ایکنا ـ به نظر شما تشکیل دو محور مقاومت و محور غربی حامی توافق عادیسازی بین رژیم صهیونیستی و سازشگران عرب چه تأثیری بر سوگیری نظام سلطه در منطقه غرب آسیا داشته است؟
از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، منطقه غرب آسیا به دو محور سیاسی تقسیم شد، به طوری که بیشتر رویدادها بازتاب مستقیم یا غیرمستقیم کشمکش بین این دو محور بود. در واقع این تقابل بین محور تداوم هژمونی غرب تحت سلطه ایالات متحده آمریکا و محور مبتنی بر گفتمان بازگشت به ملتها و اراده، هویت و اصالت ایمان آنها و دعوت به استقلال واقعی و احیای ملتها برای دستیابی به آزادی و خوداتکایی تحت رهبری جمهوری اسلامی ایران بوده است.
در واقع جمهوری اسلامی و مواضع آن، اولین و برجستهترین تفسیرگر اکثر حوادث منطقه از دهه نود قرن گذشته تا امروز و فردا است.
آمریکا به دنبال فرصتی برای تکمیل سومین قوس هژمونی خود پس از دو جنگ جهانی بود و منطقه را دروازه این تحول میدانست و اینکه تداوم هژمونی آن با تسلط کامل بر منطقه غرب آسیاست، برخلاف ایران و انقلاب اسلامی که مستضعفان و عدالتخواهان را برای مقابله با انزوای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و وضعیت بیعدالتی جهانی علیه آنها برانگیخت و ندای آن با تمام قدرت به هر نقطه از شرق و غرب دنیا رسید در حالی که رهبران شرقی و غربی با ادعاهای گوناگون و نه تنها جنگ سرد به دنبال سلطهگری بر منطقه بودند.
این منطقه از زمان استعمار انگلیسی ـ فرانسوی در سال 1958 برای چهار دهه کانون توجه سیاست آمریکا بوده است که استراتژیهای خود را یکی پس از دیگری برای تحکیم سلطه خود توسعه داده است و از همین رو آمریکا به متحدان سنتی عرب در حاشیه خلیج فارس و همچنین بر اسرائیل اتکا کرد تا از این طریق فرهنگ، ارزشها و حضور نظامی خود را در منطقه پیاده کند از جمله اینکه در دوره ریاست جمهوری کارتر، در دهه نود قرن گذشته با راهبرد زبان زور و سپس مذاکره زمینه سازش عربها با رژیم صهیونیستی را فراهم کردند.
ایکنا ـ چه عواملی باعث شد که وضعیت ژئوپلیتیک در جنوب غربی آسیا تغییر کند؟
آمریکا در سال 2001 درصدد حضور مستقیم و فیزیکی در منطقه برآمد و اینجا این سؤال مطرح شد که آیا آمریکا به دنبال اشغال مستقیم منطقه و تجزیه آن است؟ چیزی که سیاستمداران ارشد آمریکایی به این موضوع اذعان داشتند؛ چیزی که بیانگر ناتوانی متحدان آمریکایی در تأمین منافع آمریکا و اهداف آن در منطقه بود.
به هر حال آمریکا از منظر درگیری با اتحاد جماهیر شوروی تا فروپاشی آن به منطقه نگاه کرد و سپس مبارزهاش به سمت جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت اصیل در این منطقه و نه یک قدرت وارداتی تبدیل شد؛ چرا که ایران از مجموعهای از ویژگیها و عوامل قدرت فوقالعاده نظیر انسان، ملت، دینداری، ژئوپلیتیک ممتاز، متحدان وفادار و گفتمان و آرمان انقلاب اسلامی برخوردار بود.
بنابراین جمهوری اسلامی ایران در مقطعی که جهانیان تسلیم آمریکا بودند توانست این کشور و سیاستهای آن را به چالش بکشد تا اینکه به اولین معضل آمریکا تبدیل شد؛ زیرا ایران از مشروعیت و قدرت آمریکا کاسته و آشفتگی سیاستهای آمریکا و محاسبات غلط آن را آشکار کرد.
اما ایران کشوری بود که با برخورداری از کمترین حمایت متحدان خود در مقایسه با سایر کشورهایی نظیر آمریکا، فرانسه، عربستان سعودی و اتحاد جماهیر شوروی که در طول دههها و حتی قرنها توانمندیهای عظیمی را به دست آوردند به بیشترین دستاوردها دست یافته است.
آمریکا در اوج قدرت و اعتبار بینالمللی خود، انتظار نداشت که هر وقت زمین خورد و اهدافش در منطقه شکست بخورد، نتواند آن را تلافی کند.
جهان عرب در طول تاریخ صحنه رقابتهای شدید بین چندین پایتخت بوده است، بنابراین این منطقه دارای یک کشور آنقدر قوی نبود که دیگر کشورها را رهبری کند، بلکه همیشه بازیچه دست ابرقدرتها بوده است. آمریکا در مقطعی توانست بر اساس قاعده توازن بین بازیگران که گهگاه هر دو طرف، عرب و گاهی هم یکی عرب و دیگری عجم و گاهی رژیمهای عربی در برابر اسرائیل بودند بازی را علیه ایران مدیریت کند؛ چیزی که تحت عنوان توافقنامه سازش ابراهیم نیز جریان داشت.
برجستهترین نکته جدید در این بازی چیزی است که امروز به آن رسیدهایم، یعنی در سال 2023 که اکثریت این نیروها در توازن استراتژیک دچار افول شدند، اما ایران علیرغم پیچیدگیها و مشکلات خود با پیشرفت همراه بوده است.
ایکنا ـ مهمترین عوامل مؤثر بر روند همگرایی و واگرایی بین قدرتهای منطقهای در منطقه استراتژیک «جنوب غربی آسیا» کدامند؟
در مرحله کنونی، عربستان سعودی با پروژه نیوم به دنبال ایجاد هویت جدید برای خود است، ترکیه نیز با درک محدودیت توان خود در سیاستهایش تجدید نظر کرده است؛ مصر نیز که این روزها در معرض فروپاشی کامل قرار دارد و به دلیل مشکلات اقتصادی و منابع آبی و غیره با چالشهای موجودیتی مواجه است.
از همین روست که پیشبینی میشود، امروز در جهان عرب به احتمال زیاد شاهد ظهور قدرت جدیدی برای کشورهایی مانند الجزایر باشیم که درصدد جبران خلاء ناشی از ضعف و تزلزل سایر اعراب هستند.
اسرائیل امروز از سردرگمی ناشی از شکاف عمیق ایجاد شده در این رژیم و از دست رفتن اعتماد آن در همه سطوح رنج میبرد و نسبت به آینده خود هیچ امیدی ندارد که این وضعیت در تاریخ رژیم صهیونیستی بیسابقه است.
این در حالی است که در مقابل، جمهوری اسلامی ایران پیوسته و قاطعانه به سمت اهداف خود پیش میرود و رویکردها و خواستههای خود را تثبیت میکند، امروز با اطمینان کامل میگوییم که ایران جایگاه ابرقدرت منطقهای را در اختیار دارد؛ به دلیل اینکه در تبدیل اکثر تهدیدها به فرصت تا حد زیادی موفق بوده و همین روزهاست که به الگوی کامل استقلال و پشتیبان اقتصادی برای نیازمندان تبدیل شود.
توانایی ایران در برآوردن نیازهای اعراب و مسلمانان و پاسخ به خواستهها و آمال آنهاست که موجب گسترش نفوذ ایران در جامعه عربی شده است؛ هر چقدر هم که برای مخدوش کردن چهره آن و ممانعت از گسترش نفوذ آن در منطقه توطئه شود.
امروز ایران در روابط خارجی خود موفق عمل کرده و در حمایت از متحدان خود بهگونهای عمل کرده که هویت و ویژگیهای خود را زیر پا نگذاشته و به هویت متحدانش نیز تعدی نکرده است؛ چیزی که در رابطه آن با فلسطین، لبنان، یمن، سوریه و تا حد زیادی عراق روشن است. این یک تجربه جدیدی در عملکرد ایران است؛ بهگونهای که توانسته ائتلافهایی محکم با قدرتهای مقاومت و جوامع آنها با کمترین کمک به آنها ایجاد کند، در مقایسه با حمایتهایی که غرب و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از متحدان خود در منطقه و جهان به عمل میآورند. علاوه بر این، ایران امروز در عرصه بینالمللی هم نفوذ خود را گسترش داده و در دریاها تا آفریقا و آمریکای لاتین قدرت خود را به رخ کشیده است.
ایکنا ـ آیا میتوان بازیگران منطقهای در محور مقاومت را افزایش داد؟
در این شرایط بینالمللی انتظار میرود که ایران نقش بزرگی را ایفا کند زیرا جایگاه و گفتمان ویژهای را در دنیای جدید پیدا کرده است، جهان جدید نباید براساس معیار ثروت، قدرت مادی و سلسله مراتب بنا شود و همچنین نه بر اساس نیروی نظامی و نه طبقهبندی دولتها، نه براساس لیبرال دموکراسی و نه بر اساس ظلم و عدالت و نه بر اساس یکجانبهگرایی که تنوع قدرت را از بین میبرد.
دنیای جدید منتظر اثری جدید و قوانین و معیارهای متفاوتی است که صاحبان گزینه مقاومت و ایمان آن را ایجاد کردهاند. در این دنیای جدید چه باید بکنیم که از این منظر مهمترین محسوب شود:
اولین مسئله که ضروریترین مسئله است، تداوم گفتمان و رویکرد مقاومت و توسعه مسیرهای استحکامبخشی در رویارویی با رژیم صهیونیستی و تهدید موجودیت آن در منطقه و توسعه قدرت ما برای بازی در داخل رژیم صهیونیستی است و این نقطه قوتی است که اولاً به دلایل مذهبی و عقیدتی و همچنین سیاسی و منفعتطلبی نباید و نمیتوانیم از آن دست برداریم و تسلیم در آن کار درستی نیست.
دومین موضوع این است که به فتنههایی که سعی در کشاندن ما به سمت آنها را دارند کشیده نشویم، مثل حجم بالای هجمههای شدیدی که علیه ارزشهای ما و قرآن و مقدسات ما ایجاد شده است و تنها گواه خشم و کینه آنها از اثرگذاری و کارساز بودن مقدسات ماست و ثابت میکند که جنبش صهیونیسم و حامیان آن در وضعیت بحرانی بهسر میبرند.
سومین موضوع اجتناب از هرگونه درگیری یا اصطکاک بین هر یک از کشورهای عربی به نحوی است که خواسته آمریکا و اسرائیل را برآورده کند، بلکه منفعت امروز کشورهای منطقه در آرامش خاطر دادن به یکدیگر و متقاعد شدن به این مسئله است که ما در جایگاه قوی و توانمند قرار داریم و از همین رو ایران و دیگر کشورهای عربی در راستای تحقق منافع مشترک به یک طرح واقعی برای همکاری دست یابند.
چهارمین موضوع تحکیم جبهه داخلی و تقویت قدرت مقاومت برای عبور از این مرحلهای است که ممکن است به دلایل مختلف ادامه پیدا کند.
اما کاری که ما میتوانیم در این شرایط انجام دهیم در چند مورد نهفته است:
نخست اینکه به دولت عراق برای ایفای نقش سیاسی بزرگتر در مسائل مربوط به منطقه فرصت داده شود. ما به یک کشور عربی نیاز داریم که با اعراب گفتوگو کند، از یک طرف حریم خصوصی داشته باشد و از طرف دیگر با دیدگاههای ما سازگار باشد و چشمانداز یا پیشنویس ایجاد یک نظام منطقهای توسط ایران با همکاری و کمک روسیه و چین را ارائه دهد؛ لحظهای تاریخی که ما انتظارش را میکشیم.
دوم اینکه ایران میتواند دیدگاهی برای صلح و مذاکره معقولانه بین رقبا در منطقه ایجاد کند و با رفع تنشها در منطقه، عربستان را در راه حلها برای بحرانهای لبنان، سوریه و یمن شریک کند.
سوم اینکه عربستان سعودی پس از جنگ یمن، شکست قاطع و عقبنشینی آن در همه عرصههای رویارویی، دیگر تهدیدی راهبردی برای ما ایجاد نمیکند، ناگفته نماند که اقدام محمد بن سلمان در به تعبیر خود مدرنسازی عربستان سعودی پیامدهایی خواهد داشت که از جمله آن تضعیف قدرت این کشور و شکاف و اختلاف در جامعه این کشور خواهد بود.
چهارم اینکه ما میتوانیم ملتها و بخصوص ملتهای آفریقایی را تشویق کنیم که با طرد استعمار غربی برای رسیدن به استقلال واقعی و آزادی از چنگ محور غربی تلاش کنند.
پنجم اینکه ایران به غیر از حمایتهای نظامی از ملتهای رنج دیده نقش حامی و پشتیبان اقتصادی آنها را نیز ایفا کرده است و از همین رو ایران میبایست نخست با رسیدگی سریعتر به امور اقتصادی خود بتواند نقش بینالمللی اقتصادی خود را نیز بهتر ایفا کند و استفاده از زمان و هدر ندادن وقت در این برهه بسیار بااهمیت است.
ششم اینکه ما باید پیوندهایی روابط خود را با الجزایر و پاکستان توسعه دهیم و از شرایط اردن و نیازهای آن برای گشودن روابط دیپلماتیک با این کشور استفاده کنیم.
هفتم اینکه ما در واقعیت و میدان عمل برای شکست تحریمهای معروف به سزار علیه سوریه تلاش میکنیم، همان طور که جنگ علیه سوریه برای ایجاد مانع در رابطه نظامی بین ارکان جبهه مقاومت بود. جنگ اقتصادی علیه سوریه نیز به دلیل این است که سوریه حلقه ارتباط بین همکاریهای اقتصادی ارکان جبهه مقاومت محسوب میشود.
اعمال قانون سزار علیه سوریه به منظور ایجاد محدودیت برای متحدان ایران است از همین رو اولویت ما در مقطع کنونی به تمام معنای کلمه اقتصادی است و گشوده شدن بازارهای کشورهای اسلامی ما از کشورهای جبهه مقاومت به روی یکدیگر امری لازم و شرطی ضروری است.
هشتم اینکه برخی انجمنهای مدنی ممکن است از طریق نفوذ در کشورهایمان به دنبال تأثیرگذاری بر سیاستهای ما باشند؛ اما ما میتوانیم با تأسیس دهها نمونه از این انجمنها روابط اجتماعی و اقتصادی فیمابین خود را تقویت و جایگزین انجمنهای مدنی وابسته به غربیها کنیم.
نهم اینکه مسئله فلسطین را در رأس اولویتها قرار دهیم و ایرادی ندارد که اخوانالمسلمین را دوباره امتحان کنیم و بر اساس یک رویکرد خاص به آن بنگریم به ویژه اینکه مسئله فلسطین و بیتالمقدس بر همه مسائل دیگر ملت ما اولویت دارد و سیاست غربی و آمریکایی در نفوذ در این جنبش ضعیف شده است و عرصه برای آمادگی با این جنبش مهیاست تا با دو هدف فلسطین و ظرفیتهای توسعه به دنبال ایجاد وحدت در منطقه باشیم.
دهم اینکه عرصه جهان امروز دیگر براساس ائتلافی از جهتگیریها مانند ائتلاف با عربگرایان، ملیگرایان یا اسلامگرایان تشکیل نمیشود. همه چیز تغییر کرده است، بنابراین، اصل در ائتلاف با هر طرفی بر اساس معیارهای نخست دفاع از فلسطین و توسعه برای عبور از بحران سخت اقتصادی است.
عملاً هیچ اشکالی ندارد که این موضوع در عرصه یمن، سوریه، عراق و لبنان به طور جداگانه بررسی شود... ما به چیزی نیاز داریم که در خصوص ثبات اجتماعی بین ارکان جامعه به ما اطمینان خاطر دهد.
یازدهم اینکه منطقه ما هنوز به مرحلهای که در آن مفهوم کرامت انسانی به عنوان یک ارزش تلقی شود نرسیده است بلکه هنوز مردم آن از زاویه وابستگیهای قومی، مذهبی، قبیلهای و نژادی به ارزشها مینگرند و تنها موضوع مهم فراتر از تعلقات و وابستگیها، فلسطین و درد ملتهای آن و نیاز آنها به امنیت در داخل کشورهای عربی و اسلامی آنها است.
دوازدهم اینکه در این مرحله باید به متحدان اولویت داده شود اما در مورد دیگران هم باید رابطه با آن براساس منافع متقابل باشد.
گفتوگو از اشرف بصیری
انتهای پیام