به گزارش ایکنا، سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به بررسی یکی از انتقادات حجتالاسلام محمدجواد شبیری درباره تاریخنگاری احادیث در غرب پرداخته است. متن یادداشت از نظر میگذرد؛
اخیرا یادداشتی با عنوان «نقدی مهم بر روششناسی تاریخنگاری احادیث در غرب براساس تقریر درس خارج سیدمحمدجواد شبیری» به دستم رسید. این یادداشت گرچه برای علاقمندان به این حوزه و جنابشان جذاب و احتمالا راهگشاست، اما ملاحظاتی جدی درباره آن وجود دارد.
مقرر درس چنین آورده است: «زمانی که از منظر غیردینی و بدون پیشفرض گرفتن باورهای دینی، به بررسی متون دینی میپردازیم، نباید اموری مانند وحی و پیش بینی آینده را منتفی بدانیم. یعنی اگر میخواهیم بدون پیشفرض دینی، یک متن دینی را بررسی کنیم، نباید نفیاً و اثباتاً درباره باورهای دینی، حکمی را مفروض بگیریم و در نتیجه باید اموری مانند وحی را محتمل بیانگاریم. در برخی پژوهشهای غربی در تاریخنگاری متون دینی، اگرچه ادعای پژوهشِ بیطرف میشود، اما اموری مانند وحی، مقطوع العدم در نظر گرفته شده است و در واقع این پژوهشها نیز بیطرف نبوده و پیش فرضِ سلبی نسبت به باورهای دینی دارد. مثلاً از اینکه واقعهای که سیصد سال پس از حضرت مسیح رخ داده، در انجیل ذکر شده است؛ نتیجه میگیرند که این متن، متأخر بوده و بعداً نوشته شده است. در حالی که اگر وحی و پیشگویی پیامبر از آینده را در حد یک احتمال هم در نظر بگیریم، این استدلال تمام نخواهد بود (ادعا ناتمامی صرف این استدلال است، نه اعتبار اناجیل موجود). برخی پژوهندگان شرقی نیز سعی دارند همین رویکرد غربی در بررسی اناجیل را در مورد احادیث اسلامی پیگیری کنند. اینان هر حدیثی را که اشاره به حادثهای متأخر از زمان صدور حدیث میکند مجعول میدانند. چنانکه گذشت این داوری، بدون پیش فرض دینی و بیطرفانه نیست».
یک: براساس نقد ایشان، مثلاً اگر از پیامبر گفتهای درباره «قدریه» یا «صوفیه» نقل شود و این پژوهندگان غربی/شرقی نتیجه بگیرند که این گفته به این دلیل که انگارههای «قدریه» یا «صوفیه» در زمانی متأخرتر شکل گرفتهاند، جعلی است، ـ به قول ایشان ـ راه خطا رفتهاند. این در حالی است که در بسیاری از چنین پژوهشهایی ـ به قول ایشان غربی ـ اولاً نه هیچ تصریحی بر استفاده از پیشفرض عدم امکان وحی وجود دارد و ثانیاً در بسیاری از آنها، از متن پژوهشگر چنین میتوان فهمید که وی به دلیل درکی که از بافتار گفته پیامبر دارد و آن را مربوط به پدیده زنده و حاضر در عصر ایشان میداند، آن را برساخته میداند. لذا حتی اگر بپذیریم، امکان دارد که پیامبری براساس دانش الهی درباره گروهی که در آینده خواهد آمد و هنوز شناخته شده نیست، میتواند سخن بگوید، در صورتی که بافتار گفته ایشان به شکلی باشد که نتوان نشان داد جمله جنبه پیشگویی دارد، این تحلیل پژوهشگران به قول ایشان غربی روا و در جای خود است. پس اینگونه نیست که گمان کنیم همه به راه خطا رفتهاند؛ بلکه خطا آن است که وجه گفته پیامبر را ضرورتاً منصرف به وجه پیشگویانه بدانیم و سایرین را تخطئه کنیم. البته وجوه گفته پیامبر نیز براساس قرائن تاریخی و درک گفتمان متن اصطیاد میشود و نه براساس احتمالات انتزاعی اصولی ـ منطقی!
نکته دوم که البته جای تفصیلش در این مختصر نیست، آنکه همه آشنایان با علوم انسانی و اجتماعی میدانند که پژوهش بدون پیشفرض در علوم انسانی سودایی است دستنیافتنی. اما فرق ما با آن کسانی که این گزاره را دستاویز بلندپروازیهای ایدئولوژیک خود کردهاند و هر یاوهای را به بهانه عدم امکان پژوهش بدون پیشفرض، سر دادهاند، دو چیز است: نخست اینکه پیشفرضها گرچه هیچگاه کاملاً محو نمیشوند، اما میشود آنها را تا حد زیادی به حال تعلیق درآورد و نزدیک به صفر کرد؛ تفاوت یک پژوهشگر آکنده از پیشداوری/پیشفرض با پژوهشگری که تلاش کرده آن را به حداقل برساند در خروجیهای پژوهشی است که هر روز با آن رو به رو هستیم(مقایسه کنید مثلا شبهای پیشاور سلطان الواعظین شیرازی را با کتاب جانشینی محمد مادلونگ). دوم اینکه درپژوهش آکادمیک و دانشگاهی آنچه که به عنوان یک سنجه روشن باید مدنظر قرار گیرد، پیشفرضها و پیشداوریهای ذهنی نیست؛ چون اولاً هیچگاه کاملاً از بین نمیرود و ثانیاً تشخیص آن دشوار است. بلکه معیار کنشهای زبانی(گفتاری و نوشتاری) پژوهشگر است. این کنشها باید عاری از هرگونه تجویز و داوری باشد. در واقع در سطح گزارههای زبانی با قاطعیت میتوان گفت که این داوریها را میتوان نه نزدیک به صفر بلکه دقیقا به خود صفر رساند(تفاوت گزاره: «حضرت امام خمینی قدس سره فرمودند» با «سید روح الله خمینی گفت») پژوهشهای علمی و دانشگاهی میتوانند و البته باید عاری از جملات تجویزی باشند. اگر اینگونه نباشند یا نیستند هر چیزی هستند به جز پژوهش علمی دانشگاهی.
نکته سوم اینکه آنچه بخش اول متن مزبور ـ درخصوص نفی پیشفرضها درباره دین نفیاً و اثباتاً ـ روایت میکند حتی اگر منطقا هم درست باشد، دستکم از لحاظ بیان مبهم و زمینهساز مغالطه است. بیان من این است که پژوهش آکادمیک باید کاملاً از منظر و زاویه دید برون دینی نگاشته شود؛ یعنی اولاً زبانش تجویزی نباشد و ثانیاً استدلال بر گزارهها مبتنی بر هیچ باور دینی نباشد، یعنی پذیرفتن آن استدلال مبتنی بر ایمان دینی نباشد و برای هر مخاطبی چه باورمند به آن دین و چه غیرباورمند کارآمدی داشته باشد؛ این بیان اخیر به معنای سکوت و عبور کردن از کنار باورهای دینی است و نه ضرورتا مفروض گرفتن غلط بودن باورهای دینی و ایمانی (همانند وحی) یا اثبات آنها. مثلا اگر قرار است درباره فرهنگ و اندیشه جامعه صدر اسلام پژوهشی صورت گیرد، نه نیازی به اثبات اصالت الهی دین اسلام است و نه اثبات بشری و برساخته بودن آن. هر کسی با هر اعتقادی میتواند درباره کامیونیتی صدر اسلام در دورهای که بوده اند صحبت کند. پس طرح و تأکید بر این گزاره که: «اگر میخواهیم بدون پیش فرض دینی یک متن دینی را بررسی کنیم، نباید نفیا و اثباتاً درباره باورهای دینی، حکمی را مفروض بگیریم» واقعا در اینجا چه معنا و مفهوم و انگیزهای میتواند داشته باشد!»
انتهای پیام