به گزارش خبرنگار ایکنا، روز دوم همایش «داوری در ترازوی داوری» درباره اندیشهها، نظریات و آثار استاد رضا داوری اردکانی، امروز یکشنبه 7 خردادماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در این همایش علی پیرحیاتی، پژوهشگر علوم اجتماعی با عنوان «داوری و راه دشوار تجدد» سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
داوری توسعه را کار سختی و پیچیده میداند و معتقد است یکی از عواملی که نتوانستیم به توسعه برسیم همین است که از همان زمان که با تجدد روبرو شدیم این کار را آسان گرفتیم، یعنی جامعه توسعهیافته را دیدیم و فکر کردیم با یکسری تغییرات کوچک میتوانیم همان توسعه را داشته باشیم در حالی که درک وجودی از توسعه نداشتیم، درکی که با وجود ما یکی شود. نشانهاش هم این است که ما مولفههای توسعه را یکییکی مجزا اقتباس کردیم یعنی آنجا یک موجود زنده ارگانیک بوده ولی ما جدا جدا آن را گرفتیم و آوردیم، مثلا مجلس را، دانشگاه را، انتخابات را جدا گرفتیم و حال انتظار داریم این مولفهها همان کارکردی را داشته باشد که آنجا دارد.
توسعه یک ظاهر دارد یک باطن ولی ما ظاهرش را گرفتیم. به همین خاطر این دانشگاه آن دانشگاه نیست، این مجلس آن مجلس نیست. چون ما هنوز درک وجودی از توسعه نداریم و این سوالات برایمان مطرح میشود که چرا دولت کارآمد نیست، چرا دانشگاه ارتباط با صنعت ندارد، چرا صنعت نمیتواند محصولات خوب تولید کند. این مسئله به خوبی نشان میدهد درک درستی از توسعه نداریم. چیزی که داوری بر آن تاکید میکند این است ما از صد سال پیش که با تجدد آشنا شدیم بحثمان این بوده که موانعی برای توسعه وجود دارد یعنی راه مشخص است باید موانع را کنار زد ولی نکته داوری این است راه وجود ندارد و باید راهی باز کنیم. پس وقتی در این رابطه توضیح میدهیم که چرا توسعه نیافتیم نباید به عوامل بیرون از خودمان ارجاع دهیم یک چیزی در وجود ما است که در بیرون متعین شده و ما به توسعه دست پیدا نکردیم. من به عنوان یک فرد شاید بتوانم بگویم شریکم یا پدرم تصمیم خوب یا بدی برای من گرفت و من به موفقیت رسیدم یا نرسیدم ولی وقتی یک ملت را تحلیل میکنیم مثلا میگوییم چرا وضعیت افغانستان اینطور است، نمیتوانیم بگوییم به خاطر حمله آمریکا است چون در نهایت ملت افغانستان نتوانسته جایگاه خودش را بشناسد و تصمیمات درست بگیرد.
یک مثال نقضی که ما در این رابطه داریم کره شمالی و کره جنوبی است. این دو کشور فرهنگشان یکی بوده، تاریخشان یکی بوده، وضعیت وجودیشان یکی بوده است ولی در فاصله زمانی کمی، در توسعه از هم فاصله میگیرند. این را با نگاه داوری چگونه باید تبیین کرد؟ به طور شهودی انگار یک عامل بیرونی تقصیر داشته، انگار کره جنوبی یک شانس تاریخی آورده که به توسعه دست پیدا کرده است. خود داوری در یک بحث دیگری میگوید توسعه با توسعه سیاسی شروع نمیشود و هیچ کشوری نیست که به توسعه رسیده باشد و با توسعه سیاسی شروع کرده باشد چون توسعه سیاسی با حکومت در تضاد قرار میگیرد. بعد خودش مثال سنگاپور و کره جنوبی را میزند که در آنها دیکتاتورهایی سر کار آمدند که عزم توسعه داشتند گویی ایشان عاملیت را به حکومت میدهد. کسانی که مخالف داوری هستند میتوانند بگویند ما هم منتظر هستیم یک دیکتاتوری سر کار بیاید که عزم توسعه داشته باشد و قضیه به این پیچیدگی که داوری میگوید که باید راهی برای توسعه پیدا کنیم نیست.
در همین بحث سنت و تجدد داوری تاکیدی دارد کسانی که معتقدند باید سنتها را تغییر داد تا با تجدد سازگار شوند در اشتباه هستند و نمیشود تعیین کرد این سنت یا آن سنت با توسعه سازگار نیست و باید آنها را تغییر داد. ایشان مثال میزند وقتی شیوه جدید خانهسازی وارد ایران شد ظرف مدت کوتاهی خانههای مدرن داشتیم و این نشان میدهد سنت در مقابل تجدد مقاومت لجوجانه نمیکند. البته باید پرسید چطور میشود از این مثال نتیجه گرفت سنت در برابر تجدد مقاومت نمیکند؟
همینجا بحث روشنفکری دین مطرح میشود. ایشان میگوید روشنفکران میخواهند دین را به عنوان سنت اصلاح کنند تا با تجدد سازگار شود. منظورش از روشنفکران دینی طیف متاخر هستند مثل سروش و شبستری و ملکیان. بعد میگوید تناقضهایی در مفهوم روشنفکری وجود دارد و نهایتا نتیجه میگیرد این جریان اگر مضر نباشد اثرگذار و جدی نیست. به نظرم روشنفکری کارکرد مشخص دارد و محدود به ایران هم نیست. در همه کشورهای توسعه نیافته که سنت دینی داشتند این سوال پیش آمد که در دنیای مدرن میشود دیندار بود یا نه؟ از آنجا که همه به این نتیجه رسیدند که میشود، باید روشنفکری دینی وجود داشته باشد تا نشان دهد شما میتوانید مدرن باشید و در عین حال دیندار هم باشید.
در ادامه نشست حسین نصر اصفهانی، پژوهشگر فلسفه با عنوان «آموزه داوری» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
بنا به گفته هولدرلین؛ شاعر آلمانی، شاعران بزرگ تنها یک شعر دارند. بر همین سیاق میتوان گفت اندیشمندان بزرگ هم تنها یک آموزه دارند. این «یک» الزاما به معنای یک جمله یا یک مقاله و کتاب نیست بلکه این یک میتواند اشاره به وحدتی باشد که در کثرت آثار یک متفکر بزرگ پایش همیشه در میان است. بنابراین این سمینار میتواند بزمگاه اندیشیدن یا رزمگاه نزاع بر سر این پرسش باشد که یگانه آموزه داوری چیست. آنچه در میان آثار ایشان به عنوان موضوعی مشترک میتواند محل اتفاق نظر باشد سیاست در معنای عام خود یعنی خرد عملی در پرتو اندیشه تاریخی است. از دل چنین ترکیبی است که توسعه نیافتگی موضوع اندیشه اینجا و اکنونی فیلسوف ما در دوران متاخرش میشود ولی از آنجا که اندیشیدن فلسفی، اندیشیدن به شرط امکان امور است رفع موانع توسعه در جامعه ما موضوع اولویتدار مباحث ایشان میشود و درست در همین نقطه رویارویی دوران متاخر و متقدم در تفکر ایشان شکل میگیرد.
در این مرحله است که فیلسوف به دفاع از خود در برابر اتهام عدول از نظرات دوران متقدم برمیخیزد و این دفاع برای برخی مخاطبان خاصی که وحدت دوران متاخر و متقدم بر ایشان پوشیده نیست قابل درک است. اینها در مییابند عدولی در کار نیست ولی این عدم عدول به این معنا نیست که قرار گرفتن در موضع اتهام و دفاع برای فیلسوف خالی از هر گونه اشکال در نظر باشد. اما آیا این ملاحظه الزاما ملاحظهای صوری به معنای ضرورت رندانه سخن گفتن یا اتخاذ بیانی مجمل و اشارهوار است یا ملاحظهای بر اساس تفکر و دارای نقشی تعیینکننده و صورتبخش به آن است؟
کلیدواژه مباحث و آرای دوره متقدم داوری، تجدید عهد دینی است که متضمن نقد سکولاریته غربی و استقبال از وجه دینی انقلاب 57 به عنوان عمل سیاسی بنیانگذاری در سیاست به نام امام خمینی است. کتابی از ایشان با عنوان انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم در سال 61 به چاپ میرسد که عنوان اولیه آن انقلاب اسلامی و تجدید عهد دینی بوده است. این کتاب گزارشی از درک و دلبستگی نسبت به انقلاب 57 است. یادداشت ایشان بر چاپ دوم همین کتاب در سال 87 یعنی پس از گذشته سه دهه حاوی نکته مهم است. ایشان در این یادداشت مینویسند تفاسیر من در این کتاب بر دو اصل مبتنی بوده است یکی اینکه جهان تجدد ابدی نیست و تاریخ آن به سر میآید و اصل دیگر ضرورت و نیاز رجوع به ساحت معنوی وجود آدمی. ایشان در ادامه میفرمایند من هنوز از این فکر که تجدد عمر جاودان ندارد و آدمی نمیتواند به دین و معرفت پشت کند منصرف نشدم اما پی بردم که به محض ظهور آثار پیری، عهد تجدد تمدن غربی از هم نمیپاشد و میدان را وانمیگذارد.
اگر لبّ اشاره استاد در این نقل قول غلبه سیاست بر تفکر باشد ملاحظه نقادانه ما درباره بازخوانی اندیشه استاد، غفلت از غلبه سیاست در تفکر مورد اشاره ایشان است به عبارت دیگر مسئله اصلی انقلاب 57 چرایی فعلیت نیافتن امکان تفکر در آن نیست بلکه نزاع در اصل وجود چنین امکانی است و این نکته آن چیزی است که هم در آثار متقدم و هم در بازخوانیهای متاخر ایشان پیشفرض گرفته میشود.
انتهای پیام