
به گزارش خبرنگار ایکنا، مراسم افتتاحیه هفتمین
کنگره علوم انسانی اسلامی و ششمین جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی، امروز دوشنبه 22 آبان ماه، در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.
محور اصلی صحبت بنده این است که چرا ایده علوم انسانی اسلامی تبدیل به دغدغه بخشی از جامعه علمی ایران نشد؟ برای یک ایده، صِرف حقانیت، اعتبار یا دلایل موجه کفایت نمیکند. ایده علوم انسانی اسلامی در این چند دهه گذشته، موضوع تلاشهای بسیار زیادی بوده که همین کنگره علوم انسانی اسلامی، یکی از این تلاشهاست اما حقیقت این است که آنچه فرهنگ جامعه علمی ما را در عرصه علوم انسانی تشکیل میدهد همان فرهنگ علوم انسانی سکولار یا غربی است.
دلایل مخالفت برخی افراد با علوم انسانی اسلامی
وقتی از جامعه علمی سخن میگوییم منظور ما فقط دانشگاهها یا پژوهشگاهها نیست چون علوم انسانی هم بخش رسمی و هم غیررسمی دارد و بخش رسمی همین دانشگاهها و پژوهشگاهها و بخش غیر رسمی نیز، خیل اندیشمندانی هستند که در زمینه علوم انسانی تولید علم میکنند و چون غالب افراد، نویسندگان، اساتید و دانشجویان، هویت خودشان را در اتصال، همنوایی و تقرب به این فرهنگ علمی میجویند بنابراین به شکل طبیعی، هر آنچه خارج از این پارادایم غالب باشد از نظر آنها نه مایه هویتبخشی و نه مایه به رسمیت شناختن میشود لذا به صورت طبیعی در مقابل آن گارد گرفته و نسبت به آن احساس جدایی میکنند.
بنده پیشنهادی که درباره تشکیل پژوهشکده مطالعات تحول در علوم انسانی ارائه شد را راه حل نمیدانم که یک پژوهشکده درست شود که صفر تا صد آن از عناصری باشند که معتقد به علوم انسانی اسلامی باشند چراکه نتیجه آن یک گلخانه در کنار جریان اصلی علوم انسانی خواهد بود. ما روزی موفق میشویم علوم انسانی را به عنوان مبنای شکل دهنده تمدن اسلامی داشته باشیم که فرهنگ علمی جامعه ما بر اساس علوم انسانی اسلامی شکل بگیرد. حال سوال این است که چه موانعی وجود دارد که علوم انسانی اسلامی، علیرغم همه تلاشهای چهار دهه گذشته نتوانسته به فرهنگ علمی جامعه ما بدل شود. اولین مانع این است که بازخوانی انتقادی علوم انسانی مدرن هنوز جدی گرفته نشده است و شناخت واقعی نسبت به ماهیت علم انسانی مدرن در فضای دانشگاهها و اساتید و دانشجویان وجود ندارد.
نبود درک درست از علوم انسانی اسلامی
الان چه در حوزه و چه در دانشگاه به شکل دقیقِ علمی و تحلیلی، علممدرن مورد نقد و بررسی قرار نگرفته است بلکه صرفا یک سری کلیات بیان میشود. اگر علم مدرن بازخوانی نشود رسوبات مبنایی علم مدرن در اذهان اساتید و دانشجویان نفوذ کرده و در مقابل هر چیزی که خارج از این مبانی باشد واگرایی پدید میآید. ما در طرح گفتمان نخبگان علوم انسانی که از سال ۱۳۹۳ در دفتر تبلیغات حوزه علمیه شروع کردیم هدفمان این بود که نخبگان علوم انسانی را به شکل واقعی با مبانی علوم انسانی مدرن آشنا کنیم. البته این قدمی کوچک بود و باید در سطح جامعه گسترش پیدا کند.
مانع دوم کژتابیهای مفهومی و روش شناختی است که در مقابل ایده علوم انسانی اسلامی وجود دارد. عدهای گمان میکنند وقتی از علوم انسانی اسلامی صحبت میکنیم منظورمان کشف علومانسانی از قرآن و سنت است و درک نادرستی از علوم انسانی اسلامی دارند اما حقیقت این است که علوم انسانی اسلامی بسیار عریض و طویل است و بخشی از آن اساسا فلسفی است و ضمیمه شدن اسلامی به آن، به معنای قلب ماهیت نیست و مثلاً اگر از فلسفه حقوق اسلامی یا فلسفه سیاسی اسلامی سخن میگوییم منظورمان این نیست که از فلسفه و تحلیل عقلی فاصله بگیریم بلکه جنس فلسفی آنها حفظ میشود اما باید مبانیای که فلسفه اسلامی و انسان شناسی اسلامی با خود آورده است مد نظر پژوهشگر قرار گیرد.
سیاسی شدن مسئله علوم انسانی اسلامی
ما نیازمند آن هستیم که به یک موافقت نسبی برسیم و باید اساتید و صاحبنظران به بحث پرداخته و به تفاهم برسند هرچند که کثرت مشرب هم وجود دارد و ما هم به آن اعتقاد داریم اما نباید دچار کژتابی و انحراف از مسیر شویم و با یک تلقی غلط، انتظارات ناروایی از علومانسانی اسلامی داشته باشیم. مانع سوم این است که قضیه علوم انسانی اسلامی به هر دلیلی سیاسی شده است و عدهای به این نتیجه رسیدهاند که بحث علوم انسانی اسلامی یک حربه سیاسی برای مخالفت با غرب است لذا مخالفت خودشان با آن را به نوعی مخالفت با جمهوری اسلامی ایران میدانند. متاسفانه این تلقی سیاسی، کار را خراب کرده است. همین الان در ماجرای غزه افرادی در کشور ما وجود دارند که در مقابل اینهمه جنایت که جهان را به اعتراض واداشته است چون دفاع از غزه را به مثابه دفاع از نظام میدانند بنابراین به حمایت از غزه نمیپردازند.
نگاه اقتدارگرایانه و پروژهای به مقوله علومانسانی اسلامی خطاست و قطعا در ساختار مدیریتی و قوانین و سیاستگذاری کشور نیازمند حمایت از علوم انسانی اسلامی هستیم اما اگر خیال کنیم که یککلان پروژه ملی است که از موضع حاکمیت و با تعدادی عزل و نصب و حمایتهای حاکمیتی میتوانیم علومانسانی اسلامی را تبدیل به فرهنگ علمی جامعه کنیم راه را به خطا رفتهایم. این شرط لازم هست اما کافی نیست چراکه علومانسانی اسلامی وقتی تبدیل به فرهنگ میشود که بدنه علمی به آن لبیک بگویند. مانع دیگر عدم توازن در تولید دانش علوم انسانی اسلامی در کشور ماست. بنده مشاهده میکنم که برخی بی انصافی کرده و میگویند علومانسانی اسلامی در کشور ما تولید و نظریهپردازی و آورده علمی نداشته است اما بنده قبول دارم که کار و تولید متوازن نبوده است.
لزوم داشتن دستگاه نظری در علوم انسانی
همچنین محمود حکمتنیا؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نیز در این مراسم به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید؛
ما یک دغدغه مهم تاریخی داریم و برایمان سوال است که در عین اینکه ریشههای قوی تمدنی داریم پس چرا ظاهراً پیشرفتی در علوم انسانی صورت نمیگیرد؟ واقعیت این است که در حوزههای تمدنی، تلاشهای زیادی صوت گرفته اما پس چرا در این سیصد سال اخیر دچار مشکلات بنیادین شدیم؟ سید جمال اسدآبادی میگوید علت این است که ما به دین عمل نمیکنیم و مثلاً اخلاق میخوانیم ولی بداخلاقیم. کار به جایی رسید که سفیر ناپلئون به ایران آمد و گشتی زد و به دربار فتحعلیشاه رفت و شاه به وی گفت روسهایی که ما آنها را به مشروبخواری و تنبلی متهم میکردیم اختراعاتی دارند که ما نه آنها را میدانیم و نه میتوانیم استفاده کنیم.
برخی میگویند عامل این وضعیت تمدنی ما این است که دچار حس خودتحقیری تمدنی شدهایم و جوانان ما به جایی رسیدهاند که میگویند نمیتوان و نمیشود. پس دغدغه مربوط به یک روز و دو روز نیست و این مسئلهای تاریخی مربوط به تمدن اسلامی است که به عللی به وجود آمده است. بنده با اندک مطالعهای که دارم تصویری از این دغدغه تاریخی و راههای برون رفت از آن به دست آوردهام و معتقدم یک تمدن باید ابتدا یک دستگاه نظری داشته باشد و این دستگاه نظری سوالات ما را جواب دهد.
لزوم انجام اصلاح در سیاستگذاری علمی
تمدن اسلامی توان شناخت دارد اما توان ساخت و تغییر ندارد و این یکی از مشکلات بزرگ است. بسیاری از مواردی همانند مالکیت فکری، بانک و بیمه که امروزه در حقوق با عنوان موضوعات مستحدث میخوانیم در واقع اختراع بشر هستند که نوعی توانمندی خلق هستند و این توانمندی، در تکنولوژی به یک شکل و در علوم انسانی به شکلی دیگر خودش را نشان میدهد. به همین دلیل است که در قانون ژاپن گفته میشود اختراعات باید هماهنگ با قانون طبیعت باشند. ما پایهگذار بسیاری از شناخت قواعد در تمدن اسلامی بودهایم اما به مرحله دوم یعنی قانونگذاری که میرسیم دچار مشکل میشویم لذا علوم انسانی باید بتواند هم اختراعات را مدیریت و هم جنبههای اخلاقی آن را تبیین کند.
علوم انسانی باید مشخص کند جایگاه هوش مصنوعی به لحاظ رفتاری و اخلاقی کجاست و آیا مسئولیتی برای آن وجود دارد و در کجای بستر نظام حقوقی ما قرار میگیرد؟ اشکال اساسی ما این است که به جای خَلق و ساختن، ساختن دیگران را میخوانیم و فناوریهای دیگران را مورد توجه قرار میدهیم بنابراین باید نوع نگاهمان را تغییر دهیم چون بسیاری از مسائل در ساختار علمی ایران اشتباه هستند و باید اساسا چنین مسائلی را اصلاح کنیم و اگر اصلاح نکنیم سیاستگذاری هم دچار مشکل میشود.
انتهای پیام