کد خبر: 4237069
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۳
محمدهادی گرامی بیان کرد:

بومی‌سازی؛ راه علاج دانش الهیات از مظاهر تجددپذیری

عضو هیئت علمی پژوهشگاه ضمن اشاره به اینکه عامل اصلی چالش‌های مطالعات قرآن و حدیث جریان تجدد است، تاکید کرد: باید تجددپذیری الهیات را در مسیر بومی‌سازی و درون‌سازی قرار دهیم.

به گزارش ایکنا، نشست آسیب‌شناسی مطالعات قرآن و حدیث در دانشگاه‌ها 26 شهریور با سخنرانی محمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانیم؛

آسیب‌شناسی مطالعات قرآن و حدیث بحث درازدامنی است که شاید نتوان در یک جلسه به آن پرداخت ولی وقتی من کلیت این ماجرا را نگاه می‌کنم به نظرم می‌آید بسیاری از آسیب‌هایی که ممکن است در این حوزه داشته باشیم معطوف به جریان تجددی است که وارد ایران شده و به دلیل تضادهایی که با سنت ما داشته چالش‌هایی شکل گرفته است. بنابراین شاید عامل اصلی برخاستن چنین چالش‌هایی مسئله تجدد باشد.

 

مظاهر تجددپذیری دانش الهیات

من نمی‌خواهم وارد تاریخ تجدد شوم ولی واقعیتی که وجود دارد این است که مسئله تجدد به شکل مویرگی در همه ابعاد زندگی ما نفوذ کرده است از جمله رشته و فضای الهیات و علوم قرآن و حدیث. در هیچ حوزه‌ای کسی نمی‌تواند بگوید در برابر موج تجدد ایستادگی و مقاومت کردیم. این اتفاق در حوزه الهیات و به طور خاص رشته قرآن و حدیث هم رخ داده است. مشخصا مظاهر تجددپذیری در حوزه الهیات یعنی آنچه تجدد بر سر الهیات آورده است در سه دسته جا می‌گیرد؛ یکی ترجمه و بررسی آثار مستشرقان و غربیان در حوزه اسلام است. این یکی از آثار ورود جریان تجدد در حوزه الهیات است. مورد دوم دانشگاهی شدن الهیات در کنار حوزه و آکادمیک شدن آن است. این هم از مسائلی است که در جریان تجدد با آن مواجه شدیم. من اسلام‌شناسی را به سه مرحله تقسیم می‌کنم که عبارت است از: اسلام‌شناسی انقلابی، اسلام‌شناسی روشنفکری دینی و اسلام‌پژوهی آکادمیک. این اسلام‌پژوهی بالاترین درجه تجددپذیری الهیات بوده. 

مورد سوم کارکردگرایی برای الهیات است یعنی دنبال کاربرد باشیم و ببینیم الهیات چه مسئله‌ای را حل می‌کند. این هم یکی دیگر از مسائلی است که در پی تجدد برای الهیات رخ داد؛ یعنی کاربرد‌سازی برای الهیات و اینکه دانش الهیات را برای خودش نخواهیم و دنبال کارکرد مشخصی باشیم. این کارکردها در سه بخش تقسیم می‌شود: یکی برای حل مشکلات امروز ما یعنی مشکلاتی که در جامعه داریم. دوم ترویج آموزه‌های اسلامی و سوم تثبیت ایدئولوژی حاکمیت فارغ از اینکه این حاکمیت چه حاکمیتی باشد. کاربردی‌سازی برای حل مشکلات امروز ما در واقع مولود رابطه مخدوش میان صنعت و دانشگاه است؛ چون صنعت ما کاربردی است ولی دانشگاه انتزاعی و تئوریک است.

 

ضرورت بومی‌سازی و درونی‌سازی الهیات متجدد

اشاره کردم که ما موج تجدد را در همه جای جامعه داشتیم، در الهیات هم داشتیم ولی باید این تجددپذیری را در مسیر بومی‌سازی و درونی‌سازی قرار دهیم. اگر این کار را نکنیم چه اتفاقی می‌افتد؟ من فکر می‌کنم اگر این اتفاق نیفتد ما دچار سه تا مشکل می‌شویم؛ یکی اینکه ترجمه سبب انسداد باب هر نوع اندیشه و خلاقیت داخلی می‌شود یعنی وقتی دانشی که از سمت غربیان آمده نیاموزیم و بومی نکنیم در ورطه ترجمه می‌افتیم کما اینکه الآن افتادیم. این ترجمه به جای اینکه به ما کمک کند جلوی اندیشیدن خود ما را می‌گیرد و همه کارها ترجمه‌ای می‌شود. متاسفانه ما تجددی که در دانش و مطالعات اسلامی داشتیم بومی نکردیم، درونی نکردیم و به شکل منفعلانه با آن برخورد کردیم نتیجه این است که نوعی غرب‌زدگی مبتنی بر ترجمه‌گرایی شکل گرفته. 

مسئله دیگر مسئله حوزه علمیه است؛ ما یک سنت فرهنگی- تاریخی شرقی و اسلامی عمدتا شیعی داریم به نام حوزه علمیه. وقتی موج تجدد غربی ایجاد می‌شود یک تضاد و بعد دیالوگی میان سنت و تجدد شکل می‌گیرد و محصول جدیدی تولید می‌شود که با آن مواجه هستیم. مباحث قرآنی یک ریشه هزار ساله در سنت ما دارد لذا چالش سنت و تجدد اینجا بیشتر می‌شود. اگر تلاش نکنیم این چالش بین سنت و تجدد را که در حوزه الهیات به درجه اعلای خودش می‌رسد مدیریت نکنیم یک دوگانه شکل می‌گیرد و ما یک دانش الهیات در دانشگاه و یک دانش الهیات در حوزه خواهیم داشت. در این وضعیت یا ما دچار تضاد و چالش می‌شویم و بین محققان حوزوی و دانشگاهی چالش شکل می‌گیرد یا دچار التقاط می‌شویم یعنی معلوم نمی‌شود مرز مطالعات حوزوی و دانشگاهی چیست. بنابراین اگر این تلاش را نداشته باشیم یا دچار تضاد می‌شویم یا التقاط که هر دو هم اتفاق افتاده. باید تلاش کنیم نقش‌های متمایز و غیر موازی برای این دو نهاد تعریف کنیم. 

اتفاق سومی که می‌افتد این است که دچار کارکردگرایی بیمار در حوزه الهیات می‌شویم. این بیماری از دو جهت ممکن است اتفاق بیفتد. یکی کارکردگرایی به معنای کاربردی‌سازی که در نهایت به صنعتی‌سازی و ... می‌انجامد. این در حالی است که در حوزه علوم انسانی کاربردی‌سازی یعنی حل مسئله. آن طرف طیف کاربردی‌سازی ایدئولوزیک‌سازی است یعنی مصادره الهیات در راستای اهداف ترویجی و ایدئولوژی قدرت.

ممکن است اینجا سوالی طرح شود و آن اینکه آیا حل مسائل حاکمیتی یا ترویج ایدئولوژی حاکمیت حل مسئله نیست؟ اشکالش چیست؟ اینجا مسئله اول این است که نسبت علوم انسانی با قرآن چیست یا همان بحث علم دینی. این یک پرسش حاکمیتی است که وجود دارد. پاسخ به این پرسش یک مسئله‌ای است که حاکمیت مطالبه می‌کند. مسئله دوم مرجعیت علمی کشور در حوزه الهیات است. این هم می‌تواند یک مسئله حاکمیتی باشد. یک مسئله حاکمیتی دیگر ترویج سبک زندگی اسلامی است. مسئله چهارم مطالعات استعماری و غرب‌شناسی است یعنی همانگونه که غربی‌ها برای استعمار شرقی‌ها نیاز داشتند دین و فرهنگ ما را بشناسند ما هم متقابلا نیاز داریم ادیان و فرهنگ آنها را بشناسیم. کارکرد دیگر صلح و رواداری مذهبی است. ما ادیان و مذاهب مختلف داریم که کنار هم زندگی می‌کنند و حاکمیت لازم دارد رواداری مذهبی را بین آنها گسترش دهد.

حالا مشکلی که وجود دارد چیست؟ مشکل این است در همین مسائلی که ذکر کردم یک پارادوکس وجود دارد از این جهت که اگر نگرش ما به مطالعات اسلامی و علوم قرآن و حدیث به مثابه یک رشته آکادمیک باشد به این می‌رسیم که کار مطالعات اسلامی و مطالعات قرآن و حدیث بررسی امر واقع است، نه امر الهیاتی. مرجعیت علمی مسئله الهیاتی نیست، امر واقع است. اینها امر واقعی است که معطوف به دین است ولی نسبت علوم انسانی با قرآن درون دینی است. بنابراین اینها نیاز به نگاه درون دینی دارد، آنها نیاز به نگاه برون دینی دارد. پس بین مسائل حاکمیتی پارادوکس است یعنی یک مسئله درون دینی است، یک مسئله برون دینی است. راه حل، تقسیم مسائل حاکمیتی میان نهادهای حوزوی و دانشگاهی است. ما باید این کارها را انجام دهیم چون اگر انجام ندهیم آسیب‌های معطوف به تجدد بیشتر و بیشتر خواهد شد.

انتهای پیام
captcha