همگی مثال «خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج» را شنیدهایم و با آن آشنا هستیم. میدانیم که «خشت اول» استعارهای از آغاز هر چیزی است و اگر ما این خشت اول را دوره کودکی و نوجوانی تصور کنیم، قطعاً نگاهمان به این دوره تغییر میکند و اهمیت آن مشخصتر و برجستهتر میشود. این خشت اول نیازمند توجه و سرمایهگذاری مادی و معنوی بسیاری است تا بتواند قوام خود را حفظ کند و تا وقتی که به ثریا میرسد کیفیتی سالم، اثرگذار و متعالی داشته باشد.
افراد بسیاری در بخشهای مختلف فرهنگی، آموزشی و هنری در تلاش هستند که برای کودکان و نوجوانان مطالب و محتوایی تولید کنند تا اکنون و آیندهای غنی داشته باشند. در همین راستا خبرگزاری ایکنا همزمان با هفته کودک گفتوگوهایی را با فعالان حوزه کودک و نوجوان انجام داده است. در این قسمت به سراغ فرخنده مفیدی، استاد پیشکسوت تعلیم و تربیت دانشگاه علامه طباطبایی رفتیم که تلاشهای بسیاری را در حوزه آموزشهای پیش از دبستان داشته است. مفیدی مؤلف و مترجم کتابهای متعددی در زمینه تعلیم و تربیت است که میتوان به «شیوههای فرزندپروری»، «برنامه آموزش و پرورش در دوره پيش از دبستان»، «آموزش و پرورش پيش دبستانی و دبستان» اشاره کرد.
وی در بخش اول این گفتوگو به موضوع «بار گران مراکز پیشدبستانی و جای خالی مراکز حمایتی» و در بخش دوم به موضوع «کودکان در دنیای بازیها؛ از رشد همه جانبه تا افزایش محرکها» اشاره کرد. در ادامه بخش سوم و پایانی این گفتوگو را میخوانیم و میبینیم.
بخشی از فرزندپروری به ویژگیهای درونی افراد و بخش زیادی از آن به دانش روز بازمیگردد. باید از دانش روز بهره بگیریم، از اطلاعات و تجربیات دیگران استفاده کنیم و از مشارکت فکری دیگران بهرهمند شویم، کتاب بخوانیم، با مشاوران و دیگر والدین در تماس باشیم.
در گذشته هم مادران بسیاری بودهاند که به برکت داشتن فرزندان زیاد و تجربه زندگی با آنها، شیوههای صحیح، مناسب و خوبی داشتند. آنها در تربیت فرزندان خود نکاتی را آموزش میدانند که شیوههای مطلوبی بودند زیرا بچهها آزار ندیدند، مهربانی دیدند، دانش کسب کردند و از همه مهمتر آرامش داشتند. اینها مؤلفههای خوبی در فرزندپروری هستند.
بعضی از شیوهها مقتدرانه یا استبدادی هستند که در گذشته نیز این شیوه وجود داشت و اکنون نیز در بعضی از خانوادهها وجود دارد یعنی پدر و مادر در خانواده نقش مستبدانه و مقتدرانهای دارند. در این روش، تحکم فراوانتر از مهربانی و پذیرش است و فرزندان برای انجام هر کاری میترسند و وحشت دارند که آیا انجام دهند یا خیر؟ زیرا باید اعمال آنها مطلوب پدر یا مادر باشد.
اگر حد و مرزی نباشد و در مهربانی افراطگری کنیم میتواند خطرناک باشد. این شیوه ممکن است در کوتاه مدت محاسنی داشته باشد و فکر کنیم که بچهها مهر میورزند ولی دانهای که امروز میکاریم باعث خواهد شد تا فرزندمان بعداً راه را از چاه نشناسد و گمان کند که همگان وظیفه دارند که به او محبت کنند در صورتی که هیچ دلیلی ندارد و باید سعی کرد که کودکان در راه درست، محبت ببینند و محبتپذیر باشند
در این شیوه «نه» گفتن بیشتر از «آری» گفتن رواج دارد و هر کاری که بچهها بخواهند انجام دهند قبل از آنکه سنجیده شود با عبارت «نه» مواجه میشود؛ مثلاً «این کار را نکن»، «من دوست ندارم این کار را انجام دهی»، «اینجا نباید بروی»، «من دوست ندارم که به اینجا بروی»، «به این وسیله دست نزن»، «به اینجا نیا» و... کودکان در این محیطها نقش اربابرعیتی یا رئیس و مرئوسی را میبینند که نگاه از بالا به پایین وجود دارد و همیشه با ترس و وحشت در مورد تصمیمها و کارهایشان صحبت میکنند.
ممکن است این رفتار در کوتاه مدت خانواده را راضی کند و پدر یا مادر احساس کنند که فرزندشان در کنترل آنهاست اما آیا کودک ابزاری است که باید در کنترل پدر و مادر باشد؟ یا فردی است که باید احساس کند، تجربه کند و در کنار شما شاد باشد؟ شما با این روش نقشی را ایفا میکنید که فرزندتان فقط ترس و وحشت داشته باشد و به افرادی که بزرگتر هستند وابستگی پیدا کند، حتی اگر معلم هم شیوه مستبدانه داشته باشد و مانند گذشته تنبیه بیشتر از تشویق باشد، مضراتی را دارد.
با این روش انسانی را تربیت میکنیم که از خود تصمیمی ندارد و خلاقیت او ضربه میبیند زیرا فکر میکند کاری میکند که دیگران دوست ندارند، چراکه همه به او گفتهاند که از این طریق و به روشهایی که ما میگوییم باید کار کنی یعنی روشهای دیگر زیبنده نیستند. متضاد فکر کردن و دیگر اندیشی در این نوع تربیت خدشهدار میشود.
بله ما در فرهنگ اسلامی خودمان معنای بسیاری از دیدگاه بزرگان داریم که قابل تفکر است که چرا نتوانستیم این فرهنگ را جا بیاندازیم و گاهی شاهد آزار و استبداد بیشتری هستیم؛ بنابراین با احترام به فرهنگ اسلامی، طبیعتاً نباید احترام کودک را در این سالها فراموش کنیم؛ زیرا انسان موجود ارزشمند و قابل احترامی است. اکنون بسیاری از افراد میدانند که روش مستبدانه صحیح نیست و تحقیقات هم این موضوع را نشان داده است که نظامی برخورد کردن در تربیت انسان هیچ جایگاهی ندارد.
بله؛ اصولاً ادبیات نظامی و تحکمی هیچ کاربرد و ذرهای نفع ندارد و فقط میتواند پدر و مادری که خودشان درگیریهای روانی دارند را راضی کند که احساس میکنند همیشه حرفشان پذیرفته شده است و باید پذیرفته شود.
بله؛ شیوه دیگری که وجود دارد شیوه افراطی محبت کردن است که فراوانی بسیاری دارد و آزاداندیشی در حد افراط وجود دارد. در این نوع روش افراد معتقدند که هر چه کودک بخواهد باید در اختیارش قرار داده شود و هر نوع حرفی بزند و هر نوع کاری کند با بیان این جمله که «بچه است دیگر» توجیه میشود و مورد پذیرش است. این افراطگرایی در محبت مخل تربیت است و کودک راه سنجش خود را نمیشناسد و نمیداند که چه چیزی درست یا غلط است. کودکان بسیاری داریم که والدین از آنها میترسند که مبادا او ناراحت شود.
در تربیت هر انسانی در هر محیطی باید بتوانیم اعتماد ایجاد کنیم تا فرد احساس کند که به او احترام گذاشته میشود تا بتواند احترام بگذارد. نقش این احترام باید چندجانبه باشد تا کودک اعتماد به نفس پیدا کند و برای خود ارزش قائل شود و عزت نفس او ارتقاء یابد
بنابراین اگر حد و مرزی نباشد و در مهربانی افراطگری کنیم میتواند خطرناک باشد. این شیوه ممکن است در کوتاه مدت محاسنی داشته باشد و فکر کنیم که بچهها مهر میورزند ولی دانهای که امروز میکاریم باعث خواهد شد تا فرزندمان بعداً راه را از چاه نشناسد و گمان کند که همگان وظیفه دارند که به او محبت کنند در صورتی که هیچ دلیلی ندارد و باید سعی کرد که کودکان در راه درست، محبت ببینند و محبتپذیر باشند.
شیوهای که منطقی و سنجیده است عبارت است از اینکه هم محبت و هم سنجش کنیم؛ یعنی خط قرمزها را بشناسانیم، انگ نزنیم، مقایسههای غیراصولی نکنیم و در زمان مناسب محبت کنیم. باید خط قرمزها را مشخص کنیم، ساعت و زمانبندی مناسب برای انجام بعضی کارها داشته باشیم، با کودکان گفتوگو کنیم و از فکر آنها بهره بگیریم. در روشهای مقتدرانه کسی به این فکر نبود که نظر کودک را بپرسد. در روش محبت افراطی نیز به قدری محبت میکردند که کودک حرف دیگران را نمیشنید. اما در این شیوه ما از مشارکتهای فکری و حمایتهای خود کودک بهره میگیریم و نظر او را میپرسیم.
در این شیوه منطقی فکر میکنیم و اجازه میدهیم بچهها منطقی فکر کنند تا بدانند چه چیزی مناسب و نامناسب است؛ حتماً با آنها مشارکت فکری داریم و به آنها محبت میکنیم. شیوه سوم فرزند پروری اکنون خیلی پذیرفته شده است منتها شیوه دوم که آزادمنشی است در بین خانوادههایی که بیشتر از یک فرزند ندارند یا به صورت تزئینی و نمایشی به بچهدار شدن نگاه میکنند و در حرف و عمل یکی نیستند، رواج دارد و استانداردها را رعایت نمیکنند. والدین باید اندیشه کنند که چه چیز برای فرزندانشان خوب است و آن شیوه را به کار ببرند و حتماً از نظرسنجیها بهرهمند شوند و در دورهمیها شرکت کنند و از تجارب دیگر والدین نیز بهره گیرند.
نکتهای که باید در این راستا اضافه کنم این است که در تربیت هر انسانی در هر محیطی باید بتوانیم اعتماد ایجاد کنیم تا فرد احساس کند که به او احترام گذاشته میشود تا بتواند احترام بگذارد. نقش این احترام باید چندجانبه باشد تا کودک اعتماد به نفس پیدا کند و برای خود ارزش قائل شود و عزت نفس او ارتقا یابد.
اگر از کلامی استفاده میکنیم که اعتماد به نفس فرد را خدشهدار میکند مثل «تو نمیتوانی» یا او را با دیگران مقایسه کنیم؛ بار و انرژی منفی دارد. ممکن است در یک لحظه جملهای بیان شود که به اعتماد به نفس کودک ضربه وارد شود و او اینگونه احساس کند که آن کسی نیست که باید باشد و ارزش برای او قائل نیستند.
باید به این مؤلفهها توجه کنیم و آنها را پررنگ کنیم تا کودک بتواند درست بیندیشد و برای خود ارزش قائل شود تا بتواند برای دیگران هم ارزش قائل شود. باید به کودک احترام بگذاریم تا به دیگران هم احترام بگذارد و از همه مهمتر به حقوق حقه خود هم برسد اگر ما حق کودک را در خانواده زیرپا بگذاریم طبیعتاً انسانی خواهیم داشت که به حقوق دیگران هم احترام نمیگذارد.
هر جامعهای به باورهای خود نگاه میکند؛ ما کشوری مذهبی و دارای کتاب آسمانی و معتقد به پیامبران هستیم و موضوعات دینی در فرهنگ ما و در وجود انسانها جایگاه ویژه دارد؛ اینکه ما در پروسه تربیت فرزندان خود آنان را با روایات و اعتقاداتی که وجود دارد و باید به آنها پایبند باشند آشنا کنیم، رفتاری اصولی است.
تربیت دینی از این جهت مهم است که میتواند انسان را با اخلاق کند، درستی و نادرستی، خطا و ثواب را بشناساند و آموزش دهد برای اینکه رشد و تعالی پیدا کنید و سرنوشت بهتری داشته باشید باید به یک چیزهایی پایبند باشید.
ممکن است در کشور و جامعه دیگری دین و کتاب دیگری وجود داشته باشد که در جای خود قابل احترام هستند ولی ما باید آن چیزهایی را که در فرهنگمان داریم از همین سالها برای کودکان به زبان ساده جا بیندازیم. قرآن، کتاب آسمانی و با ارزش ما، نکتههای بسیاری دارد که میشود جایگاه آن را با زبان ساده برای کودکان جا انداخت؛ مثلاً در قرآن به موضوع نظافت تأکید شده است که از ایمان است یا حرف درست باید زد و دروغ نباید گفت و تبعیت از الگوهایی که وجود دارد. اندیشیدن نکته مهم دیگری است و باید در تربیت دینی راه اندیشه را باز کنیم.
دقیقاً در کلام آسمانی اشاره شده است که کودک جایگاه خود را دارد و ائمه اطهار(ع) هم بر این موضوع تأکید داشتند. نباید برای کودکان کلام قرآن را پیچیده و سنگین بیان کرد تا به قرآن و مفاهیم دینی سخت نگاه کنند.
در گذشته قرآنخوانی وجود داشته است و ما هم قرآن میخواندیم و بسیاری از معانی را دریافت نمیکردیم ولی سبب زیبایی اندیشه میشد و مورد تحسین هم قرار گرفتیم. امروز باید کودکان خود را به تفکر درباره آنچه داریم وادار کنیم و خلاقیت فکری برای آنها ایجاد کنیم که آنچه گفته میشود به چه صورت میتواند مورد استفاده قرار گیرد و راههای خطا را ببندیم و با اعتقادی که داریم در سرنوشت خودمان تأثیرگذار باشیم.
تحقیقات نشان میدهد که انسان بیاعتقاد به هیچ چیز پایبند نیست و فرد لائیک به خدا، کتابهای آسمانی و الگوهای فکری با ارزش نمیاندیشد. آنها انسانهای رها شدهای هستند که به مفهوم پوچی پیمیبرند و زندگی را پوچ میبینند و حتی میزان خودکشی در بین انسانهایی که معتقد نیستند فراوان است.
انسانهایی که سلامت فکری و روحی دارند، بیشتر میاندیشند؛ چه بسا ممکن است تضاد فکری نیز ایجاد شود ولی درباره آن فکر میکنند و میپرسند بنابراین خوب است که برای کودکان از همین سالهای ابتدایی تفکر دینی و باورهای مذهبی خود را در قالب بازی، قصه، کتابخوانی و نقشآفرینی به کلام ساده شکل دهیم تا بتوانند در آینده به صورت خوب و خوشبینانه به مسائل نگاه کنند.
بله، شکی نیست که عامل بودن در الگودهی مهم است. هر چیزی باید میزان مناسب داشته باشد؛ اگر همه مراکز و محیطهای آموزشی را از موضوعاتی پر کنیم که ممکن است برای کودکان پیچیده باشد، مطمئنن راه خطا است. باید در کنار آموزشهای دیگر به آموزشها و تربیتهای اخلاقی بپردازیم و این مباحث را در زمان مناسب مطرح کنیم تا کودک بتواند الگو بگیرد. اگر مربیان و افرادی که با کودکان کار میکنند در بعضی زمینهها با کودک تضاد فکری دارند، نباید باعث شود که جلوی کودک را بگیریم و نگذاریم که بیندیشد.
از اینکه فرصتی فراهم شد بسیار تشکر میکنم و آرزوی موفقیت دارم. سؤالات خوبی مطرح شد انشاءالله مورد استفاده قرار گیرد. فقط اشاره کنم که کودکان را در یک لحظه و در یک مکان نبینیم مثل اینکه روز جهانی کودک یا روز مادر و پدر را فقط در تقویم ببینیم. باید فکر کنیم که این روزها چگونه اثربخشی دارند و در مورد اثرگذاری این روزها هشدارهای سالمی دهیم؛ مثلاً اگر روز جهانی کودک است به حقوق، ایمنی، سلامت، ارتباطات انسانی کودک فکر کنیم و به دانش روز در مورد کودک و تربیت درست او بپردازیم که کمال مطلوب در تربیت یک انسان است.
ایکنا - فراموش نکنیم که اگر کودکان آیندهسازان کشور و جهانند، نیازمند توجه هستند و این توجه صرفاً نباید در نظر باشد بلکه در موارد مختلف علمی، نظری و فکری در عمل هم به آنها توجه کنیم.
پایان بخش سوم
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام