امیدواری و صبوری، پیام حافظ برای انسان امروز/ خشونت از کجا وارد فرهنگ ما شده است؟
کد خبر: 4004656
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۱۸
ناصر مهدوی بیان کرد:

امیدواری و صبوری، پیام حافظ برای انسان امروز/ خشونت از کجا وارد فرهنگ ما شده است؟

ناصر مهدوی ضمن اشاره به منطق حافظ در مواجهه با سختی‌های زندگی تصریح کرد: رفتار ما مثل رفتار بچه‌هاست و به قهر و نازی تمام دوستی‌ها را بر هم می‌زنیم و بر طبل دشمنی و قهر می‌کوبیم ولی پیام حافظ این است که عشق صبوری و امید می‌خواهد.

به گزارش ایکنا، نشست «حافظ و درس امیدواری» شب گذشته 20 مهرماه با سخنرانی ناصر مهدوی؛ پژوهشگر دین در صفحه اینستاگرام کانون نشان برگزار شد. گزیده متن این جلسه از نظر می‌گذرد؛

ما گنجینه‌های ناب و بزرگ و تاثیرگذاری در ادبیات خودمان داریم؛ چه شعر حماسی فردوسی، چه برخی اشعار دلنشین نظامی گنجوی که از عشق می‌گوید و چه جناب مولانا که دریای بی‌انتهایی از حکمت‌های ناب و درخشان است و چه سعدی که شخصیتی شگفت‌انگیزی است که باید او را بشناسیم و به نظر می‌رسد می‌تواند برای انسان‌های زمان ما هم الگوی بزرگی باشد.

گرامی‌داشت حافظ، گرامی‌داشت یک فرهنگ عاشقانه است. متاسفانه تاریخ ما غلبه فرهنگ خشونت‌آمیز بوده است. اگر بخواهیم با اندیشه‌های خشونت‌آمیز مقابله کنیم اول باید شناسایی کنیم که خشونت از کجا وارد فرهنگ ما شده است و چرا مردم ما اینقدر عصبانی هستند. این خشونت محصول این چند سال حکمرانی نیست و در تاریخ هم اینطور بودیم؛ یعنی تقریبا آدم‌هایی احساسی و عصبانی بودیم. آموزه‌هایی که ما داشتیم مبتنی بر خدایی بوده است که از او می‌ترسیدیم، جریان دیگر را به رسمیت نمی‌شناختیم، همه را اهل جهنم می‌دانستیم، لذا نگاه‌مان به آدم‌ها بدبینانه بوده و تحملان کم بوده است. میراث این تفکر نوعی عصبانیت و خشونت بوده که در وجود ما رخنه کرده است. حقیقت این است که طاقت گفت‌وگو میان ما خیلی کم است و تحمل یک رقیب که با اندیشه ما مخالفت کند برایمان خیلی سخت است. بخشی از این امر به آموزه‌های دینی و فرهنگ ما برمی‌گردد.

کد

عرفا؛ پیام‌آوران محبت و صمیمیت

در این میان بزرگانی بودند که پیام عشق سر دادند. هم خدایی محبوب را معرفی کردند، هم از پیامبری سخن گفتند که اهل مداراست و هم گفتند این شفقت و مداراست که میان آدم‌ها اهمیت دارد. عرفا پیام‌آوران محبت بودند، پیام‌آوران صمیمیت بودند. آنها خدا را یک شخص در نظر نمی‌گرفتند بلکه نور مطلقی می‌دانستند که وقتی آدمی پا به آن عرصه می‌گذارد از قید و بندها رها می‌شود و جانش بوی محبت و صمیمیت می‌دهد. بیشتر سخن عرفا در این زمینه بوده است. در میان عرفا مولانا ظهور می‌کند و آن همه حرف ناب از قلب شیفته این مرد بیرون می‌زند. در قرن هشتم به حافظ می‌رسیم و غزلیاتی که هر کدام دارای درس‌ها و پندها و بصیرت‌های بسیار بزرگی است.

اگر قرار است با اندیشه خشونت‌آمیز مبارزه کنیم یک راهش این است؛ اندیشه‌ای را مطرح کنیم که از گذشت و سخاوت دم می‌زند و خدا را به عنوان موجودی دوست‌داشتنی برای ما معرفی می‌کند. در این میان حافظ یک شاهکار بزرگ است. وقتی ذهن و زبان او را می‌شکافیم می‌بینیم چه گوهرهای نابی از این دریای بی‌منتهی صید می‌کنیم که بر زندگی امروز ما تاثیر می‌گذارد. حافظ کسی است که زندگی را گرامی می‌دارد. لذت بردن را مورد تشویق و تاکید قرار می‌دهد. کسی است که خدایش عبوس و زندان‌بان نیست بلکه نور و شفقت و مهربانی است. حافظ شخصیتی است که آدم‌های ریاکار را برنمی‌تابد و به جایش شخصیت رند را به عنوان الگو و سرمشق خودش معرفی می‌کند.

منطق حافظ منطق امید است

موضوع سخن من رابطه حافظ با زندگی امیدوارانه است. چیزی که اگر نباشد زندگی به بن بست می‌رسد و انسان نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. خیلی دوست داشتم رابطه حافظ با زندگی خوب را طرح کنم ولی فرصت نبود. این شخصیت، شخصیت شگفت‌انگیزی است. قبل از حافظ مغول‌ها حمله می‌کنند و منطقه خراسان را به خاک و خون می‌کشند. در دوران حافظ تیمور لنگ از راه می‌رسد و فاجعه تمدنی دیگری را بر ما تحمیل می‌کند. حافظ در دورانی زندگی می‌کرد که دوران سختی بود و سرمایه‌های اخلاقی فروریخته بود و مسلمان‌ها درگیر آفت ریاکاری بودند. در آن زمان صورتی از دین باقی مانده بود، کسانی هم که لباس دین به تن می‌کردند می‌خواستند کاسبی کنند. از یک طرف دور وبرش را فقر گرفته بود و مردم با غم و اندوه زندگی می‌کردند. در این دنیای به هم ریخته یک شخصیتی را می‌بینید که روح امیدواری دارد و می‌داند روزی تاریکی‌ها از بین خواهد رفت و روشنی جایش را خواهد گرفت. اینطور نبود که حافظ دستانش را بالا ببرد تا زندگی بر شدت اندوهش بیفزاید. این آدم ققنوس‌وار بر این خاکستر ایستاد و طبل امید سردارد و مغلوب رویدادهای ناموزون دوره خودش نشد، با اینکه دور و برش درد و زخم زیاد است ولی قلبش نیرومند است. منطق حافظ منطق تسلیم و قربانی شدن نیست. البته منطقش خشونت هم نیست. منطق او این است که همچنان باید امید داشت و نباید مایوس شد. مطمئن باشید شب سیاه به پایان می‌رسد و غم در برابر تلاش انسان‌های امیدوار به زانو درمی‌آید و کنار می‌رود و عرصه را به دل‌های نیرومند واگذار می‌کند.

اولین درسی که حافظ به ما می‌دهد مربوط به رابطه عاشقی است. حافظ به ما می‌گوید این راه، راه پرخطری است و انسان‌ها نمی‌توانند به راحتی در این مسیر گام بردارند. عشق راز حیرت‌انگیزی است. درست است همه ما عشق را تحربه می‌کنیم ولی نمی‌توانیم آن را توصیف کنیم. دلی که عاشق می‌شود مرتبه بلندی از انسانیت را تصاحب کرده است. البته اینطور نیست که این متاع را به هرکسی بدهند. وقتی دلت عاشق می‌شود باید از ظرفیت بالایی برخوردار باشد. عشق در ظاهر ساده می‌نماید ولی وقتی انسان نزدیکش می‌شود ممکن است دست و دلش بسوزد. اولین پیام حافظ این است که معشوق همیشه به انسان لبخند نمی‌زند و ممکن است انسان را به حال خود رها کند. اگر بخواهی دم از عشق بزنی و دائم گلایه کنی معشوق تو را کنار می‌گذارد. اگر ظرفیت نداری، وارد این وادی نشو ولی اگر وارد شدی بدان یک برگزیده و انسان بزرگ هستی. عشق وارد هر قلب نمی‌شود و در قلبی که از فضیلت برخوردار باشد بذر عشق نهادینه می‌شود. پس وقتی عاشق می‌شوی حداقل چیزی که باید داشته باشی طاقت است، باید صبور باشی، چرا؟ چون ممکن است معشوق تو را بیازماید. منطق حافظ این است که دست نکشی و همچنان ادامه دهی و خیال معشوق را در ذهنت قرار بدهی.

منطق مولانا این است که عشق همان اول آدم را راه نمی‌دهد و کسی که طاقت پوشیدن لباس عاشقی ندارد از اول تکلیفش روشن است و ممنوع‌الورود است ولی حافظ می‌گوید من عاشق شدم ولی بعد فهمیدم چه کار دشواری است. تجربه حافظ در عشق خیلی متفاوت است و شاید امروزی‌تر باشد. امروزه افراد به راحتی با هم پیوند می‌خورند ولی تا جفایی از معشوق می‌بینند از هم جدا می‌شوند. البته برخی عشق‌ها برای کامجویی است و هنگامی که شخص از دیگری کامجویی کرد او را کنار می‌گذارد. یک زمان محور دوستی منفعت است و شخص فکر می‌کند از این طریق منفعت گیرش می‌آید، لذا بعد از اینکه منافعش تامین شد این معشوق را دور می‌اندازد و کسی را که دنبال خودش کشیده بود، حذف می‌کند. این رفتار غیر انسانی، سلطه‌ورزانه و ظالمانه است.

موضوع صحبت حافظ جایی است که دلی را به خاطر فضیلت و امتیازات روحی و روانی دوست دارد. حافظ خدا را دوست دارد چون خیر مطلق است. حافظ می‌گوید اگر وارد این بازی شدی بدان ممکن است معشوقت روزی به تو عتاب کند و به تو نگاه نکند. وقتی به غزلیات حافظ نگاه می‌کنید معلوم است که عاشق شده است و دلی از او برده شده است ولی یک دفعه حالت قبض پیش آمده است. شما با یک عاشق دردمندی روبرو هستید که صیادی او را صید کرده است، به همین دلیل شما در غزلیات حافظ گلایه زیاد می‌بینید.

رویکرد حافظ در مقابل جفای معشوق

حافظ در این موقعیت چه می‌کند؟ اولین درسی که می‌دهد امیدواری در این راه است. می‌گوید اگر عاشق شدی نباید با اندک بی‌اعتنایی و بی‌میلی جا را خالی کنی و بروی. عشق‌های ما شیشه‌ای شده است و کمترین جفای محبوب و معشوق را تحمل نمی‌کنیم. اختلافات ما با هم بچگانه است. سنمان بالا رفته ولی خرد و رفتارمان مثل بچه‌هاست و به قهر و نازی تمام دوستی‌ها را بر هم می‌زنیم و بر طبل دشمنی و قهر می‌کوبیم. پس پیام حافظ برای ما این است که عشق، صبوری و امید می‌خواهد.

انتهای پیام
captcha