ظهور پسااسلام‌گرایی را باید در بستر تاریخی، اجتماعی و اقتصادی دید
کد خبر: 4008471
تاریخ انتشار : ۰۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۶
آصف بیات بیان کرد:

ظهور پسااسلام‌گرایی را باید در بستر تاریخی، اجتماعی و اقتصادی دید

آصف بیات، نویسنده کتاب «پسااسلام‌گرایی» معتقد است: تلقی جدید از رابطه اقتصادی و اجتماعی و رابطه بین قدرت بر کنش‌های جدید اجتماعی و فرمی که ما داشتیم، تأثیرگذار بوده است و کشورهای اسلامی نیز تحت‌الشعاع قرار گرفته‌اند که موجب پسااسلام‌گرایی شد؛ پس نمی‌‌توان ظهور پسااسلام‌گرایی را از بستر تاریخی و اجتماعی و اقتصادی آن که بستر جدیدی است، جدا کرد.

به گزارش ایکنا، نشست نقد و بررسی کتاب «پسااسلام‌گرایی»، نوشته آصف بیات، شب گذشته، 4 آبان‌ماه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان آصف بیات، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ایلینوی آمریکا، را می‌خوانید؛

آنچه برای من مهم بوده ضرورتاً اسلام نبوده است و من متخصص اسلام یا دین نیستم، بلکه من تفکرم را بیشتر به پدیده‌های اجتماعی اقتصادی و سیاسی معطوف می‌کنم؛ بنابراین برای من پدیده‌ای رخ داده که به عنوان اسلام‌گرایی یا اسلام بنیادگرا یا اسلام انقلابی نامیده می‌شود. از این ‌رو می‌خواهم تأکید کنم که توجه من بیشتر روی مسلمین است تا اسلام و بیشتر به دینداران توجه کرده‌ام تا دین و یا بیشتر به مؤمنان توجه دارم تا ایمان.

البته نمی‌‌توان مؤمنان را تعریف کرد، بدون اینکه ارتباط آنها را با ایمان بدانیم یا نمی‌‌توان مسلمین را به صورت جدا از دینشان تعریف کرد و رفتارشان را مورد تحلیل قرار داد. آنچه اهمیت دارد این است که مسلمین چه درکی از دین خود دارند. نکته قابل توجه دیگر این است که مسلمین خیلی چیزها را انجام می‌دهند که اسلام نیست و اینها بسیار اهمیت دارد و دینشان بخشی از زندگی آنهاست و برای همین مسئله بسیار پیچیده است.

اسلام‌گرایی و پسااسلام‌گرایی و پیچیدگی مفهوم آن

فکر می‌کنم همه ما اعتراف می‌کنیم که این پدیده اسلام‌گرایی و پسااسلام‌گرایی خیلی پیچیده است؛ به خصوص که فرم‌های مختلفی پیدا کرده و درست است که این فکر من روی این فرم‌بندی، مُلهم از تحولات ایران در دهه انقلاب بود، اما خیلی مهم بود که بدانم در کشورهای اسلامی دیگر چه می‌گذرد؛ چون ایران تنها کشور مسلمان دنیا نیست و برای همین کنفرانسی را تشکیل دادم و از متفکران مطالعات اسلامی دعوت کردم تا این صورت‌بندی من را بررسی کنند. براساس این تجربه و مباحث و رویکرد و تنوع بسیار زیاد در کشورهای مختلف اسلامی به این نتیجه‌گیری رسیده‌ام که در کتاب مطرح شده است.

نکته دیگر در باب نقد نسبت به عنوان اسلام‌گرایی یا پسااسلام‌گرایی است که برخی معتقدند این اصطلاحات می‌توانند از درک بهتر پدیده‌های اجتماعی که قرار است این مفاهیم آنها را نمایندگی کنند جلوگیری کنند و بنده هم این را کاملاً درک می‌کنم و به این بحث آشنا هستم، اما ما به اسامی و مفاهیم نیاز داریم؛ مثلاً ما از اسامی‌ای مانند مدرنیته یا سکولاریزم استفاده می‌کنیم؛ چون اگر این مفاهیم را نداشته باشیم، نمی‌توانیم با یکدیگر گفت‌وگو کنیم و اگر از اینها استفاده نکنیم، باید آن واقعیت را با اشاره مطرح کنیم. بنابراین من درک می‌کنم که این مفاهیم می‌تواند پرده‌ای شود که پیچیدگی شرایط واقعی را کتمان کند، ولی باید به این نکته توجه کرد که چقدر آن مفهوم دقیق است و می‌تواند تا حدی توضیح‌دهنده آن پیچیدگی باشد.

از این ‌رو، قضیه نباید این باشد که این مفاهیم را نداشته باشیم، بلکه مسئله روی دقت در استعمال است و سعی کردم تا جایی که مقدور باشد اصطلاح دقیق را مطرح کنم. حال اگر یک سؤال جدید مطرح شود که این مفهوم نتواند آن را تبیین کند، حاضرم تجدیدنظر کنم که به آن سؤال هم پاسخ بدهد. از این بابت این یک پروژه باز است و بحث‌های مختلف کمک می‌کند که روی این بحث‌ها فکر و سعی کنم وارد این مفهوم‌بندی شوم، اما نمی‌پذیرم که نباید مفهوم‌بندی کنم.

نسبت اسلام و دموکراسی؛ مهم‌ترین پرسش کتاب

یکی از نقدهایی که به کتاب مطرح‌شده، این است که گفته‌اند چرا اسلام‌گرایی را به کار می‌بریم به جای اینکه مثلاً از اسلام بنیادگرا استفاده کنیم. نکته ظریف این است که متن کتاب به زبان انگلیسی است و بحث‌هایی در غرب وجود دارد در این باب که اسلام می‌تواند با دموکراسی سازگار باشد یا خیر که مهم‌ترین سؤال من بوده است. اگر بگوییم اسلام با دموکراسی سازگاری ندارد، خیلی حرف دشواری است و اگر اینطور باشد، برای کشورهای مسلمان هم هیچ امیدی نیست که فرمی از دموکراسی یا دولت پاسخگو را داشته باشند و این خیلی مأیوس‌کننده بود و نه ‌تنها مأیوس‌کننده، بلکه با واقعیت عینی هم تطبیق ندارد. برای همین سعی کردم روی این قضیه فکر کنم و به این نتیجه رسیدم؛ یعنی این راه‌حل بنده بود که دیدم در کشورها و زمان‌هایی تطبیق اسلام و دموکراسی صورت گرفته است؛ یعنی زمان‌هایی داشته‌ایم که مسلمین خواسته‌اند یک سیستم دموکراتیک داشته باشند. البته اینکه چه کسانی و چه زمانی بودند را با عنوان پسااسلام‌گرایی توضیح داده‌ام.

در واژه انگلیسی اسلامیزم را به کار می‌برند که با اسلام تفاوت دارد، اما احساس کردم که برخی‌ها اسلامیزم را با اسلام یکی می‌گیرند، اما چنین نیست. اسلامیزم اسلام نیست، بلکه یک فرم و درک به خصوصی از اسلام است و از این حیث برای من مهم بود که این را مورد توجه قرار دهم؛ یعنی اسلام‌گرایی را مورد مطالعه کنم تا اسلام.

نکته دیگر این است که فکر می‌کنم این فرم از پسااسلامیزم که به آن اشاره کردم محصولی از یک دوران به خصوصی در جهان است و آن دوران پس از جنگ سرد است و این دوران پس از جنگ سرد را نباید نادیده گرفت. اخیراً 10 سال است که در مورد انقلاب‌های دنیا کار می‌کنم و نکته این است که انقلاب‌های دوران جدید که به این صورت درآمده‌اند و اغلب با بسیج حیرت‌انگیز و شگفت‌انگیزی مردم را به خیابان می‌کشانند، واقعا یک فرم جدیدی از مدرنیزیشن به وجود آورده‌اند و در کشورهای خاورمیانه و ... این را می‌بینیم و به نظر بنده این انقلاب‌ها یکسری ضعف‌های قابل توجهی هم دارند و آنها را به دوران پس از جنگ سرد معطوف دانسته‌ام.

دوره جنگ سرد و هژمونی نئولیبرالیزم در دنیا و طبیعی جلوه‌ دادن اقتصاد که می‌گوید اقتصاد را آدم‌ها ایجاد کرده‌اند و می‌توانند تغییرش بدهند را مد نظر قرار دادم. البته طبیعی جلوه ‌دادن این اقتصاد قدرت زیادی است و ایدئولوژی نئولیبرالیزم وارد ارکان‌های مختلف جامعه شده است و نه‌تنها در اقتصاد بلکه در دانشگاه و خانواده و ... نیز وارد شده و دولت را هم فرمی از بیزنس می‌داند. این تلقی جدید از رابطه اقتصادی و اجتماعی و رابطه بین قدرت خیلی بر کنش‌های جدید اجتماعی تأثیر گذاشته و بر فرمی که ما داشتیم نیز تأثیرگذار بوده است و کشورهای اسلامی نیز تحت‌الشعاع قرار گرفته‌اند و موجب پسااسلام‌گرایی شد؛ پس نمی‌‌توان ظهور پسااسلام‌گرایی را از بستر تاریخی و اجتماعی و اقتصادی آن، که بستر جدیدی است، جدا کرد.

انتهای پیام
captcha