به گزارش ایکنا، جلسه شرح صحیفه سجادیه، با محوریت دعای بیستم صحیفه با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد حاج علیاکبری، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، طبق روال هر هفته شامگاه دوشنبه 29 آذر در مجموعه فرهنگی سرچشمه برگزار شد.
گزیدهای از مباحث این جلسه را میخوانید؛
«وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیّ فِی رِزْقِک، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ، وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْر»
در بحث جلسه گذشته ما موضوع تحصیل و فراهمسازی معالی اخلاق مطرح شد. عرض کردیم دستور کار جدی، همیشگی و دائمی انسان مومن عبارت از تحصیل معالی و مکارم اخلاق است. باید باطن انسان مومن، به مکارم اخلاق آراسته شود و خداوند متعال این را برای ما خواسته است. یکی از معانی «احسن کما احسن الله الیک» همین است. همانطور که خداوند «صورکم فاحسن صورکم»، از شما خواسته است به همین ترتیب صفحه درونی وجودتان را زیباسازی کنید و البته معلوم شد رفتارهای ظاهری ما در ساحت اخلاق از اهمیت زیادی برخوردار است و گاهی از آن به حسن خلق تعبیر میشود.
هرچه بر ما میگذرد نیازمان برای تحصیل مکارم و معالی اخلاق بیشتر میشود. همچنین انسان یک مطلب را متوجه میشود و اینکه اگر تلاشهای ما قرین لطف الهی نباشد به جایی نمیرسد. انسان مومن با همه وجودش از خداوند متعال تقاضا میکند. معنای «هب لی» همین است. کلمه «هب لی» از زبان انسان مومن نمیافتد. اگر ذریه طیبه بخواهد میگوید: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ». اگر رحمت الهیی را بخواهد میگوید: «وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ». مومن همیشه دستش به سوال به پیشگاه غنی متعال بلند است، چه دست ظاهر و چه دست دلش که همیشه در حالت دعا است. انسان مومن هیچ وقت از این حالت خارج نمیشود. اگرچه در ظاهر مشغول فعالیتهای گوناگون است ولی باطنا این حالت از او گرفته نمیشود. بنابراین عالیترین سوال بعد از اینکه انسان از خدای متعال توحید و ولایت ولی کامل را بخواهد، تحصیل اخلاق است. این دستور کار برجسته انسان مومن است و هیچ وقت از او جدا نمیشود.
امام بلافاصله در کنار درخواست معالی اخلاق میفرماید؛ «وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْر»، یعنی مرا از فخر حفظ کن. این ترکیب خیلی عجیب است. امام دارند چقدر دقیق از این مطلب پردهبرداری میکند، مطلبی که میتواند سالکان مکارم اخلاق را زمینگیر کند. در جلسه قبل گفته شد فخر کردن این است که انسان داشته خودش را به رخ دیگران بکشد. همیشه باب مفاخره بین بچههای آدم برقرار است. خیلی هم حالت زشتی است. قرآن کریم از این مطلب در سوره مبارکه حدید، در ضمن وضعیتهایی که انسان در نسبت به زندگی دنیا دارد یاد کرده است و فرموده است: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».
اگر انسان به مغز زندگی دنیا توجه نکند و از آن غافل شود، زیست دنیایی او که همین زندگی ظاهری دنیایی است یا دوران بچگی است که لعب و بازی است یا دوران نوجوانی است که لهو و سرگرمی است یا مقطع بالاتری است که زینت است، یا دوران میانسالی است که تفاخر است. بعد اگر چیزی از مواهب و زینت دنیا نصیبش شد به رخ دیگران میکشد و تفاخر میکند. بعد که به سن بزرگسالی میرسد، نوبت تکاثر میرسد و حرصش گل میکند. هم میخواهد مالش را زیاد کند و هم بچههایش زیاد شوند. کل این ماجرا که از بازی دوران کودکی شروع میشود، تا تکاثر و زیادهخواهی در پیری ادامه پیدا میکند، آنقدر دورانش کوتاه است درست مثل فاصله بهار تا پاییز است. آیه فرموده است اگر کسی فقط گرفتار لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر شد، در این دنیا برای مدتی از عمرش که فاصله آن مانند فاصله بهار تا پاییز است، نصیبش از دنیا جز گرفتاری و عذاب چیزی نیست و از اینجا با دست خالی میرود چون هیچ کدام از اینها در آن دنیا به کارش نمیآید و فقط یک حسرت برایش میماند.
مفاخره هم زبانی است و هم رفتاری. زبانی یعنی دارایی خود را به رخ دیگران میکشد و با زبان با دیگران مقابله میکند. تفاخر در سنین بالاتر با آشکارسازی داشتهها و به رخ کشیدن آنها است مثل چیزی که قرآن درباره قارون میگوید «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ». در روایت داریم تفاخر نماد و نشانه حماقت است. امیرالمومنین(ع) میفرماید: «لاحمق اعظم من الفخر» یعنی حماقتی بزرگتر از فخرفروشی نداریم و فخرفروشی آخر حماقت است. در این به رخ کشیدن هم خود شخص آسیب میبیند و هم به شخصیت طرف مقابل آسیب میرساند و او را تحقیر میکند.
انتهای پیام