به گزارش ایکنا، کتاب «فساد دانشگاهی» همانگونه از نام آن هویداست به گونهشناسی فساد در دانشگاهها و سنجش روشها، پیامدها و راهبردهای مبارزه با آن میپردازد. این اثر از پنج فصل تشکیل شده است که در واقع آمیختهای از پژوهشها و تجربه زیسته داود حسینی هاشمزاده، مؤلف کتاب، در ربع قرن حضور در دانشگاههای تهران است.
تأکید کتاب بر این است که فساد دانشگاهی یک امر اجتماعی است و بیشتر از این منظر به فساد توجه کرده است. از جمله مواردی که در کتاب بر آن تأکید شده، اصل سی قانون اساسی است که به دنبال آن آموزش رایگان و استقلال دانشگاهی مطرح شده است. شاید بتوان گفت مطالعه کتاب فساد دانشگاهی برای تمام افرادی که درگیر دانشگاه هستند، یک ضرورت باشد، به ویژه اینکه با مواردی برخورد میکنند که در شرایط عادی حمل بر فساد نشود، اما در جامعه دانشگاهی زمینه فساد باشد. در میزگردی با حضور داود حسینی هاشمزاده، مؤلف کتاب و کیوان الستی، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، به گفتوگو نشستهایم که در ادامه آمده است؛
ایکنا ـ لطفاً ابتدا مختصری درباره ساختار کتاب ارائه کنید تا بعد وارد گفتوگو درباره آن شویم.
حسینی: در واقع این کتاب تلفیقی از دانش بنده که حدود پانزده سال است که درباره فساد دانشگاهی مطالعه تخصصی میکنم، با تجربهای بالغ بر ربع قرن حضور در دانشگاه تهران و سایر دانشگاههاست که نقشهایی در آنجا بر عهده داشتهام. به واسطه این تجربههای زیسته طولانیمدت و دانش نظریای که داشتم احساس کردم که نسبت به سازمان علم مسئولیت دارم، تا از زاویه تخصص خودم مسائل مبتلابه آن را آسیبشناسی کنم. بهزعم من فساد دانشگاهی یکی از مهمترین مسائلی است که در دانشگاههای ما میتوان آن را حس و تجربه کرد.
هدف دیگر این بود که کتابی در این حوزه در ایران نداریم و درباره آن بحث نشده است. حتی در دنیا هم کتاب زیادی ندارم، در 2013 سازمان شفافیت بینالمللی کتابی را که مجموعه مقالات بود و بخشی از آن هم به فساد دانشگاهی میپردازد، منتشر کرد و کتاب مستقلی در این زمینه ندیدم. فکر کردم که این اثر میتواند بخشی از این خلأ را پر کند. به عنوان یک دانشآموز به این موضوع ورود کردم و تجربهها، یافتهها و یادداشتهای علمی خودم را در این مدت ارائه و جمعبندی کردم.
دلیل دیگر برای نوشتن این کتاب این بود که فکر میکردم با آگاهیبخشی به کنشگران دانشگاهی تا حدی میتوان از قربانی شدن آنها جلوگیری کرد، چراکه خودم تجربه قربانی شدن را به کرات داشتهام و تلخیهای آن را حس کردم. مثلاً اینکه چیزهایی را مینوشتیم که به اسم دیگران کتاب میشد یا پژوهشهایی را که انجام میدادیم و مجری صوری فقط امضا میکرد، بدون این که نقشی در آن داشته باشد.
هدف دیگر این بود که جامعه دانشگاهی را نسبت به پدیدههای دانشگاهی حساس کنم. در واقع فساد دانشگاهی آنقدر در دانشگاههای ما گسترده شده که آن را فساد دانشگاهی نظاممند مینامم و به شکل خیلی عادی و هنجارین درآمده و کسی روی آن حساسیت ندارد. در یکسالی که این کتاب منتشر شد با نشستهایی که درباره آن برگزار شده، تلاش کردهام که جریانی را به راه بیندازم تا این بحث اذهان دانشگاهیان را حساس کند و حداقل آنهایی که به گونهای در خواب غفلت بودهاند را بیدار کنم؛ چراکه آنهایی که خود را به خواب زدهاند را نمیتوان بیدار کرد.
تصمیم گرفتم کارهای را مرتب و در قالب کتاب ارائه کنم. کتاب پنج فصل دارد که در فصل اول مفاهیم فساد را تشریح و گونهشناسی کردم. زیرمجموعه مفاهیم و مشتقات فساد به بحث فساد آکادمیک و سلامت آکادمیک پرداخته شده است. در واقع یک فصل پایه برای افرادی شده که میخواهند فهمی از پدیده فساد داشته باشند. در فصل دوم تلاش کردم که مروری بر ادبیات فساد در دنیا و ایران و وضعیت فساد دانشگاهی در ایران و دنیا داشته باشم. ضمن اینکه در این فصل، برای اولین بار یافتههای اولین پیمایش فساد دانشگاهی را که با هفت نفر از دانشجویانم در هفت دانشگاه بزرگ در تهران انجام داده بودیم، را ارائه کردم. البته در سال گذشته دومین پیمایش بزرگم را در کل کشور انجام دادهام که یافتههای آن در این کتاب نیامده است.
در فصل سوم گونهشناسی از فساد آکادمیک ارائه کردهام که ابتکار خودم است، یعنی ادبیات این حوزه را تا حد زیادی مطالعه کردهام و گونهشناسی خودم را جدید قلمداد میکنم. بخش اول آن بر مبنای تعاملات فاسد میان کنشگران دانشگاهی از قبیل اعضای هیئت علمی، مدیران، کارکنان و دانشجویان و تعاملات فیمابین اینها به صورت دو به دو یا چند به چند است. اشکال فساد را به صورت درونگروهی، یعنی آنچه که تجربه کرده بودم، صورتبندی کردم. دومین گونه فساد، فساد میان نهاد دانشگاه و نهادها و سازمانهای دیگر است که فساد در آنها در قالب تولیدات علمی دانشگاهی رخ میدهد. بر مبنای این گونهشناسی بیش از دویست نمونه فساد را معرفی کردهام.
نکته دیگر اینکه در ادبیات فساد آکادمیک اکثر محققان بین فساد آکادمیک و فساد مالی و اداری تمیز قائل نشدهاند. اغلب وقتی از فساد آکادمیک صحبت میکنند فساد مالی و اداری که در ادارات جاری و ساری است، را به عنوان فساد آکادمیک ذکر کردهاند، سعی کردهام تمرکزم بر فساد آکادمیک و کارویژههای دانشگاه باشد. البته بسیاری از فسادهای مالی و اداری در بسیاری از ادارات به شکل مشترک رخ میدهد. با این حساب ممکن است در مناقصات، خریدها و در ادارات مختلف فسادهایی را ببینید که مشابه آنها را در دانشگاهها هم میبینید. هدفم این نبوده، ضمن اینکه قطعاً بر این باور هستم که فساد اداری و مالی در آموزش عالی بر گسترش و عمق فساد آکادمیک تأثیر دارد.
در فصل چهارم مدلی برای سنجش فساد دانشگاهی ارائه شده است که شش ماژول دارد و در آن گفتهایم برای سنجش فساد دانشگاهی از این ماژولها میتوان استفاده کرد. در واقع این امکان را میدهد که پیمایشهای سالانه و دوسالانه داشته باشیم و تغییرات را مقایسه کنیم و به همین ترتیب سهولت کاربرد داشته باشد.
در فصل پنجم به بحث علل، پیامدها و راهبردهای فساد دانشگاهی پرداختهام؛ در این فصل بیست و دو علت را در سطح کلان، میانه و خرد از ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روانشناسی مورد بحث قرار دادهام. البته امیدوارم این کتاب را به ویرایش جدید برسانم که یادداشتهایی به این فصل اضافه شود. پیامدها را به شکل مبسوطی بحث کردهام. در حوزه راهبردها دوازده راهبرد که در ذیل آنها بیش از پنجاه راهبرد مورد بحث واقع شده است.
ایکناـ همان طور که گفته شد کتاب از گونهشناسی، روششناسی و در نهایت به راهکار برای مبارزه با فساد میپردازد.
الستی: درباره کتاب نقدی ندارم، ویژگی اساسی این کتاب جامعیت آن است، مثلاً در فصل اول یعنی گونهشناسی فساد، به صورت جامع و خرد فساد را بررسی کرده است. دو نکته در این مبحث وجود دارد؛ ابتدا اینکه خیلی سخت میتوان نکاتی پیدا کرد که جا افتاده باشد، البته این نگاه جامعنگر خصلتی نیز دارد و آن هم این است که مقداری از تئوریها فرار میکند؛ یعنی اگر بخواهید تبیینی بر آن ارائه کنید سخت است، چون آن قدر در سطوح متفاوت بررسی شده است که حداقل تا زمانی که آن فصل را میخوانید احساس میکنید که آن کار سختی است. تا به فصل پنجم میرسید و موارد متفاوتی که به عنوان علت آورده شده است؛ یعنی همان ۲۲ موردی که آقای حسینی هم به آنها اشاره کرد. زمانی که کتاب را میخواندم و به آن فکر میکردم، تقریباً تمام مواردی را که در ذهن داشتم در این کتاب یافتم. بنابراین چیز زیادی نمیتوانم به بحث اضافه کنم.
من به مواردی که در کتاب آمده و هم به آنها فکر کردهام میپردازم. نکتهای که در دو جای کتاب آمده است و بسیار قابل اهمیت است؛ این است که تا قبل از اینکه اتفاقی در مجله ساینس بیفتد و آقای استونس بیاید و درباره ماجرای خیابان انقلاب و فروش پایاننامه و غیره صحبت کند، انگار این مسئله با وجود اینکه چندین بار مطرح شده بود، دربارهاش آن قدرها بحث اصلی نشده بود که روی میز سیاستگذاران باشد و بعد از آن است که همه چیز دارد تغییر میکند و بیشتر به این موضوع توجه میشود. این موضوع از این جهت برای من مهم است که احساس میکنم در بقیه موارد هم چنین مسئلهای داریم.
مثلاً موضوع دیگری که اخیراً با آن مواجه شدهایم مسئولیت دانشگاه است، قبل از این خیلی درباره آن صحبت میشد، اما آن چنان مطرح نبود که روی میز باشد، اما الان بعد از این ماجراها روی میز آمده است. به این معنی است که مواردی وجود دارد که به سیاستگذاریهای ما و اینکه به چه چیزی فکر کنیم دارد جهت میدهد.
این موضوع موضوع مهمی است، به این دلیل که اگر بخواهم به عقب برگردم و به برخی از ماجراها نگاه کنم اگر ۲۲ موردی که در فصل پنجم به آنها پرداخته میشود که خیلی هم به دقت بحث شده است و فصل قدرتمندی است، حداقل من چند بار آن را خواندم چون فکر میکردم مسائلی که من به آنها فکر نمیکردم را در این فصل میتوانم پیدا کنم. چیزی که هنوز به آن فکر میکنم این است که چگونه میشود آنها را به هم مرتبط کرد؟ چگونه میشود به تبیین تقریباً یکسانی رسید که اگر بخواهیم راهکاری هم ارائه دهیم ناظر به این ماجرا باشد، حداقل نوع نگاه من جا افتادن یک ماجراست. البته فساد دانشگاهی آنقدر موضوع جامعی است که اگر بخواهیم یک تبیینی از آن ارائه کنیم یا با رابطه چند ماژول بتوان آنها را توضیح داد، خیلی از این موارد از دست خواهد رفت.
اما نکته این است که این یک مسئله تاریخی است، مسئله اینکه چگونه به سلامت دانشگاه کمتوجه میشود؟ شما وقتی در هر دانشگاهی وقتی درباره مثلاً سوءرفتارهای دانشگاهی جستجو میکنید و اینکه چه راهکارهایی برای آن پیدا میکنند بیشتر از آنکه بخواهید به مسئله فساد و سوءرفتار برسید به موضوع سلامت (integrity) برخورد میکنید؛ یعنی به این موضوع که سلامت چیست یا عمل خوب علمی چه عملی است؟ مفصلاً درباره این موارد صحبت شده است و در درون آن میتوانید موارد نقضی را که مشخصاً جرمانگاری هم شده است پیدا کنید. علت چیست که یکپارچگی این قدر مهم است؟ یعنی نکته مثبت ماجرا تا این اندازه باید از وجه منفی آن پررنگتر باشد.
حداقل توضیحی که میتوانم بدهم این است، اتفاقاً این سلامت چیزی است که ما آن را از دست دادهایم و نه الان بلکه خیلی وقت است که آن را از دست دادیم؛ یعنی از زمانی که نهاد علم دارد در ایران شکل میگیرد زمانی که ما به مشکلی مانند جنگهای ایران و روسیه برمیخوریم و قرار میشود دانشجویانی بروند و تحصیلاتی انجام دهند و به ایران برگردند و به دنبال آن نهادهای خاصی مانند دارالفنون شکل میگیرند. از همان ابتدا به نظر میرسد که همه چیز را بر یک کمبود گذاشتهایم، یعنی در واقع مانند این است که چیزی کم داریم و میخواهیم آن را جبران کنیم. دانشجویانی که در آن زمان برمیگردند با یک برنامه برمیگردند که آن برنامه توسعه است. دانشجویانی که اولینبار به غرب فرستاده شدند برای رشتههای خاصی فرستاده شدهاند، برای علوم نظامی و مهندسی فرستاده شدند.
در دوره دوم به نظر میرسد که یکی دو نفر هم هستند که علوم انسانی خواندهاند، اما ظاهراً خیلی به آن وجه اهمیت داده نمیشود. این افراد فرستاده شدند تا علوم مهندسی بخوانند، برای اینکه ایران را تغییر دهند. موقعی هم که بر میگردند تضادی که بین این افراد و جامعه وجود دارد به نحوی است که این افراد پستهای دولتی نه مبتنی بر تخصصشان میگیرند و بعد آرام آرام این ماجرا ادامه پیدا میکند و انگار یک سنت میشود. یعنی کسی که میرود و تخصصی میگیرد و بر میگردد قرار نیست در تخصص خودش کار کند، بلکه باید پست دولتی بگیرد. همه اینها نتیجهاش این است که افرادی را که میفرستیم بعداً نه به عنوان متخصص بلکه به عنوان مصلح برمیگردند. کاری که این مصلحان انجام میدهند این است که یکسری سیاستگذاری انجام میدهند. سیاستگذاری خیلی قطبی، سیاستگذاری وقتی ادامه پیدا میکند و زمانیکه نهادهای علمی هم شکل میگیرند، باز این دوگانگی وجود دارد. دوگانهای که از بیرون دانشگاه هدایت میشود.
این مصلحان به کل جامعه فکر میکنند و سعی میکنند برای همچنین نهادهایی سیاستگذاری کنند. این سنتی است که ادامه پیدا میکند و چیزی در این میان جا میماند چیزی که مربوط به سیاستگذاری درون نهادهاست یعنی سیاستگذاری درون دانشگاهی. معمولاً وقتی به متفکرانی مانند پارسونز توجه میکنید، یک چهارگانه مطرح میشود؛ چهارگانه سلامت، حفظ هویت، یعنی موضوعی که به جامعهشناسی و فرهنگ مربوط میشود و دوگانه دیگری که به اقتصاد و علومسیاسی مربوط میشود، یعنی موضوع رقابت و رسیدن به هدف.
دوگانه اول به نظر میرسد موضوع چیزی است که آن را در یک چهارچوب تنظیم (regulation) میگذارم، دوگانه دوم که دنبال کردن هدف است، موضوعی است که به توسعه مربوط میشود. به نظر میرسد که باید این دو وجه هر دو وجود داشته باشد. یعنی شما به همان اندازه که باید به توسعه فکر کنید باید به سلامت هم فکر کنید. اگر به دانشگاه فکر میکنید به همان اندازه که به توسعه آن فکر میکنید به سلامت آن نیز باید فکر کنید.
همان اندازه که من به عنوان یک سیاستگذار به آن چیزی فکر کنم که کارکردهایی برای کل اجتماع دارد که میتواند با کشورهای دیگر رقابت کند. مثلاً میتواند از نظر میزان مقالاتی که تولید میکند با کشورهایی مانند ترکیه رقابت کند، یا میزان شاخص آن در ارتباط با صنعت به همان اندازه که دارم به این موضوعات فکر میکنم و دارم سعی میکنم تحولاتی برای آن ایجاد کنم باید به دوگانه اول هم توجه کنم. دوگانهای که به نظر میرسد ما به صورت تاریخی آن را رها کردهایم، یعنی همان سلامت و هویت. در طول تاریخ دانشگاهی را به وجود آوردهاند که به نظر میرسد یک یکپارچگی درونی به صورت ناخودآگاه توسط افرادی که در آن هستند، در آن شکل گرفته است که در داخل آن یک یکپارچگی یا سلامت را به وجود میآورد، از طرف دیگر سیاستگذار بیرونی یا همان مصلحانی که همیشه وجود داشتهاند، تحولاتی که ایجاد میکنند اجازه نمیدهند که یکپارچگی راه خودش را برود؛ یعنی میزان بودجه به وجه دوم یعنی بخش توسعه آنقدر زیاد است و آنقدر به آن اهمیت میدهیم که وجهی که به سلامت پرداخته میشود فراموش میشود.
بعد از مدتی باید این انتظار را داشته باشیم که این دانشگاه از داخل فرو پاشیده شود و از بین برود. تحولاتی مانند پژوهشمحور بودن دانشگاه را که مثلاً در دهه ۸۰ انجام میدهیم و خیلی هم خوشحالیم، اما کسی که این کار را انجام میدهد از بیرون دانشگاه است، نه در درون آن، که در کتابی به عنوان استقلال دانشگاه از آن یاد شده است. به درستی گفتهاند که استقلال دانشگاه را نیاز داریم، برای مسئولیتپذیری دانشگاه و این کاملاً درست است.
چون هر زمانی مسئولیتی وجود داشته باشد، باید آزادی برای پذیرفتن آن مسئولیت وجود داشته باشد، در کنار این امر موضوع دیگری وجود دارد که استقلال دانشگاه را مهم میکند، اینکه من به عنوان فردی که در داخل دانشگاه کار میکنم، در عین این که به توسعه اهمیت داده میشود به یکپارچگی داخل دانشگاه هم اهمیت داده شود. به یکپارچگی دانشگاه و هنجارهای درونی دانشگاه مثلاً به ۴ هنجار «مرتونی» علم اهمیت داده شود. به یکباره من احساس نکنم که ابزاری برای کارکردهایی که از بیرون دانشگاه میگویند هستم. نه اینکه همه چیز را از داخل رها کرده باشیم و فقط به دنبال این باشم که مثلاً شاخص مقاله را بالا ببرم یا مثلاً الان فکر میکنم که چگونه کارآفرینی کنم؟ حال چه کسی دارد دانشگاه را کارآفرین میکند؟ این هم از بیرون دانشگاه اتفاق میافتد. اینها همه به همان یکپارچگی داخل دانشگاه ضربه میزند.
زمانی که به عنوان سیاستگذار در داخل دانشگاه باشم و به عنوان کسی که دغدغه دانشگاه دارد، سیاستگذاری میکنم، میتوانم به یکپارچگی فکر، توسعه ملی و تغییرات مهم فکر کنم، آن زمان در عین حال که دارم این تحولات را ایجاد میکنم به موارد دیگر هم مانند کارآفرینی و پژوهشمحوری دانشگاه هم فکر میکنم. به تعبیر پارسونز تا زمانی که یک مکانیزم ایجاد میکنم که به هدفم برسم، در عین حال آرمان وجه اجتماعی و وجه یکپارچگی را هم حفظ میکنم، اما زمانی که خارج از دانشگاه و به عنوان سیاستگذار بیرون دانشگاه هستم، نقش مصلحانی را بازی میکنم که در زمان عباس میرزا این وظیفه را به عهده داشتند. یعنی زمانی که بیرون دانشگاه، چیزهایی که افراد در درون دانشگاه هستند را نمیتوانم ببینم، دانشگاه هویت و استقلال خود را از دست میدهد، نتیجه این است که بعد از مدتی باید منتظر باشم که تمام ویژگیها و هنجارهای خوب درونی دانشگاه از بین برود.
به قول آقای حسینی دانشگاه به یک بنگاه تجاری تبدیل شود که در کتاب موارد متعددی را آوردهاند، چه اتفاقهایی افتاده است که دانشگاه به این سمت رفته؟ مانند کمبود بودجه و سلب مسئولیت دولت از خود، همه اینها در کنار ماجرای دیگری که ما میبینیم که خود دانشگاه استقلال ندارد که بتواند برای آینده خودش تصمیم بگیرد یا مسئولیتها آنقدر کوتاه مدت است که فرد فرصت آشنا شدن با آنها را هم ندارد، نهایت من دو سال فرصت دارم که کارنامه خود را قوی کنم و این کارنامه در توسعه قوی میشود. اگر بخواهم یکپارچگی دانشگاه را نگه دارم، کسی به آن اهمیت نمیدهد و قابل قبول نیست. بنابراین یک فرد مدیر سریعاً شروع به تغییراتی میکند و تغییراتی انجام میدهد که متاسفانه یکپارچگی دانشگاه را از دست میدهد. این است که از بین رفتن یکپارچگی یا یکپارچگی دانشگاه، یعنی از دست رفتن تمام هنجارهای درونی و روالهایی که در دانشگاه نهادینه شده است.
وقتی به دانشگاههای خارج مانند انگلستان و فرانسه توجه میکنید با این امر مواجه هستید، یعنی دوگانگیای که بین نقش دانشگاه به عنوان یک موجودی که کارکردهایی باید داشته باشد، در کنار اینکه باید یک سری هنجارهایی را هم حفظ کند. به نظر میرسد قوانین بهگونهای وضع میشوند برای اینکه تعادلی بین اینها برقرار باشد. یعنی مورد دوم دیده میشود. از طرف دیگر برگردید و دانشگاههای کشورهایی مانند روسیه، هند و چین را توجه کنید میبینید همین مشکلاتی که ما داریم آنجا هم هست، یعنی این مشکلات سیستماتیک است. همین توجه نکردن به یکپارچگی هم در آنجا وجود دارد.
ایکناـ دکتر الستی بیشتر نگاهشان به سلامت دانشگاه بود و آن را یک امر تاریخی میداند. البته در کتاب هم در چندجا به این مسئله اشاره شده است. هرچند شاید نتوان این دو مبحث را از هم جدا کرد؛ یعنی زمانی که سلامت دانشگاه به خطر میافتد فساد به گونهای جایگزین آن میافتد. این سلامت در همان ابتدا با دخالت دولت و بازار به خطر میافتد، اما بحث این است که چرا در اروپا و امریکا دانشگاه با صنعت و بازار در ارتباط است، اما دچار فساد نمیشود؟ یا در روسیه و چین، فساد بیشتر است. جناب حسینی مثالی که در کتاب برای روسیه و چین آوردهاید به این معنی که هرجا دموکراسی ضعیفتر است، فساد دانشگاهی بیشتر است و تحقیقات شما هم بر این تأکید داشت.
حسینی: نکته خیلی مهمی را اشاره کردند. ما به صورت تاریخی به سلامت آکادمیک بیتوجه بودهایم. و پیامدهای این بیتوجهی در دانشگاهیان بوده که هنجارهای علم در دانشگاه به سمت نابودی رفته است؛ یعنی اساساً نمیبینید که در کنش، تولیدات، محصولات و ... دانشگاهیان هنجارها رعایت شود. بعد از انقلاب فرهنگی که آنچنان نتایج و پیامدهای فرهنگی هم نداشت، دغدغه حاکمان سلامت دانشگاهی نبوده و اساساً مسئلهشان هم نبوده است. دانشگاه حتی به عنوان یک رقیب بوده به عنوان مرکز و نهادی بوده که باید تحت سلطه سیاسیون و به خواستههای نظام سیاسی پاسخ میداد نه به خواستههای مردم و نیازهای جامعه.
درباره آنچه به عنوان ارتباط بین صنعت و دانشگاه برقرار شده و فسادزا بوده است، میتوان گفت که در ایران به معنای واقعی بازار یا اقتصاد آزاد نداریم و در واقع ما یک سری انحصاریهایی در اختیار گروههایی تحت عنوان خصولتی داریم که فعالیت میکنند. از دل این طبیعتاً چیزی جز فساد درنمیآید. کاملاً درست است که بین میزان دموکراتیک بودن جوامع و فساد یک همبستگی قوی و معکوسی وجود دارد. نمیخواهم بگویم که همه جوامع غیردموکراتیک پرفسادند، اما اشکال مختلفی در جوامع مختلف میتوانیم صورتبندی کنیم که به اشکال مختلفی دچار فساد هستند.
در کتاب بیست و هشت مصداق فساد در حوزه پژوهش را برشمردهام که برخی از آنها به این بحث اشاره میکند، یعنی شاهد هستیم که مدیریتهایی که در حوزه پژوهشی در ارتباط با صنعت وجود دارد. بسیاری از افرادی که این پست را در دانشکدهها و دانشگاهها دارند عملاً دچار تعارض منافع هستند. تعارض منافع اساسی بین حاکمیت و مردم در قوانین اساسی ایران صورتبندی شده است. اینجا تعارض منافع را به اشکال مختلف شاهدیم؛ یعنی افرادی هستند که پستها را در اختیار دارند و در بیرون دانشگاه شرکتهای مشاورهای یا پژوهشی دارند که هر پروژه خوبی که به دانشگاه معرفی میشود به سمت این شرکتها شیفت میشود. این یکی از تجارب زیسته من است یا مثلاً اولویتهای پژوهشی در جوامع توسعهیافته بر مبنای نیازهای جامعه بر مبنای یک برنامه که برای توسعه تدوین شده است شکل میگیرد، که دانشگاهها به آنها ورود میکنند. در واقع دانشگاه بازوی علمی آنها میشود، اما در اینجا بخشی از پژوهشها بنا به سلیقه مدیران یا رفاقتها تعریف میشود. خیلی از این گونه پژوهشها در کتاب آمده است.
مثلاً در چند سال آخر فعالیتم در مرکز پژوهشهای دانشکده مدیریت، مدیر جوانی را برای آنجا برگزیده بودند که پستی در ریاست جمهوری داشت و حتی یک بار به مرکز نیامد و بهانهشان این بود که چند میلیارد پول به مرکز آورده است که میتواند چندین نفر و ساختمان را تعمیر کند. درصورتیکه آن پول هم به صورت فاسدی وارد شده است. اینجاست که ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه با آنچه در جوامع توسعه یافته وجود دارد خیلی متفاوت است. در جوامع توسعه یافته مسئولیت اجتماعی ایفا ایجاب میکند و براساس برنامههای توسعهای که مدون شده حرکت میکنند و دانشگاه بازوی صنعت میشود. اما در اینجا بر این مبناست که ما پولی داریم حالا چگونه این را میتوانیم تقسیم کنیم. به شکلهایی پژوهش دانشگاهی دچار فساد است و به هیچ عنوان نمیتوانیم آن را با دنیایی توسعه یافته مقایسه کنیم.
این گزارش ادامه دارد.
انتهای پیام