به گزارش ایکنا، آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد سطح خارج حوزه علمیه، امروز، 17 فروردینماه، در ادامه سلسله مباحث فلسفه تفسیر، گفت: یکی از لوازم مهم تفسیر متون دینی این است که انسان خالیالذهن باشد؛ مثلاً قرآن را کتاب رهبر بداند و نه کتاب توجیه؛ فرق این دو آن است که اگر انسان قرآن را کتاب رهبر بداند باورها و احکام، مسائل سیاسی و اجتماعی خود را از قرآن میگیرد و آن را هادی و راهبر و دال میداند.
وی افزود: در مقابل کسی که خالیالذهن سراغ قرآن نرود، این کتاب را کتاب توجیه عقاید خود میداند؛ یعنی میخواهم قرآن را ابزاری برای توجیه کردن عقاید خود قرار دهم؛ گاهی ما قرآن را کتاب تفسیر و گاهی کتاب تطبیق میدانیم؛ اگر گفتیم که قرآن آمده تفسیر هستی و شریعت الهی و عقاید صحیح را کند، به یک نوع باورهایی معتقد خواهیم شد، ولی اگر نگاه تطبیقی داشته باشیم، دنبال این هستیم که اعتقادات خود را به آن تحمیل کنیم.
استاد سطح خارج حوزه اضافه کرد: گاهی قرآن را کتاب هدایت میدانیم و گاهی نیازمند به هادی، یعنی اینکه کسی کنار قرآن باشد و آن را تبیین و تأویل کند؛ ممکن است تعجب کنید که مگر کسی هست که قرآن را کتاب توجیه و تطبیق و نیازمند به هادی بداند، همه باید آن را کتاب مبین و هدایت بدانند، ولی اگر اندکی اطلاع از تاریخ داشته باشیم، در طول تاریخ چنین افرادی بودهاند که از قرآن هدایت نجستهاند، بلکه تأیید گرفتهاند.
استاد حوزه علمیه بیان کرد: ابوالحسن عبیدالله کرخی که عالم سنی حنفی اهل بغداد است، نقل کرده است که «کل آیة تخالف ما علیه اصحابنا فهی ماولة او منسوخة»؛ هر آیهای از قرآن که مخالف باور اصحاب ما باشد، اگر توانستیم آیه را تأویل میکنیم و نتوانستیم منسوخ است، مثلاً میگویند که آیه سوم سوره انسان «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» اگر در اختیار صراحت ندارد ظهور دارد؛ باور اشعریون اختیار نیست، بلکه جبر است؛ لذا آیه را توجیه میکنند و میگویند انسانها مجبورند در نهایت یا شاکر و یا کافر باشند.
علیدوست تصریح کرد: از دید این افراد، اگر آیه گفت: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ...» و ما نتوانستیم توجیه کنیم میگوییم نسخ شده است، اگر فرمود: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا»، آن را به تأویل برده و میگوییم که منظور از قطع ید دزد این نیست که دست او قطع شود، بلکه مراد آن است که نیازش را برطرف کنیم تا به دزدی رو نیاورد و آنقدر به آنان بدهیم که دزدی نکند؛ این تفسیر را حتی برخی از حوزویان و معممین هم گفتهاند.
استاد سطح خارج حوزه علمیه بیان کرد: برخی میگویند که این آیه یعنی قطع ید عمل غیرانسانی تلقی میشود و چون نمیتوانیم انجام دهیم؛ بنابراین یا باید تأویل کنیم و یا منسوخ است. کرخی در ادامه میگوید که حدیث هم همین وضع را دارد؛ یعنی اگر تأویل شد فبها، ولی اگر نشد نسخ میشود.
علیدوست گفت: یکی از آفات جدی در تفسیر همین مسئله است؛ چرا یک انسان به جایی میرسد که قرآن را کتاب توجیه و تطبیق میگیرد و کتاب هدایت و راهبری نمیداند؟ قرآن خودش مبنای روانی این عمل را مطرح کرده و فرموده است: «كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»؛ یعنی انسان اگر مدتی با یک جریان فکری و حتی سیاسی و عقیده و عمل زندگی میکند، با آن انس میگیرد و چون نمیخواهد این باور و رفتار و جریان سیاسی و اجتماعی را زیر سؤال ببرد، سعی میکند آن را توجیه کند.
وی افزود: مثلاً اشعریون با این عقیده انس دارند که انسان مجبور است و نه مختار ولی وقتی وارد قرآن میشوند با آیاتی روبرو میشوند که نافی جبر است؛ گاهی فرد استقامت فکر دارد که خودش را با قرآن تطبیق کند، ولی گاهی آن قدر با این باور خو گرفته است که نمیتواند دل بِکند؛ لذا دست به توجیه و تأویل میزند، به همین دلیل میبینیم کسانی که به یک دانش علاقهمند میشوند، دانشهای دیگر را سبک میشمارند و تحقیر میکنند.
علیدوست اظهار کرد: ملاصدرا در اسفار از بوعلی گلایه کرده و گفته است که بوعلی فرد با استعدادی بود، ولی خوشسلیقه نبود؛ زیرا خودش را معطل طب و بدن انسان و اینکه چه چیزی برای بدن ضرر دارد و چه چیزی فایده دارد کرد و باید به بحث نفوس میپرداخت و سراغ علوم دیگر میرفت یا در برخی نوشتههایش از فقها گلایه دارد و فلسفه را بزرگ جلوه میدهد.
وی افزود: انسانی با این تفکر، داشتههای خود را مهم شمرده و دانش دیگران را سبک میشمرد؛ امام علی(ع) فرمودند: انسان نسبت به چیزی که ندارد و جهل دارد دشمنی میورزد. بنابراین وقتی سراغ نصوص دینی میرویم، دو جهت دارد؛ یکی اینکه مراقب این پدیده باشیم و از سوی دیگر در این دام نیفتیم.
وی اضافه کرد: اشاعره و خیلی از اهل تسنن معتقد هستند، خداوند در زرو قیامت با چشم سر دیده میشود، حالا این باور چقدر فساد دارد و سر از کفر در میآورد، بماند؛ زیرا خدایی که دیده شود باید جسم باشد؛ فخررازی از جمله کسانی است که این اندیشه را دارد؛ یک آیه خط بطلان بر این اندیشه میکشد: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»؛ چشمها او را درک نمیکنند، ولی او همه را میبیند؛ حق این است که به بطلان نظر خود اعتراف کنند، ولی فخررازی حاضر نیست دست از اندیشهاش بردارد، لذا آیه را توجیه میکند.
علیدوست افزود: وی برای توجیه این مسئله ابتدا میگوید که مگر ندیدن خداوند کمال است؟ اینکه چشم ملائکه را نبینند آیا کمال است؟ ادامه میدهد قرآن از تعبیر ابصار که جمع است استفاده کرده؛ یعنی همه و جمیع چشمها او را نمیبینند؛ یعنی سلب عموم میکند، بنابراین برخی چشمها او را خواهند دید. این تفکر در طول تاریخ وجود داشته و دارد.
وی تأکید کرد: اینکه انسان با پیشفرض و پیششاخته ذهنی سراغ متون برود، چنین نتیجهای دارد؛ انسان واقعاً باید خالیالذهن سراغ قرآن برود نه اینکه توهم این کار را داشته باشد، البته گاهی همان ایرادی که انسان به دیگران میگیرد، خودش گرفتار آن میشود؛ راهش این است که تا میتوانیم با توسل و تضرع این روحیه را در خود ایجاد کنیم؛ همچنین زود اظهارنظر و عجله نکنیم، زیادنوشتن و زودداوری کمال نیست؛ عناد را باید کنار بگذاریم تا خدا دستگیری کند.
انتهای پیام