به گزارش ایکنا، سمینار «بین المللی فلسفه و ادراکات اعتباری در خوانش علامه طباطبایی»، 15 بهمن، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان و اساتید دانشگاه، به همت سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان، حجتالاسلام سیدحسین حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را میخوانید که با موضوع «فلسفهورزی انتقادی با روششناختی به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم» ایراد شده است؛
هدف از این بحث طرح پرسش است و نه پاسخ و بیشتر به دنبال طرح یک مسئله پژوهشی برای تحقیقات بعدی هستم و تنظیم صورت مسئله را میپردازم. به دلیل اهمیت مسئله ممکن است که به پاسخ مسئله ورود نکنم و در نوبتهای دیگر خودم وارد پاسخ بشوم. بنابراین قدری در این جلسه درباره صورت پژوهش سخن میگویم. نکته دیگر اینکه حوزه سخن در قلمرو مطالعات روشی قرار میگیرد. مطالعات روششناختی جنبه کلیدی و ساختاری دارند و استراکچرها را تعیین میکنند. این مطالعات نحوه طرح موضوع را میدهند و چارچوبها را روشن میکنند لذا مطالعات روش شناختی از همین جهت اهمیت بیشتری از پاسخ به مسئله دارند، چون به حل و تحلیل مسئله میپردازند. موضع بحث درباره مطالعات روششناختی است. همچنین بحث ناظر به اصول فلسفه و روش رئالیسم است.
پرسش پیش روی من این است که اگر علامه طباطبایی در این کتاب، به مولفههای پایهای فلسفهورزی آن هم از حیث مطالعات روششناختی توجه کرده است، تا چه حد بر مدار مولفههای فلسفهورزی انتقادی پیش رفته است؟ در حقیقت به جای پاسخ حدسی و ذوقی به این پرسش و یا پرسشهایی از این دست بهتر است که ملاک را تعیین کنیم و بر آن اساس به دنبال پاسخ مسئله باشیم. این راهی است که بین تحلیلهای علمی و ذوقی مرز میگذارد لذا هدف این است که این معیارها را روشن کنیم. پس باید از اینجا شروع کنیم که ملاکهای فلسفهورزی چیست و بعد به شرایط کافی در فلسفهورزی انتقادی برسیم. فلسفهورزی و فلسفیدن به صورت کلی سه ویژگی مشخص دارند و هر وقت اینها را کنار هم قرار دهیم و واجد اینها باشیم در مقام یک فیلسوف در حال فلسفیدن هستیم. معمولا وقتی این سه ویژگی را نداریم دچار آفت و گرفتاری میشویم که عبارت از کلی نگری، نگاه بنیادی و عمیق و رویکرد عقلانی هستند.
هر وقت یک مسئله با زاویه این سه خطکش بررسی شود، در حوزه فلسفیدن کار انجام شده است. نگاههای فلسفه کلینگر هستند که در مقابل جزئینگری مراد است؛ یعنی نگاههای تکبعدی و یک جانبهنگر را نمیشود. نگاههای فلسفی محسوب کرد. دوم نگاه عمیق و بنیادی است که مراد ما نگاه عمیق در برابر نگاههای سطحی است. نگاههای سطحی نگاههای ساده لوحانه و عمومی و مبهم هستند. نگاههایی هستند که در آنها مرزهای علوم مشخص نیست. این نگاهها چندپهلو هستند و متعین نیستند. سوم عبارت از رویکرد عقلانی و استدلالی است که در برابر رویکردهای غیربرهانی قرار دارد. آنجا که ما فاقد برهان هستیم، فلسفه نداریم. نهاینکه استنادات نقلی ارزش ندارند، بلکه مشی فلسفه و راه فلسفیدن رویکرد عقلانی داشتن به مسائل است. بنابراین با توجه به مرزگذاری بین استدلال و استناد اینجا خصوصیت فلسفهورزی رویکرد عقلانی است. وقتی این سه را در نظر بگیریم در داخل و حوزه فلسفه و مطالعات فلسفی قرار میگیرم.
اگر قبول کنیم که این ویژگیها از شروط مطالعات فلسفی به حساب میآیند؛ یعنی با نبود این نشانههای متدیک قاعدتا اندیشهورزی فلسفی هم شکل نگرفته است و ما به گونههای دیگری از اندیشهورزی روی آوردیم و وارد حوزههای دیگری از علوم شدیم، اما آیا فلسفهورزی مولفه دیگری نیز به خودش میبیند که در اینصورت از شروط کافی در برابر شروط لازم نام ببریم؟ آیا میتوانیم در این حوزه از فلسفهورزی انتقادی، یاد کنیم؟ چیزی که دوران ما را به سنت پیشین فلسفی وصل میکند، همین فلسفهورزی انتقادی است. از این زاویه اگر رویکرد انتقادی را از ویژگیهای یک مکتب فلسفی هم ندانیم ضروری است که آن را از خصوصیتهای سبک فلسفهورزی به حساب آوریم و با همین مبنا میتوانیم یکسری ساختارهای روششناختی تنظیم کنیم و از نگاه انتقادی صحبت کنیم.
خصوصیات نگاه انتقادی نیز مهم است که به صورت حلقهای دور حلقه اول از شروط سه گانه اول برای فلسفهورزی به حساب میآید. هسته اصلی فلسفهورزی همان سه شرط است و در فضای اطراف این سه شرط میتوانیم از نگاه انتقادی سخن بگوییم که میتواند مولفههایی داشته باشد. از جمله اینها نظاممندی است. نگاه انتقادی باید نظاممند باشد به این معنا که هدفمند، روشمند و مسئلهمحور باشد. فلسفهورزی انتقادی، در این زاویه به این معنا است که از سویی هدفمند باشد؛ یعنی نقد و فلسفهورزی انتقادی دارای جهت باشد و این جهتداری میتواند توجه به دغدغههای جامعه باشد و میتواند وصف نقد علمی و یا وصف ناقد باشد. اگر از زاویه وصف نقد علمی باشد، یعنی منتج به نتیجهای میشود که مانند پاسخگویی به یک دغدغه است و میتواند وصف ناقد و فیلسوف انتقادی باشد. در فلسفهورزی انتقادی، غرض ناقد از نقدش هدف مشخصی است و به هر حال در هر دو صورت نقد بیدغدغه و بینتیجه نداریم، چون هر دو مصداق نقد نظاممند و فلسفهورزی انتقادی محسوب نمیشوند.
از سوی دیگر وقتی قید نظاممند را به فلسفهورزی اضافه میکنیم، یعنی این فلسفهورزی انتقادی دارای یک نظم منطقی باشد و الا فلسفهورزی که دچار تشویش است و صدر و ساقهاش باهم در تناقض هستند و ساختار منظمی ندارد، علمی هم نیست. از سوی سوم، قید نظاممند توضیحی برای قید روشمند است، یعنی پیروی از یک روش و متد خاصی است و نقد علمی نقدی است که نظم منطقی جهتداری را در قالب یک روش مشخصی دنبال میکند و مسیر خود را پیش میبرد و اینطور نیست که دچار پرش روشی باشد. از سوی چهارم نگاه انتقادی باید مسئلهمحور باشد و متمرکز بر یک مسئله علمی شکل بگیرد و مرز مسئله و چالش را متوجه باشد و الا نگاه نظاممند نیست، چون اصلا مسئلهای ندارد، لذا این فلسفهورزی دارای مسئله است و دنبال حل و تحلیل یک مسئله علمی مشخص است و از فعالیت فلسفهورزی خود میخواهد مشکلی را حل کند.
شاخصه دوم در نگاه انتقادی، الگومداری است. این سخن یعنی فلسفهورزی انتقادی ناچار است که از یک مدل و الگو در کار خودش استفاده کند. یا به معنای مدل مفهومی میتواند باشد و یا به معنای به کارگیری ساختار دانشی و عملیاتی باشد و به هر ترتیب این فلسفهورزی انتقادی آزاد و یله و رها نیست، بلکه از یک چارچوب الگویی مشخصی پیروی میکند. واجد بودن این الگو یعنی نگاه انتقادی ما به یک جُنگ متعدد تبدیل نخواهد شد و یک نظام مشخصی دارد. نقد علمی که واجد الگو است نقدی است که یک امر شخصی و احساسی نیست، چون برخوردار از یک چارچوب معین است و مدل انتقادی تعریفشدهای دارد و از سوی دیگر امکان گفتوگوی علمی را فراهم میکند.
مولفه سوم عبارت از جامعیت است. نگاه انتقادی در این قسمت با این زاویه به معنای دوری از تک بعدی و یکسونگری به مسائل پیرامونی است. نقدی که بخشی از نگاهها را متوجه است و به ابعادی از مسئله محدود میشود و نمیتوانیم آن را مصداق فلسفهورزی مطلوبی به حساب آوریم. همچنین نقاط ضعف و قوت و ... در فلسفهورزی انتقادی باید مورد توجه باید تا به یک نگاه جامعی برسیم.
مولفه دیگر، رویکرد تحلیلی داشتن است که در برابر رویکردهای تبیینی صرف است و این میتواند یکی از مولفههای لازم محسوب شود تا کار نقادی را از توصیف و تبیین قدری عمیقتر به سمت تحلیل سوق دهد. همچنین رویکردهای تطبیقی که ناچار از نوعی نگاه مقایسهای هستیم و مطالعات انتقادی ماهیتا در قسم مطالعات تطبیقی قلمداد میشود. این مطالعات را باید شعبهای از مطالعات انتقادی محسوب کنیم. همینطور نسبتسنجیهای انتقادی نیز یکی از مولفهها است و برای جایی است که آثار یک دیدگاه را با مبانیاش مورد مقایسه قرار میدهیم. مولفه دیگر نیز رویکرد اجتماعی ناظر به مسائل زمان است.
اگر قبول کنیم که در خصوص کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی، هسته سهگانه ابتدایی وجود دارد که میشود این را قبول کرد و البته جای بحث هم در این زمینه وجود دارد، سوال اساسی ما این قسم دوم است که آیا این کتاب میتواند مصداق فلسفهورزی انتقادی هم قرار بگیرد که خواستم در این فرصت بگویم پاسخ به این پرسش، منوط به مولفههایی است که بیان شد. پاسخ به این سوال که آیا این دست کتابها مصداق فلسفهورزی انتقادی هستند یا خیر، منوط به داشتن این مولفهها است و نباید به صورت ذوقی و سلیقهای پاسخ دهیم.
انتهای پیام