کد خبر: 4165197
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۱
در صحبت قرآن/ 210

بد و نیک هر دو ز یزدان بود

حسین الهی قمشه‌ای نوشت: حکمای رواقی چون اپیکتتوس و اورلیوس فضیلت را در این می‌دانستند که آدمی در عین تلاش در انجام وظایف خویش خود را تسلیم مشیت الهی کند و در آنچه خارج از دایره تصرف اوست بی تفاوت ماند و چون و چرا نکند و به تعبیر صوفیان آنچه بر وی رسد نجهد. 

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و دهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «بد و نیک هر دو ز یزدان بود لب مرد باید که خندان بود» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۲۲﴾
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳﴾
الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۴﴾(حدید)

هیچ واقعه‌ای در زمین و نه در نفس‌هایتان بر شما وارد نیاید مگر آنکه ما آن واقعه را پیش از آنکه بیافرینیم در کتابی نوشته‌ایم و این کار بر خدا بسیار آسان است(22) (این تقدیر و مشیّت الهی را خاطر نشان کردیم) تا هرگز بر آنچه از شما فوت شود تاسف و اندوه مخورید و آنچه از نعمت‌ها شما را در رسد بدان غافل و مغرور و سرمست نگردید که خداوند هیچ متکبر خودستایی را دوست نمی‌دارد(23) آن کسانی که بخل می‌ورزند و مردمان را نیز به بخل و خسّت فرا می‌خوانند. پس هر که (از طاعت حق و عدل و احسان) روی بگرداند (زیانش بر خود اوست). همانا که خداوند ثروتمند و بی‌نیاز و ستوده خصال است(24). 

اینک فرشته‌ای آمده است در لباسی از پولاد و شمشیری از پرنیان تا شیطان غم را گردن زند. این فرشته خار‌خار هزاران وسوسه و خار و خس هزاران غصه را از دل‌ها بیرون می‌کند و اگر حکمای رواقی کتاب‌ها نوشته‌اند و حکمت‌ها گفته‌اند که آدمی از بنده غم و شادی بیرون جهد و خود را تسلیم آن حقیقتی کند که برتر از غم‌ها و شادی‌ها است در اینجا جوهر تمامی آن حکمت‌ها جمع شده است. 

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست (سعدی) 

حکمای رواقی چون اپیکتتوس و اورلیوس فضیلت را در این می‌دانستند که آدمی در عین تلاش در انجام وظایف خویش خود را تسلیم مشیت الهی کند و در آنچه خارج از دایره تصرف اوست بی تفاوت ماند و چون و چرا نکند و به تعبیر صوفیان آنچه بر وی رسد نجهد. 

خداوند در این آیات فرشته‌گون گوید: هر آنچه در آسمان و زمین و از درون و بیرون بر شما آدمیان می‌رسد اولا مخلوق خدای رحمان است، همان کس که شما را بینا و شنوا کرد و از نطفه تا عقل سیر داد. اوست که هم شما را و هم آنچه را بر شما می‌رسد آفریده است و نه تنها آفریده است بلکه در کتابی و طوماری پیش از آفرینش آن را ثبت کرده است و هر چه رخ می‌دهد طبق مشیّت ازلی اوست. 

اکنون اگر این ایمان در دل آدمی حاصل شود دیگر دل او را جایگاهی برای غم‌ها و شادی‌های نفسانی نخواهد ماند. به قول عراقی: 

در باغ دلگشایت غم از کجا درآید
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد 

آدمی وقتی مطلوبی از او فوت می‌گردد غرق اندوه و غصه می‌شود، زیرا گمان دارد که آن مطلوب به او تعلق داشته است و باید که او بدان می‌رسید اما چون بداند که این مطلوب در قضای الهی به نام او نرفته است احساس تعلقی به آن نمی‌کند و آن را از خود نمی‌داند که بر فقدان آن افسوس خورد و نیز از آنچه از خوبی‌ها و نعمت‌ها به او می‌رسد چون بدان که آن خوبی‌ها به حقیقت از آن او بوده و اگر به وی رسیده بر حسب تصادف نبوده است. بنابراین شادی و غرور بی‌جا از به دست آوردن آن حاصل نمی‌کند و در شمار«مختال فخور» که محبوب خداوند نیست نخواهد بود. مختال فخور آن کس باشد که به داشته‌های خود مغرور شود و بر دیگران فخر‌فروشی کند و آن را جانب خدای نداند و صرفاً به خود منسوب کند و به همین سبب در برآوردن حاجات دیگران بخل و خسّت ورزد و روی از خدای غنی و ستوده‌ صفات بگرداند. 

بد و نیک هر دو ز یزدان بود
لب مرد باید که خندان بود (فردوسی) 

گر رنج پیشت آید وگر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند (حافظ) 

در این آیت نیز مانند بسیاری آیات دیگر شائبه جبر و تقدیر و نفی اختیار از آدمیان احساس می‌شود اما چون تقدیر بر عشق است نه خداوند عالم و نه بندگان او (اگر حقیقت حال را دریابند) هیچ کاری جز عشق نتوانند کرد و عشق نهایت اختیار و کمال بی‌اختیاری است. 

هرگه که برگیرم قلم تا زاختیار آرم رقم
جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم (الهی قمشه‌ای) 

در ادبیات غرب داستان کوتاهی هست به نام دیویدسون. فشرده حکایت این است که جوانی به نام دیوید برای یافتن کاری از شهر کوچک خود به پایتخت می‌رود و در راه هنگام ظهر غذای ساده‌ای که با خود آورده می‌خورد و جامه زیر سر می‌گذارد و به خواب می‌رود. در مدت خواب رخدادهای زشت و زیبایی بر او می‌گذرد که یکی نزدیک است او را هلاک کند و دیگری او را تا مرز ثروت بیکران پیش می‌برد. اما وقتی بیدار می‌شود نه حزن از دست رفتن ثروت را دارد و نه شادی رستن از هلاکت را. 

حال عارف یا مومن بیدار چنین است. او فارغ است از آنچه رخ می‌دهد یا نمی‌دهد بلکه تمامی دل در انجام وظیفه بندگی و عاشقی که همان خدمت به خلق است نهاده و بدین اشتغال از هر اندیشه دیگر فارغ است.

انتهای پیام
captcha