معلمی را اگر جز عشق تفسیر کنیم، جفا کردهایم به عمر زنان و مردانی که سالها به ادای زکات دانش خود پرداختهاند؛ به قلبهایی که برای آموختن میتپند و به نیاتی که دغدغه آینده فرزندان این آب و خاک را دارند.
12 اردیبهشت روز معلم است و یادآور هزار و یک خاطره شیرین از روزهایی که پشت میزها و نیمکتها گذشت. یادآور معلمانی که الفبای انسانیت را در کنار الف تا ی فارسی به ما آموختند و ابایی از خستگی و تکرار نداشتند. یادآور روزهایی که شاید به درستی پاس نداشتیم و بسیار زودتر از آنچه میپنداشتیم به پایان نزدیک شد.
هر ساله معلمان بسیاری رخت از این دیار فانی برمیبندند و یاد و خاطره آنان در قلب و ذهن فرزندان معنویشان برای همیشه حک میشود. مرحوم عماد افروغ نیز در جرگه همان مسافرانی بود که خیلی زود بار سفر بست. افروغ، نویسنده، جامعهشناس، پژوهشگر حوزه دین، فعال سیاسی و رئیس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و عضو حقیقی شورای فرهنگ عمومی کشور بود اما در صدر و باطن تمام این عناوین یک «معلم» بود؛ معلمی که آموزش را برای کودکان، نوجوانان و جوانان با حضور در مدارس و دانشگاهها آغاز کرد و با تلاش برای ترویج آنچه دریافته و درک کرده میان عموم مردم جامعه دنبال کرد و امروز جای او در روز معلم بسیار خالی است.
عماد افروغ، سحرگاه روز جمعه ۲۵ فروردین 1402 بعد از تحمل یک دوره بیماری در ۶۷ سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیدار حقی شتافت که سالیان سال آن را فریاد زده بود و درصدد بود تا زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان را با آن گره بزند.
برای سرسلامتی با خانواده مرحوم عماد افروغ راهی منزل ایشان شدیم. همان خانهای که مردادماه سال 1398 نیز میزبان ایکناییها بود اما امروز با جای خالی استاد، حزن را در آغوش گرفته بود. او در جای جای این خانه بر چهره مهمانان خود لبخند میزند، اما خبری از صدای مهربانش و این بی خبری خود باور تلخیست یک حقیقت؛ او 19 روز و 19 شب است در خانهای ابدی زندگی آغاز کرده است و حالا یادش اینجا برقرار!
زهرا کاظمپورفرد، همسر مرحوم عماد افروغ که خود از پیشکسوتان عرصه تعلیم و تربیت است و بیش از 40 سال در کسوت معلمی به دانشآموزان این آب و خاک خدمت کرده، غم در سینه را جایی حوالی مهماننوازی پنهان میکند و از روزهای زندگی با یک معلم برایمان میگوید. با ما همراه باشید:
ایکنا ـ عماد افروغ را توصیف کنید.
مرحوم افروغ در مجموع ذاتاً معلم بودند. از همان ابتدا به یاد دارم که ایشان همواره تعریف میکردند که وقتی چمدان خود را بعد از دیپلم برای رفتن به انگلستان بستند، اولین چیزی که در آن قرار دادند، قرآن و نهجالبلاغه بود و درب و دیوار اتاقشان نیز پر از آیات قرآن بوده است. طولی نکشید که ایشان چند سال بعد به دلایلی همچون دفاع از دانشجویان ایستاده در برابر سفارت آمریکا و ... از دانشگاه اخراج شد. مرحوم افروغ در همان انگلستان نیز سخنگوی جمع دانشجویان حاضر بود و معلمی ایشان را بر عهده داشت.
در زندان نیز به همین صورت بود و ایشان همیشه از اطرافیان خود در زندان که با یکدیگر دستگیر شده بودند، دفاع میکردند. در ادامه نیز که به ایران بازگشتند، چندین نهاد و سازمان همچون وزارت خارجه، وزارت نیرو و صدا و سیما به مرحوم افروغ پیشنهاد کاری داده بودند و ایشان فقط معلمی در مناطق محروم سیستان و بلوچستان همچون چابهار را پذیرفتند. با اینکه شرایط آنجا بسیار سخت بود و حتی بدن افراد از گرما تاول میزد، مرحوم افروغ این منطقه را برای تدریس انتخاب کرده و با عشق پذیرفته بودند. هنوز هم تصاویری از آن دوران به یادگار باقی مانده است که مرحوم افروغ در کنار نوجوانان و بزرگسالانی که به ایشان تدریس میکردند، قرار دارند.
مرحوم افروغ در آن منطقه تدریس کلاسهای دبیرستان اعم از کلاسهای زبان، ریاضی و ... را برعهده داشتند و به ویژه معلم پرورشی نوجوانان و جوانان در مدارس بودند. در حوزه پرورشی و فرهنگی حتی ایشان با دانشآموزان تئاتر بازی میکردند و کار ایشان در این یک سال به نحوی شبانهروزی شده بود. پس از این دوران بود که مسئله ازدواج ما پیش آمد و خانواده من که در شیراز زندگی میکردیم، اجازه ندادند که به چابهار برویم، لذا مرحوم افروغ مجبور شدند که برای زندگی به شیراز بیایند. البته زمانی که ایشان به شیراز آمدند، سال 60 بود و ایشان دائما در جبهه و جنگ بودند. البته مرحوم افروغ طی مدتی که در شیراز بودند نیز چند ساعتی کلاس درس داشتند که تصاویر آن دوران نیز هنوز موجود است. در این تصاویر مشخص است که ایشان بر روی تخته مدرسه اینگونه نوشته بودند که خداوند متعال میفرماید: هر کس مرا طلب کند، مرا مییابد و هر که مرا بیابد، مرا میشناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم میشود و هر که عاشقم بشود، عاشقش میشوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را میکشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم.
مرحوم افروغ سپس، وارد دانشگاه شیراز شدند و همزمان به قم نیز سفر کردند و در کلاسهای درس حوزوی و طلبگی نیز حضور داشتند. البته در همان دوران نیز اغلب مواقع در جبهه بود و فقط برای امتحان دادن دروس دانشگاه به شیراز میآمدند. بنابراین، مرحوم افروغ گویی از همان ابتدا معلم بود. در ادامه نیز در کسوت استادی در دانشگاهها حاضر شد و بنا به نقل دانشجویان، استادی سختکوش بودند و محال بود برای هر درسی که قرار است در دانشگاه ارائه دهند، مطالعه نداشته باشند. مطالعه همواره در زندگی ایشان جاری و ساری بود.
مرحوم افروغ در دوران تدریس در دانشگاه همیشه به صورت بهروز در کلاسها حاضر بودند و مطالبی که منتشر میشد را پیش از ورود به کلاس درس مطالعه میکردند. البته توقع ایشان نیز از دانشجویان زیاد بود؛ چراکه خود ایشان در دوران معلمی و استادی دانشگاه خیلی کار میکردند؛ لذا از دانشجویان نیز انتظار داشتند که تلاش کنند. البته این اواخر خیلی ناراحت بودند و همواره عنوان میکردند که برخی دانشجویان امروزی فعالیت چشمگیری نمیکنند و فقط در کلاسها حاضر میشوند و نمره میخواهند.
در هر صورت مرحوم افروغ معلمی را با پشتکار و سختکوشی انجام میدادند و همیشه دوست داشتند که این اتفاق برای مابقی معلمان نیز رخ دهد. این اواخر نیز که بحث رتبهبندی معلمان مطرح شده بود، ایشان نسبت به این مسئله خیلی ناراحت بودند و بیان میکردند که این مسئله خلاقیت را اساتید گرفته و اساتید بیشتر به دنبال آن هستند که مقالات isi داشته باشند؛ در صورتی که ممکن است مقالاتی داشته باشیم که بومی بوده و ممکن است در مجلات معتبر چاپ نشده باشند اما از محتوای بسیار غنی برخوردار باشند. در رابطه با مسئله رتبهبندی معلمان نیز همواره نگران بودند که معلمان نیز به سرنوشت اساتید دانشگاه دچار نشوند و این مشکل برای معلمان آموزش و پرورش نیز پیش نیاید.
به یاد دارم مرحوم افروغ یک شب تا صبح تمام نهجالبلاغه را ورق زدند تا بتوانند پاسخ استاد دانشگاه خود را بدهند. ایشان همواره در برابر هر آن چیزی که با اصول و مبانی اصیل دینی و انقلابی تناقض داشت، میایستادند.
ایکنا ـ از چه سالی تدریس در دانشگاه را آغاز کردند؟
مرحوم افروغ سال 73 دانشجوی نمونه دکتری در دانشگاه تربیت مدرس بود و پس از یک یا دو سال که به دفاع از رساله دکتری خود پرداخت، در همان دانشگاه تربیت مدرس مشغول فعالیت شد و عضو هیئت علمی این دانشگاه شدند. چند سالی در این دانشگاه حضور داشتند و شرایطی پیش آمد که دیگر دوست نداشتند در آنجا بمانند. در ادامه نیز قرار بر این بود که به دانشگاه صنعتی شریف بروند ولی وزیر علوم وقت با این مسئله مخالفت کردند و ایشان به پژوهشگاه علوم اسلامی رفتند. مرحوم افروغ پس از چند سال فعالیت در این پژوهشکده نیز خود را بازنشسته پیش از موعد کردند.
ایشان همواره عنوان میکردند که شاید من در عرصه مدنی و غیر رسمی مفیدتر بوده و دست و بال بازتری داشته باشم. البته به همین صورت نیز بود و زمانی که ایشان خود را در سال 88 بازنشسته کردند، علاوه بر اینکه کارهای علمی ایشان بیشتر شد و برای تدریس به جاهایی بیشتری رفتند، زبان گویاتری نیز به دست آوردند.
ایکنا ـ چند سال به شکل رسمی به معلمی مشغول بودند؟
مرحوم افروغ 17 سال معلم بودند البته این مدت، به جز 10 سالی است که ایشان در نهادهای مختلف فعالیت داشتند. ایشان در زمان دفاع مقدس ترجیح میدادند که بیشتر به صورت مستقیم در جبههها حضور داشته باشند. در دوران دفاع مقدس، ادعیه روزانه ماه رمضان را برای نوجوانان تفسیر میکردند. همچنین در مراسم صبحگاه نیز برای رزمندگان سخنرانی داشتند. پس از این دوران نیز در دبیرستانها و دانشگاهها حضور یافته و نسبت به تعلیم دانشآموزان و دانشجویان کوشا بودند. مرحوم افروغ به گونهای شیفته تعلیم و تعلم بودند که یا همواره در حال مطالعه بودند و کتاب به دست داشتند و یا در حال مطالعه و تأمل و تفکر پیرامون آنچه خوانده، بودند. به یاد دارم که ایشان همیشه خلاصه کتبی که مطالعه کرده بودند را برای بنده نیز بیان میکردند.
ایکنا ـ خاطرهای از دوران تدریس مرحوم عماد افروغ در مدرسه به یاد دارید؟
مرحوم افروغ در دورانی که در شهرستان چابهار حضور داشتند، شبها نیز در مدرسه میمانند و مدت زمان زیادی را همراه دانشآموزان سپری میکردند و حقوقی نیز برای این کار دریافت نمیکردند. زمانی که شیراز بودیم، آشنایان و شاگردان ایشان از چابهار به منزل ما رفتوآمد داشتند و تعریف میکردند که روز اولی که مرحوم افروغ به چابهار آمده بودند، بر روی در و دیوار نوشته بودند «مرگ بر افروغ»؛ چراکه میدانستند فردی قرار است به این منطقه بیاید که مؤمن و حزباللهی و مذهبی است.
پس از مدتی که از حضور مرحوم افروغ در چابهار گذشت، مردم منطقه چنان با ایشان صمیمی شدند که زمانی که ایشان قصد رفتن از این منطقه را داشتند، همگی جمع شده و قصد منصرف کردن ایشان را داشتند. مردم چابهار انس فراوانی با ایشان گرفته بودند. بعدها مشخص شد که کمونیستها و اعضای گروه پیکار بودند که شعار «مرگ بر افروغ» را بر روی دیوارها نوشته بودند، اما شرایط بهگونهای شد که مرحوم افروغ چنان با مردم صمیمی شدند که با ایشان انس و الفت فراوانی گرفتند.
در آن دوران همراه با دانشآموزان در یک تئاتر بازی کردند و نقش یک فرد ناشنوا را داشتند. مرحوم افروغ تعریف میکردند که در این تئاتر هر کسی با ایشان صحبت میکرد، در پاسخ به او فقط با صدای بلند میگفتم بله! در حین اجرای تئاتر نیز تختی که ایشان بر روی آن قرار داشتند، به یکباره میشکند و میافتد اما او اجازه نداد که تئاتر خراب و اجرای آن متوقف شود. لذا مردم چابهار به صورت شبانهروزی با ایشان زندگی میکردند.
ایکنا ـ نگاه مرحوم افروغ به حرفه معلمی چگونه بود؟
ایشان جایگاه بسیار بلندی برای معلمی درنظر داشتند و شغلی را بالاتر از این حرفه نمیدانستند و بارهای نیز به این امر استناد میکردند که معلم در ایران دارای جایگاه خوبی است و همگان با دید خوبی بدان مینگرند. مرحوم افروغ هیچ شغلی را بالاتر از معلمی نمیدانستند و خود ایشان نیز بر روی این مسئله بسیار حساس بوده و دوست داشتند که معلمان متوجه این حساسیت شده و بدانند که میتوانند تأثیرات زیادی بر روی دانشآموزان و دانشجویان داشته باشند.
رشته بنده ابتدا مهندسی شیمی بود، ولی به دلیل ازدواج و فرزندآوری و طولانی بودن و دشواری حضور در آزمایشگاهها، به فکر تغییر رشته افتادم. در ادامه با بررسی چند رشته مختلف همچون روانشناسی و جامعهشناسی، به رشته ادبیات رسیده و بدان علاقهمند شدم. مرحوم افروغ بیان میکردند که من همیشه آرزو داشتم که با فردی مأنوس باشم که رشته او ادبیات فارسی باشد؛ چراکه علاقه زیادی به شعر و شاعری و ادبیات فارسی داشتند. خود بنده نیز از این مسئله بسیار خوشحال هستم؛ چراکه دربهای زیادی با روی آوردن به این رشته به روی من باز شد و توانستم با تحصیل به این رشته وارد آموزش و پرورش شوم.
امسال در واقع چهل و دومین سال کاری بنده است. 29 سال ابتدایی تدریس را به صورت موظف در مدارس دولتی مشغول بودم و پس از آن نیز در حالی که یک سال زودتر از موعد بازنشسته شدم، در مدارس غیرانتفاعی به فعالیت پرداختم. خیلی از افراد و نزدیکان به من عنوان میکنند که از این کار خسته نشدهای؟ بنده به آنها بیان میکنم که خستگی برای من معنایی ندارد. حتی در دوران کرونا که مدارس تعطیل شده بود، این مسئله مفهومی برای من نداشت. ما معلمان با دانشآموزان نفس میکشیم و امروز بنده خیلی خوشحال هستم که توانستم تغییر رشته داده و وارد آموزش و پرورش شوم تا بتوانم در کنار دانشآموزان باشم.
ایکنا ـ در کسوت معلمی چه توصیههایی داشتند؟
این اواخر کاهلی دانشجویان مرحوم افروغ را اذیت میکرد و همواره عنوان میکردند که در گذشته دانشجویان تحرک و فعالیت علمی فراوانی داشتند اما امروز فقط به حضور در کلاسها بسنده کرده و بیشتر به دنبال نمره گرفتن هستند. ایشان از دانشجویان خود فعالیت زیادی را انتظار داشتند و مقالات و درسهای مختلف را طلب میکردند. مرحوم افروغ در رابطه با اساتید نیز بیان میکردند که ایشان در پروسهای افتادهاند که بیشتر به دنبال ارتقای خود هستند و حتی شاید از وجود دانشجویان برای بالا بردن سطح خود استفاده کنند که این مسئله منجر به از بین رفتن خلاقیت خواهد شد.
ایکنا ـ از فضای زندگی مشترک دو معلم برایمان بگویید.
محیط کاری ما همیشه گرم و صمیمی بود. بنده مدت 20 سال در مدرسه شاهد منطقه 2 مشغول به تدریس بودم و همواره برای حضور در محیط کار ذوق داشتم و هر روز از صبح تا غروب در محیط مدرسه بودم. هر روز صبح ساعت 6 به مدرسه رفته و پس از غروب آفتاب به منزل بازمیگشتم. مرحوم افروغ همیشه زمانی که شوق و ذوق بنده را برای رفتن به مدرسه مشاهده میکرد، میگفت خوش به حال شما که چنین ذوقی برای حضور در مدرسه دارید.
بنده معلم بودم که ازدواج کردم و پدرم در هنگام ازدواج به مرحوم افروغ گفته بودند که دختر بنده معلم است و باید تا آخر و زمان بازنشستگی به شغل خود ادامه دهد. پدرم رضایت مرحوم افروغ را در این زمینه گرفته بودند. مرحوم افروغ نیز همیشه به مزاح عنوان میکردند که من برای 30 سال به شما رضایت و امضا دادم نه 40 سال. اگرچه بنده بعد از دوران بازنشستگی فقط دو یا سه روز برای تدریس به مدرسه میرفتم ولی ایشان همواره به شوخی این قضیه را مطرح میکردند.
همیشه تمام مطالب و مسائلی را که در مدرسه پیش میآمد با ایشان در میان میگذاشتم و اغلب مواقع از پیشنهادات ایشان بهره میبردم. گاهی مشکلاتی برای دانشآموزان در طول ایام سال پیش میآمد که بنده این مشکلات را با مرحوم افروغ در میان میگذاشتم. به یاد دارم که گاهی چندین ماه به طول میانجامید و ایشان پیشنهادات و نظرات خود را بازگو و پیگیری میکردند تا مشکلات دانشآموزان حل شود. گاهی اوقات ایشان به مدرسه آمده و برای دانشآموزان و معلمان و مربیان سخنرانی میکردند. اوضاع به گونهای بود که مدیران و معلمان مدارس با مرحوم افروغ آشنا بودند و برای تصمیمگیریهای مختلف از نقطه نظرات ایشان استفاده میکردند. ایشان در رابطه با مشکلات دانشآموزان راهکار ارائه میدادند. همچنین، در دوران برپایی اردوهای دانشآموزی نیز ایشان نقطه نظرات خود را برای اجرای برنامههای مهم فرهنگی و آموزشی در طول ایام اردو ارائه میدادند. ایشان به ویژه در اردوهای زیارتی تأکید داشتند که به هیچ وجه نباید دانشآموزان را از این سفرهای زیارتی محروم کنیم.
بنده و مرحوم افروغ در طول روز تمام مدت در حال مشورت در رابطه با موضوعات مختلف اجتماعی و ... بودیم. محال بود مصاحبهای را برای جایی ارسال کنند و قبل از آن، بنده مصاحبه را نخوانده و مطالعه نکرده باشم. اعتماد زیادی به من داشتند؛ گاهی اوقات که سخنان تیز و تندی به کار برده بودند، به ایشان مشورت داده و میخواستم تا مطالب را تعدیل کنند.
ایکنا ـ به عنوان یک معلم پیشکسوت جایگاه معلمان را در کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
بنده بیشتر مواقع از اینکه تا این حد از حقوق و مزایا و اینگونه مسائل در مورد معلمان صحبت میشود، ناراحت میشوم؛ چراکه بنده شأن معلم را خیلی بالاتر از این مسائل میدانم. ضمن اینکه معلمان باید مانند کشورهای دیگر تأمین باشند، اما بنده همیشه اینگونه عنوان میکنم که معلمی عشق است؛ یعنی همگان میدانند که این شغل حقوق چندانی ندارد اما کسانی جذب این شغل میشوند که نسبت به معلمی عشق دارند، لذا معلمی از نظر بنده جایگاه بسیار بلندی دارد، البته مسئولان و معلمان باید قدر آن را بدانند.
گاهی اوقات شنیده میشود که برخی معلمان اعتصاب و یا اعتراضی کردهاند که بنده خیلی این مسائل را نمیپسندم؛ البته در اینکه دولت باید هوای تمامی اقشار به ویژه معلمان را که آیندهسازان مملکت را تربیت میکنند، داشته باشد، شکی نیست، اما از این جهت که معلمی هنری است که همگان آن را ندارند، جایگاه والایی دارد و امیدوارم که همه معلمان بتوانند هنر خود را به منصه ظهور رسانده و دانشآموزان را به خوبی تربیت کنند..
معلمی شغل انبیاست و تلاش میکنیم تا آنجایی که در توان داریم این حالت را نسبت به خود داشته باشیم. تمامی آحاد مردم احترام و جایگاه ویژهای برای معلمان قائل هستند. در همین دوران کرونا بسیاری از والدین که مجبور بودند در منزل با فرندان خود تمرین کنند، متوجه سختی و دشواری حرفه معلمی شده بودند.
ایکنا ـ سخن پایانی.
فقدان ایشان برای بنده و فرزندانشان بسیار دشوار است، اما من بیشتر از اینکه برای خود و فرزندانم نارحت باشم، از این ناراحتم که جامعه از وجودشان محروم شد؛ چراکه امروز فصل ثمردهی ایشان بود.
حضور ایشان در جلسات مختلف بسیار مؤثر بود و همگان اذعان داشتند که سخنان مرحوم افروغ در جلسات همگان را جذب کرده و به سمت خود میکشاند. متأسفانه جامعه از وجود ایشان محروم شد و امیدوارم از این به بعد طبق وصیتی که داشتند، بنیاد فکری عماد افروغ راهاندازی شود و در این بنیاد، نظرات، افکار و اندیشههای ایشان نشر و رواج پیدا کند. مرحوم افروغ کارهای تربیتی فراوانی داشتند و اساتید مختلف اذعان دارند که ایشان در حوزههای مختلفی همچون حقوق شهروندی، هویت، فلسفه، انقلاب و ... صاحب نظر بودند. اخیراً نیز ایشان در زمینه نهجالبلاغه و عاشورا و رهایی فعالیت کرده بودند و مدتی بود که در اندیشه بودند که بر موضوع عمل در قرآن و سنت کار کنند که این فرصت پیش نیامد و فعالیت ایشان در این زمینه تکمیل نشد. وزیر ارشاد با راهاندازی این بنیاد موافقت کردند و امیدوارم هر چه زودتر این بنیاد تشکیل شود تا جوانان و عموم مردم بتوانند از اندیشههای بلند این معلم بهرهمند شوند.
گفتوگو از فاطمه بختیاری
انتهای پیام
روحش شادو قرین رحمت الهی
تشکر از شما بابت این گزارش جامع و ارزشمند
دستمریزاد