است»، به عنوان یک فکت تاریخی کرد، اما نیچه پیامدهای دهشتناک آن را برای قرن‌های آینده نیز پیش‌بینی کرده بود. نیهیلیزم به معنای شکست پروژه جست‌وجوی حقیقت با جهانی‌شدن تمدن غربی و هژمونی‌شدن متافیزیک غربی در سرتاسر جهان، تمام جهان را با بحران معنا مواجه کرد.

شریعتی نیز در زمانی می‌زیست که نیهیلیزم در کشورهای غیرغربی خانه نکرده بود و لذا بحران اصلی خود را در مواجهه با جهان غرب هویدا می‌کند و تلاش وی نیز معطوف به همین بود؛ یعنی احیای سنت در کنار نقد رادیکال آن و به رسمیت شناختن زیست‌جهان مدرن، ضمن مطلق نکردن ارزش‌های آن. همچنین بحث از استعمار کهنه، نو، استحمار و ... را مطرح کرد. حال بر اهالی تفکر و میراث‌بران تفکر شریعتی است که امکانات مواجهه با نیهیلیزم را از لا‌به‌لای سطور آثار این متفکر بزرگ استخراج و توسعه دهند.

مواجهه با میراث شریعتی در گفتمان ایدئولوژیک سیاسی و تئولوژیک ممکن نیست، بلکه در گفتمانی فلسفی و آنتولوژیک است که می‌توانیم آن را مورد فهم و تفسیر قرار دهیم. چراکه شریعتی از معدود متفکرانی است که در تاریخ معاصر ما ضمن اینکه گامی در جهت تخریب تئولوژی برمی‌دارد، ای بسا آثارش ظرفیت مواجهه با پرابلماتیک حقیقت را در جهان پست‌مدرن در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد.

انتهای پیام
captcha