به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست ارائه مفاهیم دینی و قرآنی بر پایه رشد درک دینی کودکان و نوجوانان امروز یکشنبه 30 خردادماه با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به صورت وبینار برگزار شد.
در این نشست، ناصر باهنر، دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) به تشریح درک کودکان و نوجوانان از مفاهیم دینی و قرآنی پرداخت و ضمن یادآوری احادیث حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع) که دوره تربیتی کودکان را به سه دوره هفت سال سیدی (بازی)، هفت سال مطیع(تربیت) و هفت سال وزیری تقسیم کردهاند، گفت: این تقسیمبندیها از سوی ائمه(ع) به مقتضای پرسشی بیان شده است که از معصومین صورت گرفته، اما در اسلام همین تقسیمبندی هفت سال مد نظر است.
وی با اشاره به اینکه در این نشست مطالب مطرح شده بر مبنای مخاطبمحوری (بر اساس علوم ارتباطات)، شناختمحوری (بر اساس علم روانشناسی) و نظریه دریافت بر اساس مطالعات فرهنگی مطرح میشود، گفت: گولدمن در زمینه مفاهیم دینی نزد کودکان پژوهشهایی را انجام داده و نتایج را در دو کتاب منتشر کرده است؛ خانم خادمی یکی از اساتید دانشگاه الزهرا نیز با همان روش کار گلدمن پژوهشها را در ایران انجام و به نتایج مشابهی رسیده است که نشان میدهد نتایج تحقیقات درک دینی بین کودکان در فرهنگهای مختلف مشابه است.
باهنر در ادامه به تشریح برخی از دستاوردهای این مطالعات پرداخت و گفت: پژوهشها نشان میدهد تا هفت سالگی تصور کودکان از خدا، تصور انسانگرایانه خام است. تصور از خدا مثل پدری است که خانه دارد، زندگی میکند، میخورد و ... . این انسانانگاری در بین کودکان از هفت سالگی تا 9 سالگی دچار تحول میشود و آنها خدا را همچنان شبیه انسان میدانند، اما انسانی فوقالعاده. مثلاٌ پرسیده شده چطور خدایی که اینجاست میتواند به بچهای که در آن سوی شهر است، کمک کند؟ کودکان پاسخ دادهاند خدا بازوهایی دارد که هر وقت بخواهد بلند میشود و به هرکسی که میخواهد کمک میکند، یا چشمهایی دارد که مثل تلسکوپ جاهای دور را میبیند.
وی ادامه داد: کودکان از 9 تا 12 سالگی از انسانگرایی خدا خود را رها میکنند. در این سن وقتی از کودکان سؤال میشود خدا مثل چیست؟ از واژههایی استفاده میکنند که ممکن است حتی معنی آنها را ندانند، اما از آنها استفاده میکنند مثلاً میگویند خدا مثل نور، فرشته، روح و ... است. یعنی میخواهند بگویند میدانیم که خدا انسان نیست و فکر میکنیم مثل این واژهها باشد. از 12 سالگی به بعد است که تصور مجرد از خدا شکل میگیرد و به تدریج پختهتر میشود. البته این سن تقویمی نیست، بلکه هوشی و عقلی است. یعنی 12 سال عقلی ممکن است برای کودکی در 11 سالگی و برای کودک دیگر در 14 سالگی رخ دهد.
دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) خطاب به کسانی که درگیر تربیت کودکان هستند، گفت: باید بدانید خدایی که کودک تصور میکند با خدایی که ما تصور داریم، تفاوتهای زیاد و مشابهتهایی دارد. بعضی از والدین میگویند مفاهیم دینی را ما به بچهها میگوییم و بچهها میفهمند و حتی تکرار میکنند، اما پاسخ این است که آنچه بچهها میگویند با انچه میفهمند تفاوت دارد. همین است که شناختگراها به سمت درون بچهها توجه میکنند. ما نباید گول گفتههای بچهها را بخوریم و فکر کنیم آنچه میگویند را حتماً فهمیدهاند.
وی در ادامه به بیان نتایج پژوهشها از درک بچهها نسبت به مفهوم نبوت اشاره کرد و گفت: وقتی از کودکان تا سن 9 سال در مورد پیامبرها سؤال میشود، آنها میگویند: پیامبر انسان خوش اخلاقی است. از 9 تا 13 سالگی توجه بچهها به انبیاء به عنوان انسانهای معجزهگر تغییر میکند. چون معجزات پیامبران از طرف پدر و مادر برایشان گفته شده یا داستان پیامبران برایشان خوانده شده، معجزهگری پیامبران برای آنها در صدر توجه قرار میگیرد.
باهنر افزود: از 13 سالگی به بعد است که رسالت پیامبران مورد توجه بچهها قرار میگیرد. یعنی وصول به مفهوم دقیق رسالت از 13 سالگی به بعد اتفاق میافتد. پیامبران دارای سه ویژگی وحی، معجزه و عصمت هستند. کودکان تا سن 9 سالگی وحی را همانند سخن گفتن انسان با انسان میدانند که خدا میگوید و پیامبر میشنود، یعنی همان ویژگی انسانانگاری و جسمانیپنداری بروز دارد. از 9 تا 12 سالگی، کودکان میفهمند که زبان و دهان در کار نیست و وقتی در این خصوص از آنها سؤال میشود، از واژههایی مثل مقدس استفاده میکنند و درست است که معنای مقدس را کاملاً نمیدانند، اما میخواهند بگویند که یک ارتباط ویژه وجود دارد.
وی در خصوص درک کودکان 13 ساله از وحی، گفت: از 13 سالگی به بعد است که ارتباط مقدس را به کار میبرند و میگویند یک نوع ارتباط الاهی که یعنی به ارتباط انتزاعی وحی توجه میکنند. در خصوص معجزه این مشکل درک تشدید میشود و میبینیم بچهها تا 11 سالگی وقتی داستان معجزات را برای آنها بیان میکنیم، از آن برداشت افسانهای دارند و 11 تا 14 سالگی اتفاق نگرانکنندهای رخ میدهد.
باهنر تشریح کرد: بارها این مسئله را در مدارس تجربه کردهایم؛ در نگارش کتاب هدیههای آسمانی (نسخه قبلی) هم همین مسئله مطرح و موجب شد بحث از معجزات را از دوره ابتدایی حذف کنیم. چون تحقیقات نشان داد در ایران و سایر کشورها، وقتی داستان تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها برای بچهها در این سنین مطرح میشود، آنها تعجب میکنند و حتی میگویند در کتاب علوم خواندهاند که مار از تخم بیرون میآید، نه از عصا! و هر کدام از معجزات را برای دانشآموزان حتی نوجوانان میگوییم، برای درک آنها دچار مشکل هستند.
وی افزود: از 14 سالگی درک مجرد از معجزه اتفاق میافتد و ما میتوانیم برای نوجوانان حدود اول دبیرستان این داستانها را بیان کنیم. در مورد عصمت هم تا 9 سالگی وقتی پرسیدهاند چرا پیامبران هیچ وقت گناه نکردند؟ پاسخ کودکان وجود ویژگیهای افسانهای دین را نزد آنها نشان میدهد؛ مثلاً کودکان گفتهاند هر زمان پیامبران خواستند کار ناثوابی انجام دهند، موجودی پیدا میشده و دست آنها را کنار میزده یا دستش را روی دهان پیامبران میگذاشته تا گناه نکنند. از 9 تا 12 سالگی نیز پاسخ عمومی کودکان این است که خداوند آنها را مجبور کرده گناه نکنند و از 12 سالگی به بعد، مفهوم عصمت برای آنها روشن میشود.
این استاد دانشگاه به بیان نگاه کودکان به مفهوم قرآن اشاره کرد و گفت: تا 9 سالگی قرآن برای بچهها کتابی زیبا، 9 تا 13 سالگی کتابی مقدس، 12 تا 15 سالگی کتابی سودمند و بعد از 15 سالگی است که این توجه در آنها پیدا میشود که این قرآن منبع اساسی دین است.
وی ادامه داد: موضوع مسجد از مفاهیمی است که بچهها و بزرگترها با آن درگیر هستند. تا 10 سالگی بچهها مسجد را دوست دارند تا در آن لذت فیزیکی ببرند. از 10 تا 13 سالگی، لذتهای عبادی آغاز میشود و از 13 سالگی به بعد مسجد به عنوان اجتماع مومنان برای تعالی برای بچهها جا میافتد، لذا باید از 13 سالگی به بعد منتظر باشیم که خود بچهها به سمت مسجد بیایند.
باهنر در خصوص مفهوم دعا در ذهن بچهها گفت: تحلیل محتوای دعاهای بچهها تا 9 سالگی خودمحوری و خواستههای مادی است. یعنی چیزهای مادی برای خودشان میخواهند، از 9 تا 12 سالگی رشدی در مفاهمی دینی رخ میدهد و در دعاهایشان هم برای دیگران چیزهایی را میخواهند و هم متوجه میشوند دنیا پر از خطراتی است که برای در امان ماندن از این خطرات میتوانند از خدا بخواهند به آنها کمک کند. از 12 سالگی به بعد در مفاهیم به کار برده شده در دعا، تعالی معنوی را هم میبینیم. مثلاً خدایا عاقبت به خیر شویم و به والدین کمک کنیم و ... .
وی گفت: تا 10 سالگی تصور بچهها از شیطان موجود انسانانگاری است که بد است. از 9 تا 13 سالگی فوق طبیعی بودن و از 13 سالگی به بعد نماد بدیها و محور شرارت بودن برداشتی است که بچهها از شیطان دارند.
این دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) در نتیجهگیری از مطالب مطرح شده، گفت: درک کودکان و نوجوانان تا هشت سالگی از دین افسانهای است و همان فرمولهایی که در افسانهها است، برای آنها در دین هم وجود دارد. در مرحله دوم تفکر دینی عینی اتفاق میافتد و از 8 تا 14 سالگی است که بچهها دین را به صورت عینی و ملموس میفهمند، چرا که در این سن است که اگر چیزی را در پیرامونشان تجربه کنند آن را میفهمند اگر نباشد، این تفکر ضعیفتر خواهد بود. بنابراین باید تجربیات عینی کودکان از دین را باید بیشتر کرد.
وی ادامه داد: تفکر دینی انتزاعی از 13 سالگی به بعد رخ میدهد. یعنی همین سه دوره هفت ساله که در احادیث مطرح شده را تحقیقات اندیشمندان خارجی اثبات میکند.
باهنر در ادامه به بیان چند عامل مؤثر در رشد تفکر دینی کودکان پرداخت و گفت: برخی مطرح میکنند کودکان مفاهیم سایر دروس را میفهمند، اما درک دینی با تأخیر مواجه است. دلیل این است که بسیاری از مفاهیم دینی انتزاعی هستند و درک مفاهیم انتزاعی برای کودکان مشکل است و به همین دلیل درک آنها دچار تأخیر میشود. از سوی دیگر، برخی از ما آموزشهای زودتر از موقع به کودکان میدهیم، مثلاً فکر میکنیم عذابهای الهی را در دوره ابتدایی مطرح کنیم خوب است، در حالی که آموزش پیش از موقع تأثیر منفی دارد. تجربههای دینی به رشد تفکر دینی بچهها کمک میکند، بنابراین باید کاری کنیم تجربه دینی کودکان با حضور در مراسم دینی بیشتر شود، البته در این زمینه تفاوتهای فردی را نباید فراموش کرد؛ برخی بچهها هوش بالاتری در درک این مفاهیم دارند.
وی تصریح کرد: آنچه گفته شد، نشان میدهد در آموزش دینی و قرآنی دو مرحله وجود دارد؛ در دوره پیشدبستانی و دبستان (5 تا 9 سال) باید کاری کنیم که به تدریج تصورات خام دینی از ذهن کودکان زدوده شود و مراقب باشیم از یک مرحله کم کم به مرحله بعدی برسند. معلم قرآن باید تشخیص دهد هر کودک در چه سطحی از تفکر است. در این مرحله، قصه، شعر، بازی و ... باید مورد استفاده قرار گیرد و از احساس و خیال استفاده شود. در این سن تأکید بر تجربههای مذهبی عینی بچهها است و باید توجه داشت کودکان از اصطلاحات زیاد مذهبی استفاده میکنند، اما این به معنای فهم مذهبی نیست که معلم ها باید به این موضوع هم توجه کنند. مثلاً مفهوم همه جا بودن خدا برای کودکان در این سن قابل فهم نیست.
باهنر در خصوص مرحله دوم، گفت: کودکان 9 تا 13 ساله تجربههای عینی گستردهتری دارند. در این مرحله نیازی نداریم برای اثبات اصول دین استدلال کنیم. به هیچ وجه برای کودکان خدا، پیامبر، امام و معاد را استدلال نکنید. در این دوره باید به علاقه دانشآموزان به لذت بردن و سرگرمی و تفریحات جالب توجه داشت و با این روشها میتوانیم اطلاعات دینی و قرآنی بیشتری به کودکان بدهیم.
وی تشریح کرد: اگر ما محتوای آموزشهای دینی را به پنج دسته تقسیم کنیم که اعتقادات، اخلاقیات(یعنی امر و نهی اخلاقی)، مراسم و احکام عملی، مفاهیم اجتماعی دین(دین در اجتماع چه میکند مثل مساجد و ...) و معارف داستانی دین باشند، اگر اعتقادات را با همان شکل که در معارف دینی داریم، مطرح کنیم، مناسب نیست. تصور کودکان از مفاهیم دینی نشان میدهد آنها در مرحله شهودی قرار دارند. اخلاقیات دینی مناسب کودکان نیست. اخلاقیاتی که در ان امر و نهی میشود، فضائل و رذائل بیان میشود، مناسب این سن نیست، اما سه دسته دیگر مفاهیم شامل مراسم عملی، معارف اجتماعی که کودکان در جامعه تجربه میکنند و داستانها مناسب بچهها است.
این استاد دانشگاه در پاسخ به این سؤال که آیا از اعتقادات و اخلاقیات نباید اصلاً برای بچهها چیزی بگوییم؟ گفت: باید بگوییم، اما غالب اعتقادات و اخلاقیات باید در قالب داستان، مراسم و احکام عملی و اجتماعی برای بچهها بیان شود. باید کاری کنیم بچهها دین را دوست داشته باشند. بعد به آنها آموزش و اطلاعات دینی بدهیم. فطرتی در نهاد هر انسانی وجود دارد که خداجوست، دوستدار خداست و بسیاری از مفاهیم دینی را درک و از رذائل تنفر دارد و خدا را فطرتاً میپرستد.
وی به مسئولیت مربیان و والدین در این زمینه نیز اشاره کرد و گفت: البته در کنار فطرت بخشی از آموزشها و باورها را نیز ما باید به وجود بیاوریم. پیامبر(ص) فرمودهاند: فرزندانتان را با سه ویژگی تربیت کنید. دوست داشتن پیامبر، دوست داشتن اهل بیت و قرائت قرآن. پس از سه کاری که مربیان باید انجام دهند، دو کار ایجاد حب است. پس باید از محبت در آموزشهای دینی و قرآنی استفاده کنیم. برای این کار چند راهبرد فرعی وجود دارد: به جای استدلال و دادن معلومات احساسهای زیبای دینی را برانگیخته کنیم و زیباییهای طبیعت، خلقت، آن نعمتهایی که در خانه وجود دارند و ... را نشان دهیم و در آنها احساسهای زیبا به وجود بیاوریم. وقتی این احساس برانگیخته شد، آموزش ما به سرانجام رسیده است. تأکید دیگر توجه بر شادیهای دینی به جای عقوبت الهی است. چرا که نشان دادن این عقوبتها مثلاً نشان دادن غرق شدن انسانها، حیوانات و بچهها در طوفان نوح، تبعات منفی برای تفکر دینی کودکان دارد.
انتهای پیام
چیزی که من برداشت کردم این هستش که بیشتر داستان های قرآنی که الان برای کودکان آموزش داده میشه اصلا مناسب سنشون نیست.
بسیار ممنون میشم از ایشان مصاحبه ای جداگانه در این زمینه گرفته شود .