هدف نهایی قرآن تربیت فقیه و فیلسوف نیست / انسان باتقوا؛ ورای مکتب‌ها و مذاهب
کد خبر: 3964691
تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۰

هدف نهایی قرآن تربیت فقیه و فیلسوف نیست / انسان باتقوا؛ ورای مکتب‌ها و مذاهب

حجت‌الاسلام نقویان با اشاره به هدف نهایی قرآن از خلقت انسان بیان کرد: قرآن کریم نه می‌خواهد عارف تربیت کند و نه فیلسوف و فقیه، بلکه قرآن می‌خواهد انسان باتقوا تربیت کند که می‌تواند همه این موارد را زیرمجموعه خودش داشته باشد. انسان باتقوا، ورای مکتب‌ها و مذهب‌هاست و این یعنی یک یهودی باتقوا از یک مسلمان بی‌تقوا برتر است. این چیزی است که قرآن به دقت پیگیری می‌کند و آیاتی هم در این زمینه داریم.

به گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام ناصر نقویان، کارشناس دینی، شب گذشته 25 فروردین، در نشست «دین و چالش های اخلاقی جامعه امروز» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد به طرح بحث در زمینه «روش تربیتی قرآن» پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

این بحث یک بحث مفصل است که به قول مولانا «گر بریزی بحر را در کوزه‌ای، چند گنجد قسمت یک روزه‌ای». لذا باید بحث را فشرده کرد تا بهره‌ای از این موضوع مهم برد. اول باید روشن کنیم که هدف قرآن از انسان و خلقت انسان چیست و از نگاه قرآن انسان موجودی است که قرار است به کجا برسد و به عبارتی هدف از خلقت آدمی چه بوده است. تصور برخی این است که انسانی که قرآن به دنبالش است، انسان عارف است؛ یعنی انسان بتواند با قلبش خدا را دریابد و چیزی شود که مولانا در مثنوی و در دیوان شمس آن را مطرح می‌کند. عارفی که مولانا معرفی می‌کند، خیلی هم زیباست و با بیانات و ویژگی‌ها و صفات خاص است، اما فلاسفه هم انسانِ قرآن را انسانِ فیلسوف می‌شناسند؛ یعنی انسانی که با پای اندیشه جلو می‌رود و فکر او همه گره‌های هستی را باز می‌کند، آن چنان که مولانا آن را قبول ندارد و هرکدام نیز برای خود در قرآن رد پایی پیدا می‌کنند.

تقوا؛ معیار تمام امتیازات قرآن

از آن طرف، فقها هستند که می‌گویند انسان طراز قرآن، آن است که به دستورات فقهی عمل کند و انسان طراز فقها آن کسی است که به وظایف فقهی خود عمل می‌کند و یکی از نکات این است که فلسفه و عرفان اختلاف زیادی ندارند، اما در فقه این طور نیست و فقه شیعه و اهل سنت باهم اختلاف دارند و حتی بین فقهای شیعه نیز اختلاف‌هایی وجود دارد. اما اگر دقیق‌تر ببینیم، مشخص می‌شود که قرآن نه می‌خواهد عارف تربیت کند و نه فیلسوف و فقیه، بلکه قرآن یک حرف دارد و آن اینکه می‌خواهد انسان باتقوا تربیت کند که می‌تواند همه این موارد را زیرمجموعه خودش داشته باشد. اما آنکه اصل نگاه قرآن است و هدف نهایی آن محسوب می‌شود، عبارت از رسیدن انسان به تقواست. اگر کلمه تقوا را در قرآن جست‌وجو کنیم می‌بینیم تمام امتیازاتی که قرآن به انسان می‌دهد به دلیل تقواست.

می‌گوید خداوند متقین را دوست دارد یا می‌گوید متقین در بهشت هستند و یا در جایی به تقوا تأکید فراوان می‌کند و می‌گوید تقوا پیشه کنید. اگر واژه تقوا و مترادفاتش را پیگیری کنید می‌بینید که تمام نگاه قرآن به تقواست و از اینجا روشن می‌شود انسان باتقوا، ورای مکتب‌ها و مذهب‌هاست و این یعنی یک یهودی باتقوا از یک مسلمان بی‌تقوا برتر است. این چیزی است که قرآن به دقت پیگیری می‌کند و آیاتی هم در این زمینه داریم. لذا هدف تربیتی قرآن، تربیت انسان باتقواست.

نگاه قرآن به تربیت

نکته دوم اینکه، آیا تربیت یک امر اجباری است یا اختیاری؟ می‌توان گفت انسان را تربیت کردیم و یا فلان بچه را والدینش تربیت کرده‌اند؟ یا اینکه آیا تربیت یک امر شدنی است؟ مثلا درخت را می‌شود طوری بار آورد که به آن باغبان خواسته‌اش را بدهد و یا حیوانات را تربیت می‌کنند اما نمی‌شود کسی بگوید آدم‌ها را تربیت می‌کنم، چون عوامل مختلفی برای شکل‌دهی به شخصیت آدمی وجود دارد. تنها کاری که می‌توانیم بکنیم فراهم کردن زمینه‌هایی است که انسان با اینها خودش این مسیر را انتخاب کند و برود. همان که قرآن فرمود در این تربیت اجبار و اکراه وجود ندارد.

نکته دیگر، بهترین مربیان هستند که باید دید به چه کسانی می‌توانیم اعتماد کنیم؟ الآن تمام روانشناسان می‌گویند که ما بهترین مربیان هستیم و یا جامعه‌شناسان هم همین را می‌گویند و در سطوح مختلف هر عالمی مدعی تربیت است که یا به زبان قال است و یا به زبان حال. نکته بعدی هم این است که بهترین روش تربیت از نظر قرآن چیست؟ با توجه به اینکه می‌خواهیم طراز قرآن قرار بگیریم، باید انسان باتقوایی شویم و قرآن نمونه‌های فراوانی از این باتقوا شدن دارد تا جایی که اصلاً برای قرآن پیروزی و شکست مطرح نیست که مثلاً بگوید کاری می‌کنم که مسلمین در این جنگ پیروز شوند. این سخن قرآن نیست.

باتقوایی معیار پیروزی

در سخنان بسیاری از مسئولان این را می‌بینید که می‌گویند ما پیروز هستیم، اما قرآن می‌گوید که اگر باتقوا شدید پیروز هستید، حتی اگر شکست بخورید. امام حسین(ع) با بی‌تقوایی می‌توانست در جنگ پیروز شود و یا مسلم بن عقیل می‌توانست چنین کاری بکند، اما این کار انجام نشد. وقتی به امام علی(ع) گفتند که از معاویه یاد بگیر و دم این را ببین و آن را بخر و ...، حضرت(ع) فرمود: او تقوا ندارد، اما تقوا دست من را بسته است. همچنین تقوای سطح بالا برای کسی معنی دارد که بتواند کار بی‌تقوایی بکند و نکند. یعنی کسی که دروغ برایش منفعت دارد اما نگوید که می‌شود سطح بالای تقوا. 

ائمه(ع) ما در نهایت تقوامداری زندگی کردند. برخی‌ها از امام حسین(ع) شخصیتی درست می‌کنند که اگر در هر کجا بود، می‌جنگید، اما این چنین نیست و در آن شرایط تقوا جنگیدن را اقتضا می‌کند اما شرایط امام مجتبی(ع) صلح را اقتضا می‌کند. لذا تقوامدار بودن از همه مهم‌تر است. اینکه انسان پیروز شود و یا در فلان تجارت موفق شدن، ملاک قرآن نیست بلکه ملاک آن است که انسان از مسیر تقوا بیرون نرود. این دایره تقوا، گاهی هم بسیار ضیق و تنگ است.  لذا قرآن آنچه برای انسان تعریف کرده و می‌پسندد، تربیت شدن آدم بر اساس تقواست و جالب اینکه تعریف تقوا برای همه مردم دنیا یک تعریف واحدی است. دروغ برای همه زشت است و یا بی‌عدالتی در هر حاکمیتی کار ناهنجاری است.

غفلت طرفداران دین انسانیت

اما باید دید قرآن برای این تقوا چه زمینه‌هایی گذاشته است و چه اقتضائاتی قرار داده است. جالب است که قرآن اساسا جوایزش مادی و یا از جنس تشویق‌هایی که در جامعه اسلامی بیان می‌شود، نیست و از نوع اجر و زجر نیست و بهشت و جهنم را پاداش و کیفر قرار نداده است. ما فکر می‌کنیم خدا برای باتقواها بهشت را قرار داده است، اما بهشت و جهنم جوایز میانه راه است و جایزه اصلی این است که تو انسان خوبی هستی. برخی می‌گویند دین من انسانیت است که این حرف قرآن است، اما یک نکته‌ای وجود دارد که اینها از آن غافل هستند. قرآن وقتی دو گروه را کنار هم می‌گذارد می‌گوید آیا عالمان و غیرعالمان و یا خوبی و بدی و یا ظلمات و نور یکسان هستند؟ وقتی اینها را مطرح می‌کند، یعنی ای انسان تو اگر اهل نور شدی که تقواست، کار تو ارزشمند است.

وقتی قرآن می‌خواهد به برخی از آدم‌ها بگوید خطا کردید، نمی‌گوید که می‌خواهیم تو را به جهنم ببریم. در آیاتی داریم که هرکسی ایمان را با کفر معاوضه کند؛ یعنی گمراه شده است و دیگر مرحله بعدی ندارد و این بزرگ‌ترین کیفر است که به یک نفر بگویند تو آدم نیستی. قرآن برای برخی‌ها این را ملاک می‌داند که تو انسان خوبی هستی؛ لذا بهشت یک جایزه و تشکر است و نه اینکه انگیزه اصلی باشد.

اگر روز قیامت شد و خدا همه اراذل و اوباش را نیز به بهشت برد، در این صورت نباید کسانی که در دنیا متقی بودند پشیمان شوند. البته که نگاه خدا به انسان باتقوا متفاوت است و آن توجهی که به این آدم‌ها دارد قابل مقایسه با دیگران نیست. نگاهی که به علی(ع) می‌اندازد که وقتی گفتند یک دروغ مصلحتی بگو تا قدرت را به دست بگیری، قبول نکرد، متفاوت از نگاه به دیگران است. علی(ع) حاضر است شکست بخورد، اما پای خود را از دایره تقوا بیرون نگذارد، چون برای آنها پیروزی ملاک نیست. وقتی ملاک اصلی تقوامداری شد، بهشت و جهنم و کیفر و پاداش، خود تقواست و انسان متقی می‌شود و پاداش آنها از درونشان است.

انتهای پیام
captcha