عقل و استناد؛ دو عنصر فهم معارف دین در مکتب تفکیک
کد خبر: 3994375
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۵
محمدتقی سبحانی در شرح اندیشه‌های حکیمی بیان کرد:

عقل و استناد؛ دو عنصر فهم معارف دین در مکتب تفکیک

رئیس بنیاد فرهنگی امامت ضمن اشاره به نظرگاه علامه حکیمی نسبت به فلسفه و عقلانیت تصریح کرد: اصل سخن ایشان این است که ما در نظام معارف الهی باید استقلال معرفتی آن مکتب را رعایت کنیم؛ یعنی معتقد باشیم این مکتب دارای روش‌شناسی خاص خودش است و اگر قرار است به درستی آن مکتب را بشناسیم باید این اصول را رعایت کنیم.

به گزارش ایکنا، نشست مجازی «بیدارگر اقلیم قبله» به مناسبت بررسی کارنامه استاد محمدرضا حکیمی، شامگاه سه‌شنبه 9 شهریورماه با سخنرانی حجت‌الاسلام محمدتقی سبحانی، رئیس بنیاد فرهنگی امامت و عضو گروه کلام دفتر تدوین متون درسی حوزه در صفحه دین‌آنلاین برگزار شد. بخش‌هایی از سخنان سبحانی را بخوانید:

ما در خصوص مکتب تفکیک باید از ابعاد مختلف سخن بگوییم. مکتب تفکیک با این عنوان، تبیینی است که علامه حکیمی از این جریان ارائه می‌کند. چنانکه روشن خواهد شد بین عنوان مکتب تفکیک و آنچه به عنوان مدرسه معارفی خراسان می‌شناسیم رابطه این‌همانی برقرار نیست. پس ابتدا سخنمان را در باب مکتب تفکیک آغاز می‌کنیم و اینکه چه نسبتی میان اندیشه‌های مرحوم حکیمی با چیزی که به عنوان مدرسه معارفی خراسان می‌شناسیم برقرار است.

این بحث را از این جهت مطرح می‌کنیم که به دلیل فضایی که بعد از فوت ایشان به وجود آمده و استقبال نسل جوان از ادبیات ایشان، باید ابتدا دیدگاه ایشان به درستی شناخته شود تا نسل جوان در خوانش آثار ایشان دچار بدفهمی نشوند. وقتی مرحوم حکیمی عنوان مکتب تفکیک را مطرح کرد، آن را با مجموعه‌ای از مقالات توام کرد، دیگرانی هم بودند که با اندیشه‌های حکیمی آشنا بودند. طبعا آنها هم به کمک آمدند و ابعاد دیگری از این فکر را نشان دادند. مکتب تفکیک همانطور که از عنوانش پیداست اولا معتقد است به دنبال ارائه یک منظومه فکری است، تفکیک طرح‌واره‌ای از حوزه معارف دینی است که ابعاد مختلفی را در برمی‌گیرد ولی عنوان تفکیک چنانکه خودشان توضیح دادند تنها اشاره‌ای به گوشه‌ای از این طرح‌واره فکری دارد.

منظور ایشان از تفکیک جداسازی اندیشه‌هاست، ایشان به صراحت تفکیک را به خالص‌سازی اندیشه ارتباط می‌دهند. برخی تصور کردند منظور ایشان از خالص یعنی به دست آوردن معارف دینی بدون خطا و اشتباه. اصلا سخن ایشان این نیست، اصل سخن ایشان این است که ما در نظام معارف الاهی باید در آغاز، استقلال معرفتی آن مکتب را رعایت کنیم؛ یعنی معتقد باشیم هر مکتب دارای روش‌شناسی خاص خودش است و اگر قرار است به درستی آن مکتب را بشناسیم باید این اصول را رعایت کنیم.

منظور ایشان این است اگر می‌خواهید فلسفی بیندیشید باید بدانید فلسفه دارای یک روش‌شناسی است که شما باید آن را رعایت کنید. اگر شما در فهم فلسفه، عرفان و شهود را وارد کردید وارد یک خلط فلسفی شده‌اید. پس ایشان معتقد است نظام معارف در هر حوزه‌ای بر بنیادها و روش‌شناسی‌هایی قرار دارد، نگاه تفکیک می‌گوید هر مکتب را با مبانی و روش‌شناسی خود او بشناسید و از تاویل معارف در یک حوزه با یک حوزه دیگر پرهیز کنید.

ایشان معتقد است معارف الهی هم توسط انبیا در طول تاریخ آمده است و دارای روش‌شناسی خاص خود است. به همین دلیل باید به روش‌شناسی خود آنها مراجعه کرد و میان روش‌شناسی فهم دین با روش‌شناسی فلسفی و امثال آن، تفکیک و تمایز قائل شد.

دو عنصر فهم معارف دین در مکتب تفکیک

ایشان اعتقادشان بر این است که فهم معارف دین بر دو بنیاد تعقل و استناد استوار است، تعقل را تعریف می‌کنند و می‌گویند انسان دارای قوه خردورزی است. پس از یک سو به تعقل باور دارد، در باب تعقل یک تعبیر زیبایی دارد؛ می‌گوید اولین خلطی که اتفاق افتاده است خلط میان تعقل و استدلال فلسفی است. اولا تعقل اعم از استدلال است؛ ثانیا استدلال هم اعم از استدلال فلسفی است. از دیدگاه ایشان استدلال فلسفی یک نوع چینش عقلانی در داده‌های بشری است، برای استنتاج پاره‌ای از گزاره‌های مورد نظر. مشکل این است چون این استدلال‌ها برگرفته از مکاتبی است که در آن مکاتب، پیش‌فرض‌های عقلی وجود دارد، لذا بشر بین عقل و آن چیزی که در یک فرهنگ وجود دارد خلط می‌کند. اگر کسی استدلالش را بر مولفه‌های آن تفکر سوار کرد استدلال است ولی استدلال فلسفی خاص است ولی اگر کسی استدلال را مبتنی بر آن چیزی کرد که همه بشر قبول دارند، آن استدلال خالص است؛ یعنی عقل، می‌تواند بر اساس مولفه‌های اصلی خودش استدلال کند. نکته مهم دیگری که ایشان بیان می‌کند این است که تعقل اعم از استدلال عقلی است. استدلال عقلی گونه‌ای از تعقل است، پس یک پایه اساسی فهم خالص دین این است که تعقل صحیح مبتنی بر داده‌های واقعی عقل را مبنا قرار دهیم و از این دریچه، فهم دین کنیم.

دو گونه خواهش متون دینی

پایه دوم فهم معارف دین، استناد به منابع وحیانی است. کسی که ادعا می‌کند اسلام چنین چیزی را می‌گوید، یعنی دارد به یک متونی استناد می‌کند. معنا ندارد کسی بگوید من اندیشه اسلامی را تبیین می‌کنم ولی فهم خودش را از قرآن و روایات ارائه نکند. حتما باید سخنش پایه و استناد داشته باشد. در بحث استناد، ایشان مسئله اجتهاد را مطرح می‌کند و می‌گوید ما دو گونه استناد داریم. یک استناد گزینشی است؛ یعنی مبتنی بر اصول پیش‌ساخته‌ای است که ما از یک متن انتظار داریم، یک نوع استناد هم استناد به ادبیات متن و فهم اجتهادی از متن است. اختلاف ایشان با نواندیشان در این است که آنها می‌گویند وقتی ما سراغ یک متن می‌رویم بر اساس پیش‌فرض‌های بیرونی خوانش می‌کنیم و فهم خالص متن ممکن نیست. ایشان با بیان دقیق نشان می‌دهد اگر نتوانیم از متن، فهم دقیق به دست بیاوریم پایه‌های تمدنی ویران می‌شود و نظام اجتماعی شکل نمی‌گیرد.

اصلا نظام اجتماعی مرهون فهم متن و امکان فهم متن است، از اینجا شروع می‌کند، می‌گوید اگر امکان فهم خالص از قرآن وجود نداشته باشد دعوت قرآنی مبنی بر وحدت لغو می‌شود، دعوت انبیاء لغو می‌شود. فهم متن باید یک منطق اجتهادی داشته باشد که امکان ارتباط خوانشگر را با متن تعیین کند. پس این مکتب، دو پایه اصلی روش‌شناسی را برای خودش قرار می‌دهد: اول تعقل و دوم استناد به منابع محکم دینی که نیازمند روش اجتهادی دقیق برای استفاده از درون‌مایه‌های متن است.

تمایز تعقل خالص و تعقل فلسفی

فیلسوفان، متکلمان و اصحاب معارف، همگی بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن اینکه انسان دارای عنصر مشترکی به نام خردمندی است. اگر چنین چیزی وجود نداشته باشد تفاهم امکان‌پذیر نیست. پذیرش عقلانیت به این معناست که ما پایه‌های اساسی و مشترک خردورزی داریم ولی نکته مهم این است که بشر می‌تواند همین دستگاه خردورزی عقلانی را بر اساس پاره‌ای از مفاهیم نوسازی و بازسازی مفهومی کند؛ یعنی مثلا می‌آید بر اساس دانش‌های انسانی، نظام اخلاقی خودش را در قالب یک دستگاه بازسازی می‌کند. اینجا شروع به مفهوم‌سازی می‌کند و آن حقایق عقلانی را در لباس مفاهیمی تعریف می‌کند و در قالب این مفاهیم شروع به استدلال کردن می‌کند.

پس ما دو گونه استدلال داریم؛ استدلالی که مبتنی بر همان دریافت‌های اولیه و ناب است. مثلا شما اصل علیت را یک قاعده عقلانی می‌دانید. وقتی یک فلسفه و یک دستگاه معرفتی می‌آید امر علیت را بازتعریف می‌کند، ما از ساحت تعقل انسانی وارد ساحت فلسفه می‌شویم. این فلسفه از دیدگاه تفکیک باطل است؟ هرگز اینطور نیست. هم مرحوم حکیمی و هم بزرگان دیگر پذیرفتند که می‌‌توانیم دستگاه‌های معرفتی درست کنیم، ولی این یک شرط دارد؛ شرطش این است پایه‌های فلسفی ما با نظام عقلانی بشری همسو و همراه باشد. اگر من آمدم علیت را تعریف کردم باید با مبانی عقلی بشری سازگار باشد، در این صورت اشکالی ندارد.

مشکل اینجاست که شما یکسری پایه‌های مفهومی به میان می‌آورید و جای عقل می‌نهید که آن قواعد، همسو با موازین عقلی نیستند. فلسفه اسلامی رابطه‌ای از علت و معلول تعریف می‌کند که از آن به عنوان صدور یاد می‌شود. می‌گوید وقتی علت می‌خواهد معلولی را ایجاد کند کمالی را از درون خودش اعطا می‌کند. دوم اینکه برای علیت رابطه ضروری قائل است. همچنین به نسبت سنخی میان علت و معلول قائل است. بله، قانون علیت را همه قبول دارند، هر چیزی که پدید می‌آید نیازمند علت است، این را کسی انکار نمی‌کند ولی وقتی همین مفهوم در یک دستگاه فلسفی تفسیر خاصی به نام علیت صدوری پیدا می‌کند مکتب تفکیک به آن دو اشکال دارد. یک، شما چیزی را جای عقل قرار دادید که عقلانی نیست. عقل بشری رابطه علیت صدوری را فهم نمی‌کند، ممکن است یک فیلسوف بر آن استدلال کند ولی علیت عام نیست.

مکتب تفکیک می‌گوید باید میان آنچه تعقل ناب بشری است مثل علیت و آن چیزی که برگرفته از او و برساخته از اوست تفکیک قائل شویم. عقلانیت اقتضا می‌کند پایه‌های اصلی عقل را در داوری حفظ کنید، شما در فلسفه علیت صدوری را پایه قرار می‌دهید و اگر کسی تفسیر دیگری از علیت ارائه داد، تاویل می‌کنید. نکته دوم این است که مکتب تفکیک با فیلسوفان وارد گفت‌وگوی اجتهادی می‌شود، پس بین عقلانیتی که مشترک بشر است با خوانش‌هایی که در فلسفه از آن ارائه می‌شود تفکیک وجود دارد و این اولین تفکیکی است که باید در روش‌شناسی اتفاق بیفتد.

انتهای پیام
captcha