۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. یکصد و شانزدهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «تمثیل کلمه پاک و کلمه ناپاک» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴿۲۴﴾
تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۵﴾
وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ﴿۲۶﴾ (ابراهیم 26-24)
آیا ندیدی خداوند چگونه مَثل آورد که کلمه پاک و نیکو چون درختی پاک و نیکوست که ریشه آن برقرار و محکم در زمین و شاخههای آن در آسمان است(24) و به اذن پروردگارش هر دم میوههای خویش و مطبوع دهد و خداوند این مثَلها را برای مردمان میآورد شاید به حقیقت متذکر شوند(25) و مَثَل کلمه ناپاک و شیطانی چون درخت نحس و ناپاکی است که آن را از ریشه برآورده و بر زمین نهاده باشند که آن را هیچ ثبات و بقایی نخواهد بود بلکه به زودی خشک و بیطراوت خواهد شد(26).
تمثیلهای قرآنی را میتوان نمایشگاه نقاشی الهی دانست و دعوت کرد که ای بستگان تن به تماشای جان روید زیرا رسول گفت تماشا مبارک است. در این پرده دو درخت در تمثیل دو کلمه به نمایش درآمده است: یکی فرخنده و پاک و یکی نحس و ناپاک، درخت پاک ریشهاش پای برجا و استوار در خاک است و شاخههایش سر به آسمان برافراشتهاند و هر دم میوه خود را به اذن پروردگارش عرضه میکند در حالی که کلمه خبیث و ناپاک همچون درختی ناپاک است که آن را از ریشه درآورده و بر زمین نهاده باشند و او را هیچ قرار و استواری نیست.
درخت سبز را ببرد مردی
بر او بگذشت ناگه اهل دردی
چنین گفت او که این شاخ برومند
که ببریدند از او این لحظه پیوند
از آن ترّ است و تازه بر سر راه
که این دم زین بردین نیست آگاه
هنوش نیست آگاهی ز آزار
شود یک هفته دیگر خبردار (عطار، الهی نامه)
و چنین است که اگر درخت از ریشه برآمده را ظاهرا طراوتی و شادی و برخورداری از برگ سبز میبینیم آن بسیار کوتاه و گذرنده است. زود باشد که زرد شود و خشک شود و بمیرد و چنین باشند انسانهای خبیث و اهرمن خو که ممکن است چندگاهی رنگ سبزی و خرمی بر خود ببندند اما نمیدانند چه بلایی بر سرشان آمده است.
مقصود از کلمه طیبه البته میتواند سخنی باشد که از دلی پاک بیرون آمده باشد یا کتابی که عاشقی بر صفحه کاغذ آورده باشد یا نقشی از نقاشی آسمانی یا موسیقی و نوای روحانی مطربی که اسرار عشق میگوید:
ای مطربان خوشگو اسرار عشق گویید
تا در سماع آییم، دستان ماست امشب (دیوان شمس)
اما کلمه همچنین به انسان پاک نیز گفته میشود چنانکه حضرت عیسی را خداوند کلمه خواند و آن کلمه دو هزار سال است در زمین ریشه دارد و میوههای حکمت و معرفتش در باغ عالم به اصحاب خرد هدیه میشود و هر چند در کنار آن کلمه طیبه کلماتی خبیث که همان منافقان قدرت طلب باشند نیز گرد آن را گرفتند، نام او را ستایش کردند، و مردمان را به نام او در آتش افکندند، اما آن درخت همچنین استوار است و آن خبیثان درخشان یکیک خشک و نزار شد و از میان رفت اگر چه باز بنا بر قانون آزمون این عالم همچنان کلمات خبیث در کنار کلمات پاک میرویند اما آن کس که خورنده میوه حکمت و معرفت الهی است از آن شجره پاک بینصیب نمیماند و همچنین قرآن مثال روشنی از کلمه پاک است که جهان به خرّمی و سرسبزی آن بر خود میبالد اما دیوان و ددان چون زقوم جهنم مردمان را به نام آن درخت پاک میوههای تلخ و ناپاک میخورانند. به تعبیر مولانا:
هست سر مرد چون بیخ درخت
زان بروید برگهاش از چوب سخت
در خور آن بیخ رسته برگها
در درخت و در نفوس و در نُها
بر فلک برهاست ز اشجار وفا
اصلها ثابت و فرعُه فی السما
در داستان دقوقی، دفتر سوم مثنوی، مولانا نقاشی بدیعی از هفت درخت پاک و آسمانی تصویر کرده که در عین حال یک درخت بیش نیستند مانند آن هفت مرد که در غار پنهان شدند. بهترین مصداق آن یک درخت همین قرآن است که ریشهاش در کلمات و اعراب و صرف و نحو است و قرنهاست که از شاخههایش اصحاب ذوق میوهها چیدهاند و میچینند.
باز هر یک مرد شد شکل درخت
چشم از سبزی ایشان نیکبخت
هر درختی شاخ بر سدره زده
سدره چبود، از خلا بیرون شد
بیخ هر یک رفته تا قعر زمین
زیرتر از گاو و ماهی بُد یقین
بیخشان از شاخ خندان روی تر
عقل از اشکالشان زیر و زبر
این عجبتر که بر ایشان میگذشت
صدهزاران خلق از صحرا و دشت
زآرزوی سایه جان میباختند
از گلیمی سایبان میساختند
سایه آن را نمیدیدند هیچ
صد تفو بر دیدههای پیچپیچ
کاروانها بینوا وین میوهها
پخته میریزد، چه سحر است ای خدا
سیب پوسیده همی چیدند خلق
در هم افتاد به یغما خشک حلق
گفته هر برگ و شکوفه آن غصون
دم بدم «یا لیت قومی یعلمون»