به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی اسدینسب، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شامگاه 25 دی در نشست علمی «نگاه هدفمحور به قاعده روح معنا در تفاسیر عرفانی» که از سوی انجمن قرآنپژوهی حوزه و با همکاری دانشگاه مفید و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، با بیان اینکه قاعده روح معنا، مسئله مهمی در فهم قرآن و روایات به خصوص تفسیر عرفانی است، گفت: وقتی به تفاسیر عرفانی نگاه میکنیم برداشتهای متعدد و پراکندهای در آنها وجود دارد، حتی برداشتهایی که با ظاهر قرآن بیارتباط یا در تضاد است. برخی محققان میگویند که چون این برداشتها از باب روح معناست ایرادی ندارد.
وی افزود: گفته میشود قاعده روح معنا برای نخستین بار از سوی امام محمد غزالی در قرون گذشته مطرح شد، ولی با تتبع گستردهای که انجام دادهام بر این باورم که قاعده معنا در روایات ریشه دارد، مثلاً فردی از امام صادق(ع) درباره آیه شریفه 29 حج «ثُمَّ ليَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» سؤال کرد و آن حضرت علاوه بر تطبیق آیه بر زدودن آلودگیهای ظاهری بدن و وفای به نذر و طواف دور کعبه، بر زدودن آلودگیهای باطنی از روح هم تأکید فرمودند که منطبق بر روح معناست. در روایات ائمه(ع) و در تفاسیری مانند سلمی و لطایف الاشارات نمونههای متعددی از برداشت روح معنا وجود دارد، ولی غزالی از آن به عنوان قاعده نام برد و آن را تفصیل داد. ابن عربی، ملاصدرا و امام خمینی(ره) هم مباحث زیادی در اینباره دارند. طرفداران این رویکرد معتقدند که اگر کسی مثلاً کلمه «نار» را به عنوان استعمال معنوی به کار برده نه مادی، چون معنای مجازی نیست، بلکه روح معناست، نیاز به قرینه ندارد؛ نقد این مسئله آن است که اگر واضع، مصداق خاصی از به کاربردن لفظ دارد نمیتوانیم مصادیق جدید غیر مادی را به واضع منتسب کنیم.
مدیرگروه قرآنپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به دلیل این قاعده و اینکه به چه دلیلی لفظ وضع میشود، تصریح کرد: آیتالله جوادی آملی معتقد است که دلیل روشنی برای این مسئله نیست. برخی هم گفتهاند شاید دلیلش این باشد که اگر ظاهر و محسوس مبنای لفظ باشد، در تفسیر آیات متشابه مشکل خواهیم داشت؛ یعنی آیاتی که به دشمنی خدا با منافقان و کفار و غضب و رضایت الهی اشاره میکند. پاسخ این است که حل آیات متشابه میتواند از طریق اطلاق مجازی بر خدا حل شود و ما غضب و محبت خدا را مجازاً معنا میکنیم.
اسدینسب با اشاره به تقریرات درباره این قاعده، اظهار کرد: اولین تقریر اینکه واضع، روح معنا را تصور کرده است. دوم اینکه وضع معنا به صورت عام است که محقِق معنا را با توجه به شواهدی کشف میکند که نقد ما بر تقریر اخیر این است که کشف محقِق اعتبار ندارد؛ سومی غرض واضع است، مثلاً ما به ارابههای قدیم وسیله نقلیه و به هواپیما و اتومبیلهای امروزی هم وسیله نقلیه میگوییم. الفاظ برای روح معنا وضع نشده است. نباید بین وضعهای عرفی و عرفانی و فلسفی مخلوط کنیم؛ ضمن اینکه اگر بگوییم استعمال لفظ در روح معنا حقیقی است، باید علامتهایی داشته باشد که تصریح واضع، تبادر واضع، صحت نداشتن سلب و اینکه آیا بین مردم شیوع دارد، از جمله این علامتهاست. چرا باید خود را به این مخمصه بیندازیم و بگوییم که روح معنا باید حقیقی باشد. بزرگانی بودهاند که روح معنا را بیان کرده و به معنای حقیقی آن اشاره نکرده یا دلایل مورد قبولی ارائه نکردهاند.
این قرآنپژوه بیان کرد: آیتالله سیدمصطفی خمینی هم سه اشکال درباره این مسئله بیان و آن را رد کرده است؛ پس روح معنا همان حقیقت غایی گوینده یعنی خداوند و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. قلمرو این قاعده فقط الفاظ نیست و جملات و آیات را شامل میشود، حتی منحصر به قرآن و روایات هم نیست و شامل هر اثر مکتوب، هنری و اثر تکوینی عالم میشود. همچنین روح معنا باید با ظاهر قرآن ارتباط داشته باشد، وگرنه روح معنا نخواهد بود؛ اگر روح معنا با ظاهر مرتبط نباشد، میتوان هر معنایی را به هر آیهای نسبت داد و چنین امری روح معنا را از ریشه بیاعتبار میکند و سبب رواج تفسیر به رأی میشود. روح معنا و ظاهر آیه باید موضوعی واحد و وحدت هدف داشته باشند. همچنین مخالف آیات و مبانی و اصول دیگر نباشد.
وی با بیان اینکه روح معنای آیات یعنی حقیقت مراد خداوند از آیات، تصریح کرد: پس قاعده روح معنا در اصل برای فهم دقیق مراد خداوند است حال چه به آیات متشابه تعلق گیرد یا آیات دیگر و چه در عرصه تفسیر عرفانی مورد بهره برداری واقع شود یا در عرصههای دیگر. این قاعده را نمیتوان بر اساس وضع واضع دانست زیرا علائم حقیقت را ندارد و نمیتوان آن را به نیت واضع مرتبط دانست زیرا واضع اصلا به معانی مجرده و معقول الفاظ مادی و محسوس توجه نداشته است؛ دلیل این قاعده بر اساس هدف الهی روشن است و نیازی به ذکر دلیل برای اطلاع از هدف خداوند از آیات نیست و همان دلایل حجیت قرآن کافی است.
اسدینسب افزود: برای اینکه بدانیم این قاعده تا چه اندازه برداشتهای عرفانی از آیات قرآنی را فرامیگیرد، باید معیارهایی تعیین کرد، چراکه نمیتوان هر برداشتی را به بهانه قاعده روح معنا تصحیح کرد؛ مهمترین معیارها از نظر بنده شامل ضرورت رابطه روح معنا با ظاهر الفاظ؛ ظرفیت الفاظ و جملات آیه برای معنای جامع؛ وحدت موضوع معنای ظاهر و باطن؛ وحدت هدف معنای ظاهر و باطن و مصداق و حقیقت؛ ضرورت هماهنگی میان روح معنا و سیاق آیات؛ امکان جایگزینی روح معنا بجای لفظ ظاهر یا معنای ظاهر؛ عدم مخالفت با آیات دیگر و مبانی و اصول اسلامی است.
همچنین حجتالاسلام والمسلمین حامد شیواپور، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید، در نقد سخنان اسدینسب گفت: نگارش این مطالب در قالب مقاله امتیاز آن است که برای پذیرش این قاعده، ضوابط تعریف و تدوین کردهاند و کار بدیعی است. برخی اشکالات هم در آن دیده میشود، از جمله اشکالات تایپی، چون نسخه نهایی نیست. نویسنده در پیشینه اشاره کرده است که نظریه روح معنا در روایات هم سابقه دارد؛ مثلاً روایت مشهوری را از محاربی درباره آیه 29 سوره حج و در تأویل واژه «تفث» بیان کرده است، در حالی که این پیشینه نیست. اینکه امام صادق(ع) تفث را به دیدار امام و زدودن ناپاکی تعبیر کنند یا قرآن ظاهر و باطنی دارد نمیتواند پیشینه نظریه روح معنا باشد؛ یعنی این نظریه در روایات پیشینه ندارد و امام محمد غزالی برای اولین بار به آن پرداخت. همچنین نویسنده سخت به این تقریر از نظریه روح معنا نقد کرده که الفاظ برای روح معنا وضع نشده؛ یعنی واضع، روح معنا را در نظر نداشته است، در حالی که این نظریه بیانهای گوناگونی دارد و یکی از ابعادش این است که واضع معنای عام و بیربط با مصادیق خاص را در نظر گرفته و در ازای آن الفاظ را وضع کرده است.
وی ادامه داد: این نظریه را افراد دیگری مانند علامه طباطبایی در المیزان بیان کردهاند، ولی نویسنده هیچ نامی از روح معنا نبرده است و دیدگاهش در باب الفاظ منطبق بر روح معناست و معتقد است که الفاظی مانند چراغ را در نظر بگیرید. وقتی واضع وضع کرد چراغ فتیلهای را در نظر داشت، ولی بعدها مصادیق چراغ تغییر کرد و این اطلاق هم حقیقی هست. یعنی واضع ابتدا لفظ را به معنای خاص به کار برد، ولی تحولات واژه مانع نشد که ما به نحو حقیقی به مصادیق جدید آن چراغ نگوییم. لفظ ترازو و میزان هم همینطور است. اگر این درست باشد، ما با واضع کار نداریم و اشکال آقای اسدینسب به بیان علامه، وارد نیست و اگر ایشان دیدگاه علامه را بسط بیشتری داده بودند مؤید با نظریه وی بود.
استاد دانشگاه مفید گفت: نقد دیگر بنده این است که مثالهایی را برای کاربرد قاعده روح معنا در تفاسیر عرفانی آورده که به نظر میرسد قابل خدشه است، مثلاً از تفسیر شیخ روزبهان بقلی نقل کرده که وی در داستان حضرت سلیمان، طیر را در آیه 20 نمل «و تفقد الطیر...» به قلب سلیمان تأویل کرده است، ولی این روح معنا نیست و نمیتوان گفت که طیر بر چیز خاصی وضع شده که یکی از مصادیق آن قلب سلیمان (ع) است؛ این تأویلات را، که به آن تفسیر رمزی و اشاری هم گفته میشود، نمیتوان به حساب روح معنا گذاشت. نویسنده منابع خوبی را درباره این نظریه مطالعه کرده، ولی در چند سال اخیر مقالاتی در این باره نوشته شده که بهتر بود آنها را هم مطالعه میکردند.
انتهای پیام