به گزارش خبرنگار ایکنا، همایش «داوری در ترازوی داوری» درباره اندیشهها، نظریات و آثار استاد رضا داوری اردکانی امروز یکشنبه 7 خردادماه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در این همایش محمدرضا هدایتی، پژوهشگر فلسفه با عنوان «فارابی و پرسش فلسفی امروز ما» سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
ما در فلسفه وقتی با متفکران متون کلاسیک فلسفی روبرو میشویم درک این متون و فلاسفه بیش از آنکه به تسلط ما بر نظریات و آرا و محتوای تفکر این فیلسوفان نیاز داشته باشد از طریق لحن و نحوه بیان آنها قابل دستیابی است، یعنی از لحن متفکر بیش از محتوای متفکر میتوانیم بیاموزیم. این مسئله به طور خاص در مورد فیلسوفان موسس خیلی پررنگتر است و اهمیت بیشتری پیدا میکند.
امروز شرحهای مختلفی بر آثار افلاطون مشاهده میکنیم که احتمالا از طریق آنها به سهولت به چارچوب و نظریه هر رساله افلاطون دسترسی پیدا میکنیم. احتمالا ممکن است وسوسه شویم بر اساس این چارچوبی که در شروح بیان میشود دست به نقد آرای افلاطون بزنیم و آن را با نظریات دیگر مقایسه کنیم. این نقطه نقطهای است که راه ما برای نزدیک شدن به فیلسوف بسته میشود و امکان گفتوگو را ا دست میدهیم. افلاطون بیش از آنکه در نظریات خودش قابل دسترسی باشد و بتوانیم از طریق نظریات و مفاهیم محتوای آرای افلاطون با او همسخنی پیدا کنیم و به او نزدیک شویم، این امکان در لحن و در بیان افلاطون نهفته است که میتوانیم به او همسخنی پیدا کنیم. آثار افلاطون لحنی دارد که میتوانیم از طریق آن چیزی از افلاطون بیاموزیم. اگر داستانهای افلاطون طی نشود و با همراهی نکنیم و صرفا محتوای آن را در قالب چارچوب مفهومی بخوانیم احتمالا چیزی از افلاطون دستگیر ما نمیشود.
وقتی آثار دکتر داوری را میخوانیم به عنوان متفکر امروز ما احتمالا به سادگی نظم و نظریهای پیدا نمیکنیم یا احساس میکنیم نظریه محصلی نداشته، شاید در واقع هم همینطور باشد مثلا طرح داوری را در مورد فارابی نمیتوانید در قالب چارچوب مفهومی ارائه کنید ولی این مسئله درسآموزی داوری را برای ما کم نمیکند. آنچه در کار داوری اهمیت دارد لحن داوری است. ما در داوری لحن متفاوتی را میبینیم. لحن داوری بیش از محتوای آثارش برای ما درسآموز است.
ایشان در نوشتههایش به گفتار نزدیک میشود و این به گفتار نزدیک شدن داوری برمیگردد به توجهی که او در تفکر خودش به مسئله انسان امروز دارد یعنی توجه به امر انضمامی است که لحن گفتار داوری را به عنوان کسی که در زمان ما میخواهد طرح پرسش فلسفی کند و رسیدن به پرسش فلسفی را به ما بیاموزد به صورت گفتاری درمیآورد. داوری در کلاسیکترین آثار خودش وقتی در مورد آرای فیلسوفان مسلمان صحبت میکند باز لحنش لحن گفتاری پیدا میکند و همواره مسئله امروز در مرکز توجه داوری قرار میگیرد و این مهمترین و درسآموزترین مسئلهای است که میتوانیم از تلاش فلسفی دکتر داوری بیاموزیم.
در ادامه نشست محمدحسن علایی با عنوان «داوری، فیلسوف زماناندیش» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
استخدام تعبیر فیلسوف زماناندیش برای داوری با عنایت صورت گرفته و روشن است در گستره ایران فرهنگی اطلاق فیلسوف به یک متفکر با اتکا به حوزه فعالیتهای او ممکن است و داوری چه بسا نخستین متفکر ایرانی در دوران معاصر است که همه تلاشهای او معطوف به تثبیت فکر فلسفی در ایران بوده است. در برابر ارزیابیهای شتابزده و کنشهای مبتنی بر ایدئولوژی داوری با اتکا به تفکر فلسفی به فلسفه به عنوان یک حوزه مستقل همت گماشته است. البته در این راه دشوار فلسفه را همواره در نسبت با زمان فهم کرده و فهمانده است.
امروز نقد داوری را باید یک قدم مهم در تقویم تفکر فلسفی در ایران تلقی کنیم و از مواجهه پدیدارشناسانه داوری با مسئله ایران درس بیاموزیم و درصدد فهم و تکمیل آن در بیاییم. یکی از پرسشهای منتقدان داوری جمع نقد تجدد و درد توسعه نیافتگی در آثار داوری است. در گذر زمان داوری از اولی کاسته و به دومی افزوده است یعنی داوری اول، بیشتر ناظر به نقد تجدد قلم زده ولی داوری دوم از درد توسعه نیافتگی نالیده است. داوری در کتاب خرد سیاسی مینویسد در اثر ماندن میان دو تاریخ قدیم و متجدد، فکر و علم و عمل قوت نشاط ندارد و سهمی که از مصیبت نصیب مردمان میشود قابل حساب نیست.
داوری در کتاب نقد تجدد طی مصاحبهای در پاسخ به امکان تقسیمبندی تفکر وی به دورههای مختلف چنین میگوید؛ همه آدمها یک و دو و سه دارند ولی باید توجه کنیم این درختی که روزی نهال بود ولی بزرگ شد و برگ داد و میوه داد با گذشته خودش تناسب دارد. من معتقدم جهان به انقلاب معنوی نیاز دارد. عالم جدید، عالم تسلط و تملک و تصرف است و من این عالم را عاقبت به خیر نمیدانم و خطرناک میدانم و فکر میکنم ممکن است در طرفه العینی با یک تصمیم کل زمین تبدیل به خاکستر شود. من از انقلاب دفاع میکنم ولی فکر نکردم جهان این استعداد را پیدا کرده که یک انقلاب معنوی شکل بگیرد. من خیلی زود چنین چیزی را تمنا کردم. نهایتا اگر میخواهیم در این عالم زندگی کنیم یا معنا باید باشد یا با توسعه و زندگی امروز کنار بیاییم.
ایشان در قسمت دیگری تصریح میکند؛ نظر من درباره توسعه این نیست که توسعه چیزی باشد که درباره درستی یا نادرستی آن بتوان بحث کرد بلکه توسعه طرحی برای نظم دادن به جامعه است. من از پنجاه سال پیش منتقد تجدد بودم و اگر توسعه را خیر مطلق تلقی کنم از فکر سابق عدول کردم؟ خیر، من عدول نکردم ولی توسعه یک ضرورت است و نمیتوانیم از آن صرف نظر کنیم. ما ناگزیریم راه توسعه را طی کنیم. این راهی است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد و چون چنین است باید به فکر برنامهریزی توسعه باشیم و برنامه نیازمند شناخت است. جهان توسعه نیافته و در حال توسعه، اگر میخواهد به توسعه برسد باید طرح و برنامه داشته باشد. اگر میخواهیم از تجدد غربی بیرون بیاییم باید از درون آن بگذریم چون توسعه همه جا را گرفته است. توسعه موکول به درک آینده و صرف همت در ساختن آن است. وقتی از جهان توسعه نیافته سخن میگوییم نسبت توسعه و تجدد را در نظر میگیریم چون توسعه نیافتگی مربوط به جهان مدرن است و از نظر داوری توسعه نیافتگی وضع جامعهای است که میخواهد متجدد شود ولی نشده است.
انتهای پیام