به گزارش ایکنا، محسن اسماعیلی، حقوقدان و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در یادداشتی تحت موضوع درسی از نهجالبلاغه نوشت؛
مشکل بسیارى از مردم این دنیاى پهناور نادانى است. آنان نمىدانند چه هستند، کجا مىروند و چه باید بکنند. اما مشکل ما این نیست. درد بزرگ ما آن است که مىدانیم، ولى به دانستههاى خود عمل نمىکنیم و این بخشودنى نیست. ما همه مىدانیم که آفریده خداییم و به سوى او بازمىگردیم. مىدانیم که ثواب و عقاب آخرت، همان خوب و بد کردار ما در این دنیاست و انسان چیزى جز نتیجه سعى و تلاش خود را نخواهد دید.
این دانستهها را که ورد هر روز ماست و آن را ساده مىانگاریم، نباید دستکم گرفت. بالاترین دانشى که بشر ممکن است به آن دست یابد، همین است؛ مشروط بر آنکه به مقتضاى این دانش عمل کند. اگر نور این دانستهها که در حقیقت علم مبداء و معاد است، واقعاً بر دلى بتابد، طوفانى برپا مىکند که جز در جوار وصل و یاد خدا آرام نخواهد گرفت.
گویند در سال آخر عمر حکیم الهى، حاج ملاهادى سبزوارى، روزى شخصى به مجلس درس ایشان آمد و خبر داد که در قبرستان کسى پیدا شده که نصف بدنش در قبر و نصف دیگر آن بیرون است، دیوانهوار تنها به آسمان نگاه مىکند و به مزاحمت بچهها نیز اعتنایى نمىکند. مرحوم حاجى شخصاً به دیدار او رفت، ولى آن مرد به ایشان هم توجهى نکرد. حاجى گفت: تو کیستى و چه کارهاى؟ نه چهرهات مانند دیوانگان است و نه کردارت مانند خردمندان!
آن مرد پاسخ داد: من انسان بىخبرى هستم، اما به دو چیز یقین دارم؛ نخست آنکه آفریدگارى دارم که نباید در شناخت و بندگى او کوتاهى کنم و دوم اینکه در این دنیا ماندنى نیستم و باید براى جهان دیگر کارى بکنم. دانستن همین دو چیز است که مرا چنین کرده است. اما شما که این همه علم دارید، چرا ذرهاى درد ندارید و در فکر نیستید؟
این اندرز تا پایان عمر، مرحوم حاجى را دگرگون کرد. پند حکیمانه آن مرد، ترجمان این سخن جامع امام على(ع) است که فرمود: «دانش خود را نادانى نینگارید، و یقین خویش را گمان مپندارید، و، چون دانستید دست به کار آرید، و، چون یقین کردید پاى پیش گذارید».
انتهای پیام