به گزارش ایکنا، محمدجواد غلامرضا کاشی؛ استاد دانشگاه علامه طباطبایی، شامگاه 31 مردادماه در نشست علمی «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» که از سوی جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد، گفت: وقتی تعبیر سیاست حقیقت یا سیاست قدرت را میشنویم، سیاست حقیقت را مذمت میکنیم زیرا معتقدیم باید مبنای سیاست قرار گیرد ولی بنده معتقدم سیاست حقیقت، سویه دیگر سیاست قدرت است و دستکم آنطور که ما در تجربه سیاسی نیم قرن اخیر تجربه کردهایم دو روی یک سکه هستند.
وی افزود: به جای اینکه در میدان سیاست حقیقت بنشینیم و سیاست قدرت را تأدیب کنیم، لازم است در سیاست قدرت بنشینیم و فهم خود را از قدرت بازبینی کنیم. سیاست حقیقت از نظر بنده یعنی اینکه فرض کنیم یک حقیقتی وجود دارد و این حقیقت بیرون از میدان منازعه قدرت، هستی و معنا دارد و اسم آن میتواند، خدا، عقل، وجدان، آرمان و ... باشد؛ اینها مفاهیمی هستند که از یک حقیقت والا و استعلایی سخن میگویند و میدان قدرت، جایی است که عدهای حریص و شهوتزده به دنبال مطامع دنیوی هستند و بر سر مطامع دنیا با هم ستیز میکنند.
غلامرضاکاشی اضافه کرد: اینجا رابطه بین حقیقت و سیاست مانند رابطه عقل و میل و روح و تن است؛ چگونه فکر میکنیم که بدن باید با روح و میل باید با عقل کنترل شود، در حوزه سیاست هم اینطور فکر میکنیم یعنی تصور داریم باید سیاست توسط حقیقت کنترل شود در حالی که سیاست حقیقت و حقیقت سیاست دو روی یک سکه هستند.
وی افزود: ما جوانان اوایل دهه 40 و 50 سربازان ارتش سیاست حقیقت بودهایم زیرا معتقد بودیم ایده حقیقت استعلایی وجود داشته و ما شیفته و دلسپرده این حقیقت هستیم و قرار است با اهل قدرت دنیا از روی ستیز مواجه شویم و ایده حقیقت خود را در جهان استوار کنیم؛ تصور میکردیم ما گروه برگزیده منجی هستیم و همه دنیا را دنبال مطامع دنیوی خودشان میدیدیم؛ امام حسین(ع) در تفسیری که آن روز از عاشورا داشتیم کسی بود که در میدان قدرت شکست خورده بود ولی حقیقتی را بنا کرده بود و ما هم طبیعتا به عاشورا تمسک داشتیم تا به هر قیمتی حقیقت را پیاده کنیم.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه خیلی از اوقات، حقانیت با مظلومیت توأم بوده است، گفت: در برابر سیاست حقیقت، معنای سیاست قدرت این است که گویی حقیقت با مقوله غلبه هم سنخ است یعنی قدرت درست همان جایی است که حریف سرشکسته و خاضع و تسلیم است؛ بنابراین در سیاست قدرت باید به ملاحظات معطوف به غلبه بیندیشیم. باید در منازعه غلبه کنی اینکه به چه شیوهای و چگونه مهم نیست. میدان تعیین میکند که چگونه و با چه شیوهای(درست مانند روش ماکیاولی) و هر چیزی میتواند دستاویز برای غلبه باشد و اگر کسی دست و پای خود را با اخلاق و یاد خدا ببندد بازی را از دست داده است، زیرا مهم غلبه یافتن است.
غلامرضا کاشی با بیان اینکه بنده براساس تجربه خودم از اوایل دهه 50 تا امروز به این نتیجه رسیدم که ما که سربازان لشکریان حقیقت بودیم ولی سرباز لشکریان قدرت شدهایم، ادامه داد: به همین دلیل گاهی اطرافیان، با زور و سرکوب و گاهی با فریب و حیله تلاش میکنند تا بازی را به نفع خودشان جابجا کنند و به خصوص در دو سه دهه اخیر تقریباً ادعای حقیقت هم در میان نیست و نیروهای سیاسی به بازیگرانی تبدیل شدهاند که هوشمندی و توانایی خود را در راستای غلبه بر حریف به کار میگیرند؛ اگر بتوانند نیرنگ کنند، میکنند و افکار عمومی را جابجا میکنند و البته مدال معطوف به حقیقتی را هم به خود میچسبانند؛ بنابراین بدون اینکه بنده جریانی را متهم کنم در این منازعات نفرت، بیاعتمادی، تیرگی افقها به وفور دیده میشود.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: ما کسانی محذوف شده و به رسمیت شناخته نشده بودیم که هیچ راهی برای ورود به این میدان(میدانی که ما را به رسمیت نمیشناسد) نداشتیم جز اینکه به ایدههای حقیقت تمسک کنیم تا تجلی و ظهور در میدان منازعات سیاسی را بیابیم؛ گاهی تلاشی برای دگرگونی میدان منازعه و گشودن بابهای مسدود حوزه سیاست و گاهی ممکن است به انتحار جمعی هم شبیه بود.
وی افزود: گروههای نادیده گرفتهشده وقتی هستی جمعی خود را نادیده میگیرند، برای برهم زدن بازی جان خود را روی میز میگذارند، آن هم برای چیزی که تصور میکنند استعلایی است در حالی که انضمامی است.
وی با بیان اینکه بر حسب تجربه بنده، سیاست قدرت و حقیقت، مانند همدیگر هستند زیرا قرار است یکی را حذف کنیم، اظهار کرد: ما گاهی با تمسک به ایده حقیقت، به دیگری تاخته و او را از میدان بیرون میبریم لذا یک روز پرچم حقیقت و روزی قدرت اقناع و روزی هم با شمشیر دیگری را بیرون میکنیم و این هر سه درکی از سیاست هستند که چهره آن قدرت است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: سیاست منازعه قوا است و حقیقت به مثابه یک امر استعلایی بیرون از این میدان نیست و اگر غیر از این فرض کنیم فریبی است که هم خودمان را با آن فریب میدهیم و هم دیگران را و چه بسا خیر تام به شر تام تبدیل میشود لذا باید باور کنیم سیاست، جوهری جز قدرت ندارد.
وی تأکید کرد: باید در باب مفهوم قدرت، بازاندیشی کنیم، همان کاری که اپیکور و جرمی بنتام در مورد مفهوم لذت کردند؛ مفهوم لذت به خودی خود اخلاقی نیست؛ بنتام وقتی گفت لذتی لذت است که با دوامتر و با آلام کمتری همراه باشد و بقای بیشتری داشته باشد، این مفهوم به ارزش سیاسی و اخلاقی تبدیل شد و ما میتوانیم این کار را با قدرت هم بکنیم، یعنی برای قدرت شاخصه بگذاریم.
غلامرضاکاشی با اشاره به شخاصههای پیشنهادی برای سیاست قدرت، بیان کرد: اول اینکه قدرتی، قدرت است که دوام داشته باشد؛ دوم اینکه نیرویی که میخواهد در میدان غلبه کند بتواند سازواری و هماهنگی درونی خود را در مدتی بلند حفظ کند و سوم اینکه توان این کار را داشته باشد که میدان شمولیت خود را بیشتر کند. اگر مؤلفه قدرت نتواند هماهنگی درونی خود را حفظ و دایره شمولیت خود را توسعه دهد و دوام بلندمدت نداشته باشد، قدرت رو به زوالی خواهد بود.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی اظهار کرد: در این صورت قدرت بیشتر با مفهوم عشق هماهنگی پیدا خواهد کرد یعنی یکباره مفهوم قدرت از صورتبندی خشونتآمیز با عشق پیوند خورده و امکان گسترش پیدا خواهد کرد و منازعه قوا گرچه هیچ وقت در سویه خشونتبار به صفر نمیرسد ولی ثقل سیاست جابجا خواهد شد و ما از قدرت، فقط فریب دیگران و خشونت و سلاح را نمیفهمیم.
وی افزود: بنابراین این دو گانه سیاست حقیقت و سیاست قدرت، دو روی یک سکه هستد و باور به سیاست حقیقت، نوعی بازی قدرت است لذا باید منطق سیاست قدرت را بپذیریم ولی درک خودمان را از آن جابجا کنیم.
انتهای پیام