به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین احسان بهراملو، دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه تهران، 17 اردیبهشت ماه در نشست «تحلیل جامعهشناختی متعه حج»، گفت: علت تحریم متعه حج از سوی خلیفه دوم با انگیزههای مختلف از جمله اقتصادی صورت گرفته است.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
بحث تاریخ فقه با رویکرد جامعهشناسی از جمله مقولاتی است که در ایران خیلی کم مورد بحث قرار گرفته است در حالی که این نوع مباحث از سوی مستشرقان خیلی بیشتر در حال مطالعه و تحقیق است. از جمله کارهایی که از بنده در قالب مقاله چاپ شد تاریخ تکوین فقه در عصر خلیفه دوم با رویکرد مردمشناسی حقوق درباره تحریم متعه حج است که در مورد آن سخن خواهیم گفت.
در جامعه عرب قبل از اسلام چیزی به نام نهاد و مکتب و نظام حقوقی وجود نداشت و بیشتر روابط آنها را با تعبیر سنت نام میبریم. بعد از بعثت پیامبر(ص) و اندیشه وحیانی ایشان سننی در جامعه با عنوان سنن نبوی ارائه شد که در برخی موارد از حقوق دوره اعراب متفاوت و در برخی موارد همانند آنها بود. البته بعد از پیامبر(ص) تنشهایی میان صحابه و تابعین رخ داد و ریشه مکاتب فقهی قرن دوم در زیست دینی و متنوع صحابه و تابعین است و تفاوت سلیقه و اندیشه صحابه و تابعین سبب پیدایش این فرقهها و تفاوت حقوقی آنها شده است. به هر حال فقه و حقوق اسلامی در قرن اول ماهیت فرهنگی داشت و در زندگی مردم در هم تنیده بود ولی در قرن دوم، نزاعات و تنشهای زیادی در شبکه کنشگران صحابه و تابعین ایجاد شد.
کنشهای جمعی صحابه و تابعین به دو دسته تقسیم میشوند، کنشهای حقوقی فردی و جمعی؛ گاهی یک مسئله فقهی حقوقی است و یک صحابی سؤالی از پیامبر(ص) میپرسد و جواب میگیرد ولی وقتی گروهی نزد پیامبر(ص) بروند تحلیل متفاوتی باید ارائه دهیم. این کنشهای جمعی به صورت شبکهای و در بازه زمانی بلندمدت بوده است یعنی اینطور نبود که پیامبر(ص) قانونی بیاورند و برخی اعتراضی کنند و جوابی بشنوند بلکه دوباره همین پرسش در چند دهه بعد هم از سوی برخی افراد نسبت به حاکم وقت صورت گرفته است. مثلا شافعی یک نوع کنش و ابوحنیفه کنش دیگری نسبت به یک مسئله دارد و منجر به وضع حکم حقوقی متفاوت شده است و البته اشتراکاتی هم بین این عاملهای حقوقی وجود دارد.
صحابه که در واقع عاملیت حقوقی دارند دو نگاه به پیامبر داشتند؛ برخی ایشان را به عنوان یک شخصیت الهی و قدسی در نظر میگرفتند و معتقد بودند سنت حقوقی پیامبر در راستای افق انبیاd قبلی است و او را شایسته قانونگذاری میدانند زیرا متکی به وحی یا شخصیت قدسی خود او است و چنین گروهی هیچ گاه قوانین وضع شده توسط خلفای بعد از پیامبر(ص) را در راستای فرمایشات پیامبر(ص) نمیدانند. امام علی(ع)، ابن عباس و ... از جمله افراد این گروه هستند.
در برابر این کنشگران برخی هم نگاه قدسی مطلق نداشتند و قوانین حقوقی ایشان را در راستای افق سنت حقوقی قبل از اسلام میدانستند و نگاه قدسی به این قوانین نداشتند با اینکه پیامبر(ص) را به عنوان رئیس قوم و حاکم مناطق اسلامی قبول داشتند لذا از ایشان تبعیت صد درصد نداشتند؛ اینها عاملیت بدوی و جاهلی داشتند که از جمله افراد این گروه، خلفای اول و دوم و عبدالله بن زبیر و برادرش بوده است.
برداشتی که میتوان از این مسئله کرد بحث ایمان است یعنی ایمان به پیامبر و قوانین وحی همان چیزی است که قوانین اسلامی بر آن استوار است یعنی پشتوانه اجرای قانون پیامبر(ص) ایمانی است که آنها دارند و اگر کسی به پیامبر تاسی میکند به ایشان اعتقاد و ایمان دارد ولی در عاملیت بدوی، ایمان وجود ندارد. متعه حج که از مسائل پرتنش صدر اسلام است به خوبی تفاوت عاملیت نبوی و بدوی را نشان میدهد و البته در نکاح و ارث و غنائم و حقوق مالی و ... هم این موضوع وجود دارد.
دو آئین حج وجود دارد که یکی از آن، حج واجب است و هر فرد مستطیعی باید آن را انجام دهد و فقط در ذیالحجه انجام میشود ولی عمره در طول سال امکان انجام آن است که باز ترجیحا در ماه رجب صورت میگیرد. در دوره جاهلی حج عمره در سه ماه شوال، ذیالقعده و ذیالحجه، ممنوع بوده است. مکه از بعد اجتماعی، دینی و اقتصادی برای مردم خیلی مهم بوده است و محل تجارت کاروانهای تجاری بوده است لذا اشراف مکه تاثیرات زیادی بر این منطقه داشتند.
در کنار اشهرالحج، اشهرالحرام یعنی 4 ماه حرام را داریم و اعراب قبل از اسلام نزاع و جنگ در این چهار ماه را حرام میدانستند تا بتوانند مسائل عبادی حج و تجاری و اقتصادی خود را به راحتی دنبال کنند ولی چرا این چهار ماه را به عنوان ماه حرام انتخاب کردند؟ این نکته مهمی در تحلیل جامعهشناسی صدر اسلام است؛ اقتصاد مکه به تجارت و رفت و آمد زوار وابسته بود زیرا دامپروری و کشاورزی وجود نداشت. در عربستان 10 بازار مهم وجود داشت از جمله بازار عکاظ که در 20 ذیالقعده و اوایل ماه ذیالحجه و در مقاطع دیگر برپا میشود و تاجران اوایل دهه اول ذیالحجه به مکه میرسند و حج را برپا میکنند و رابطه میان بازار و حج خیلی معنا دارد.
مدیریت این بازار و حج هم با اشراف مکه است لذا این افراد قوانین بازار و حج را به صورت پیوسته وضع میکنند بنابراین نمیتوان قوانین بازار را بدون توجه به حج و برعکس تحلیل کنیم. مثلا اگر حج از مکه برداشته شود بازار بیرونق خواهد بود. بنابراین وضع کردند که در سه ماه، حج عمره ممنوع است چون افراد یکبار برای حج تمتع به مکه بروند و فرصت دوباره داشته باشند در موعدی که ممنوع نیست به عمره بروند و در حقیقت دو بار بازار با رونق روبرو شود.
نکته دیگر در مورد نسیء است یعنی مردم مکه نزد کاهنان مکه میرفتند و میگفتند اگر امکان دارد ماه محرم را حلال و صفر را حرام کن تا بتوانند به مسائل اقتصادی رسیدگی و یا با هم جنگ کنند. البته انگیزه افراد مهم نیست ولی درصدد تغییر حلال و حرام با انگیزه اقتصادی بودند بنابراین حج عمره که در اشهر حج ممنوع است در واقع با انگیزه اقتصادی است.
در دوره پیامبر(ص) و بعد از فتوحات نزول سوره برائت پیش آمد که ورود مشرکین به مکه ممنوع شد و پیامبر(ص) در سال دهم به حجةالبلاغ(آخرین حج) رفتند؛ پیامبر(ص) در سال نهم با سوره برائت قانون ممنوعیت ورود مشرکان به مکه را صادر کردند و برخی قوانین حج سابق و دوره جاهلی را عوض کردند و در اینجا کسانی که عاملیت بدوی داشتند اعتراض کردند؛ پیامبر(ص) از جمله ممنوعیت حج در اشهر حج را برداشتند یعنی حاجی آمده که حج انجام دهد، عمره را هم میتواند انجام دهد.
وقتی پیامبر(ص) این قوانین را وضع کردند برخی معترض شدند و انتقاد کردند تا جایی که پیامبر(ص) حرفشان را رد کرد و ایشان هم غضبناک شدند و سخنانی مبنی بر اینکه این صحابه از سخن پیامبر(ص) اطاعت ندارند گله کردند. علت اعتراض عاملیت بدوی هم این بود که دوبار حج در سال به یکبار تبدیل شده بود. چندین قانون دیگر هم از سوی پیامبر(ص) وضع شد که سبب شد تا بازارهای مکه کمرونق شود و باز اعتراضاتی به خاطر مسائل اقتصادی از سوی عاملیت بدوی انجام شد.
عباراتی که در اخبار در مورد کنش صحابه نقل شده است خیلی جالب است زیرا از طرف گروهی از صحابه صورت گرفته است که مهم هم هست. بخاری نقل کرده است وقتی پیامبر(ص) قوانینی را وضع کردند خیلی برای برخی افراد سنگین آمد. مسلم نقل کرده است پیامبر(ص) فرمودند من قانونی را وضع کردم ولی اینها تن نمیدهند و به منازعه میپردازند یا گفتند قلب ما از این قانون درد گرفت. البته پیامبر(ص) در برابرشان ایستادند.
البته برخی روایات وجود دارد که به صراحت انگیزه معترضین را نشان نمیدهد مثلا برخی گفتهاند ما چون نمیخواستیم با زنان در زیر درخت فلان همبستر شویم... ولی حقیقت ماجرا همان مسئله اقتصادی و منفعت تجاری بود.
خلیفه دوم بعد از فتوحات، جایگاه اجتماعی خاصی پیدا کرد زیرا زندگی خیلی از مردم رونق گرفت و غنائم زیادی به دست آمد و مردم پیشرفت اسلام را دیدند و غالب وضع قوانین هم توسط وی بعد از فتوحات بوده است از جمله تحریم متعه حج زیرا او تلقی داشت که توانسته است حکومت پیامبر(ص) را تا بیزانس توسعه دهد.
وی تحریم متعه حج را انجام داد یعنی دقیقا قانون اسلام را به قانون دوره جاهلی برگرداند؛ البته من دنبال این نیستم که بگویم خلیفه دوم و خلفای بنیامیه چه تعداد قوانین قبل از اسلام را احیا کردند بلکه مفهوم بحث بنده این است که آنها منطق حقوقی و نوع نگاهشان به قانونگذاری و ایجاد نظام ارزشی و حقوقی را از دوره جاهلی به ارث بردند لذا متعه حج تحریم شد که روایات متعددی در این باره وجود دارد. از جمله در روایتی بیان شده است که منفعت و انگیزه اقتصادی مردم مکه اولین هدف خلیفه دوم بود و او خودش هم به شفافیت میگوید من مانند پیامبر(ص) میتوانم قانون وضع کنم.
همچنین وی تاکید کرده است که من خوش ندارم حجاج بین آئین عمره و حج با زنان همبستر شوند که دون شان آنهاست از این رو متعه حج را ممنوع کردم. بعد از دوره خلفا هم وقتی بین صحابه و تابعین اختلافی پیش میآمد به خلیفه دوم ارجاع میدادند و استناد میکردند که چون خلیفه دوم به پیامبر(ص) نزدیک بوده است حکم او نافذ است.
انتهای پیام
بسیار خوب است