تقدم امور معنوی در تزاحم بین مادیات و معنویات
کد خبر: 3947639
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۹ - ۲۳:۰۵
مهدی امیدی در تبیین اندیشه‌ آیت‌الله مصباح بیان کرد:

تقدم امور معنوی در تزاحم بین مادیات و معنویات

عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) بیان کرد: استاد مصباح می‌گوید در تزاحم در امور مادی و معنوی، معنویات تقدم دارد و اینطور نیست که وسیله، هدف را توجیه کند، بلکه وسیله فدای هدف می‌شود. ایشان همچنین می‌گوید نظریه سیاسی اسلام، تأسیسی است و بر بنای عقلا و تابع آرای آنها نیست.

به گزارش ایکنا، مراسم نکوداشت منزلت علمی و عملی آیت‌الله مصباح یزدی، امروز، 24 آبان‌ماه به همت مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام مهدی امیدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را می‌خوانید که با موضوع مکتب سیاسی آیت‌الله مصباح ایراد شده است؛

بحث بنده مکتب سیاسی علامه مصباح یا حکمت سیاسی ایشان است. بحث را از این زاویه آغاز می‌کنم که ایشان بحث حکمت عملی را تابع حکمت نظری می‌داند و همانطور که ایدئولوژی تابعی از جهان‌بینی است، حکمت عملی نیز تابع حکمت نظری است و در این راستا، معتقد است که بین عین و ذهن رابطه دوسویه برقرار است. لذا وقتی وارد بحث این رابطه عین و ذهن می‌شود، می‌گوید جبرگرایی در عرصه اجتماعی قابل قبول نیست و جبر تاریخی را نیز نمی‌پذیرند و وقتی وارد بحث می‌شود، مسائل را دو بخش می‌کند؛ یکی علوم انسانی و یک بخش هم حکومت که در اینجا بحث حکومت را مطرح می‌کنم. در حوزه حکومت، ابعاد بحث را در دو حیطه محتوا و بخش‌های صوری حکومت مطرح می‌کند. در رابطه با بخش محتوایی حکومت، معتقد است همانطور که در عرصه حکمت علمی معتقد بودیم حکمت عملی تابع حکمت نظری است، در حکومت نیز مبنای نظری مهم است.

آیت‌الله مصباح و تفکرات نوصدرایی

ایشان در حیطه هستی‌شناختی، وقتی وارد بحث می‌شود، مشخص است که تفکرات نوصدرایی دارد و ایشان پیرو اصالت وجود است و برای ممکنات فقر ذاتی و برای انسان نیز فقر وجودی قائل است و نگاه عین‌الربطی که عدم استقلال وجودی انسان است را برجسته می‌کند. همچنین غنای واجب‌الوجود بالذات را مطرح می‌کند و خداوند را مستقل مطلق می‌داند. براساس تفکر صدرایی، بحث را دنبال می‌کند و وقتی در حوزه توحید وارد می‌شود، در حوزه مالکیت، الوهیت، حاکمیت و ولایت بحث‌های بسیار مفصلی را عرضه می‌کند که متأثر از مباحث حکمت متعالیه صدرایی است. در حوزه معرفت‌شناسی می‌گوید دو قسمت وجود دارد؛ حضوی و حصولی و می‌گوید در ادراکات حصولی، جنس ربط برای معرفت لازم است، اما شرط کافی نیست و وقتی عقل وارد مباحث خود می‌شود، کاملاً مستقل است و نیازی به حس ندارد.

نکته دیگر اینکه ملاک صدق و کذب تطابق با واقع است. در حوزه انسان‌شناسی نیز می‌گوید انسان دوساحتی است و روح انسان تکامل‌پذیر است و نظر ملاصدرا را قبول دارد که یا به سمت صعود می‌رود یا سقوط. ایشان میگوید غرض آفرینش این است که خلافت الهی انسان محقق شود. نکته دیگر اینکه انسان را موجودی مختار می‌داند که برای انتخاب خود مسئولیت دارد و آزادی‌هایی برای انسان در نظر گرفته می‌شود که در هیچ جامعه‌ای مطلق نیست و در هر جامعه‌ای این محدودیت‌ها برای انسان ایجاد می‌شود و محدوده انسان نیز مصالح مادی نیست. چون انسان‌ها باید به رشد معنوی دست یابند و هدف از رشد اجتماعی نیز همین است، طبعاً محدودیت‌هایی برای آزادی انسان‌ها بار می‌شود.

تقدم امور معنوی در تزاحم بین مادیات و معنویات

ایشان می‌گوید اراده انسان در افعال ارادی، جزء اخیر علت تامه است و اگر همه علل را جمع کنید که تاریخ و ... روی انسان اثر می‌گذارند، درست است، اما تعیین‌کننده نهایی، اراده انسان است و اینطور نیست که اراده، مقهور این عوامل بیرونی یا عوامل روانی انسان باشد. دیگر اینکه ایشان می‌گوید هدف نهایی انسان این است که نهاد عین‌الربطی خود را دریابد که عبودیت حق‌تعالی است. ایشان در دنیا و آخرت معتقد است که در دنیا چیزی که مربوط به آخرت نباشد، نداریم و هر فعلی از افعال، متوجه کمال یا نقص انسان است و شریعت این را برای ما ترسیم می‌کند که این افعال در راستای کمال یا شقاوت است. این نگاه ایشان است که افعال انسان رنگی در مورد آخرت دارد و منجر به سقوط یا صعود او می‌شود. استاد مصباح می‌گوید در تزاحم در امور مادی و معنوی، معنویات تقدم دارد و اینطور نیست که وسیله، هدف را توجیه کند، بلکه وسیله فدای هدف می‌شود. در مورد مسئله نظریه سیاسی اسلام نیز ایشان می‌گوید نظریه سیاسی اسلام، تأسیسی است و بر بنای عقلا و تابع آراء آنها نیست.

ایشان می‌گوید بین اسلام و تئوکراسی و اسلام و دموکراسی تفاوت‌هایی وجود دارد. برای اینکه این بحث را به صورت ضابطه‌مند طرح کند، می‌گوید در مورد فرد و جامعه، فرد اصالت دارد و جامعه یک مفهوم انتزاعی است که از روابط، این مفهوم انتزاع می‌شود و از این حیث برای جامعه، اصالت خاص قائل نیست. معتقدند که اصلا زیست اجتماعی مطلوبیتش نسبی و ابزاری است و خودش اصالت ندارد و اصالت با رشد معنوی انسان است و قرب به حق‌تعالی ملاک و معیار است.

می‌گویند اگر تعاملات اجتماعی سامان یابد، باید آزادی‌های انسان مد نظر باشد که کنترل شود. ما نیازمند قانون هستیم و قانون نیز نیازمند ضمانتی است که حکومت است، اما با توجه به پیچیده بودن وجود انسان، او قادر نیست خودش قانون خودش را وضع کند، لذا قانون‌گذار، خدا است و می‌گوید در همین عرصه با توجه به آن مراتب توحیدی که در خالقیت، ربوبیت و الوهیت قائل هستیم، حاکمیت بالذات از آن خدا است و در عرصه حکومت نیز خداوند حاکم را معرفی می‌کند.

قانون‌گذار خداوند است

لذا قانون‌گذار خدا است و معرف حکومت نیز خدا است. خدا یا مستقیماً افرادی را برای اداره اجتماع انتخاب می‌کند یا به صورت غیرمستقیم نصب می‌کند که نصب عام است و فقها شامل این نوع نصب هستند و می‌گوید هر فقیهی شامل این حکم نمی‌شود، بلکه شرایط خاص و ویژه‌ای نیاز دارد تا فقیهی عهده‌دار امر حکومت باشد. در این راستا، مسئله فقاهت، عدالت، تقوا، کارآمدی و کفایت را مطرح می‌کنند که اگر کسی اینها را داشت، برای اداره جامعه مناسب است.

در رده‌های بعدی حکومت وقتی بحث می‌کنند، یک رویکرد به خود دین دارند و می‌گویند، آیا دین در مورد قوای مختلف مانند قوه مجریه، مققنه و یا قضائیه نظری دارد یا خیر. سپس برخی از آیات را شاهد می‌آورد که ترسیم‌کننده این قوا هستند. برای نمونه در آیه «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»، امر را منتسب به قانون می‌کنند که این قانون الهی است. در رابطه با قوه مجریه بحث اولی‌الامر را مطرح می‌کنند که این اطاعت مطلق که مردم باید از خدا و رسول اطاعت داشته باشند، در مقام اجرا است و از سوی دیگر، پیامبر شأن دیگری را دارد که شأن قوه قضائیه است و آن اینکه در قرآن است که فرمود: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا».

ایشان می‌گویند مردم نمی‌توانند به حکومت اعطای حق کنند و یک فرد، حقی که متعلق به خودش است را به دیگری واگذار نمی‌کند و برای مثال وقتی نمی‌توانم خودم را از خودم سلب کنم، چطور می‌توانم آن را در اختیار حکومت قرار دهم؟ این کار مردم نیست و این حق را ندارند که به حاکم بدهند و در عرصه‌های دیگر نیز باید در حیطه قلمرو خود حق را اعطا کنند. ایشان در مردم‌سالاری دینی معتقد است که از نظر حکمت سیاسی، به این صورت می‌شود که مردم‌سالاری جنس قضیه و اسلامی بُعد فصل قضیه است و هر چیزی که به عنوان فصل ممیز مطرح است، طبعاً همان اصالت دارد و در مردم‌سالاری دینی، دین اصالت دارد و مردم نیز چون اسلام را انتخاب کرده‌اند، این نوع مردم‌سالاری می‌تواند محقق شود.

انتهای پیام
captcha