بیش از 400 روز از آغاز حماسه «طوفان الاقصی» از یکسو و از طرف دیگر استمرار شقاوت؛ قساوت و به مسلخ بردن انسانیت توسط رژیم جعلی و غاصب صهیونی در پس کشتار بیش از 50هزار نفر از مردم بیدفاع و مظلوم، به ویژه کودکان و زنان باریکه غزه و لبنان میگذرد!
در میان تمام واکنشهای جهانی نسبت به این حجم از دَدمنشی و وحشیگری رژیم جعلی صهیونیست، جهان و زبان ادبیات که همواره در مواجهه با رخدادهای اجتماعی به واسطه رسالت قلم راستین نویسندگان و شاعرانش، هیچگاه بیتوجه به این جریانها و کُنشهای اجتماعی نبوده و همواره سعی کرده در قاب زبان زیباییشناسانه ادبیات چونان دستی، التیامبخش زخمها، آلام، تلخیها و مصائب جنگ باشد؛ اینبار با وجود گذشت بیش از یک سال از این حماسه، میان نویسندگان کشورمان هنوز نتوانسته رنگی از رُخنمایی به قد و قامت نمود این حماسه عظیم و تقبیح آن وحشیگری و ددمنشی را با خود به همراه داشته باشد.
این درست است که خلق جهان داستانی در حوزه «داستان کوتاه»؛ «داستان بلند» و «رمان» نسبت به وقایع تاریخی نیازمند گذار زمان، تهنشین شدن آن اتفاقات و آرام گرفتن گرد و غبار جنگ برای دیدِ درست و دقیق نویسنده، تحلیل آنچه که از زوایای مختلف باید به رصد آن بنشیند تا بر قلمش جاری کند نیاز است؛ اما اینکه بعد از گذشت بیش از 400 روز حتی به اندازه انگشتان یک دست میان خیل و سیل نویسندگان ادبیات مقاومت، پایداری و دفاع مقدس کشورمان اثری از این حوزه حتی بر بلندای نگاه تهییجی و نه تبیینی و تحلیلی قلمی نشده؛ یکی از علامتهای سوال بزرگ جهان ادبیات داستانی و متعهد امروز ایران است!
در این میان یکی از نویسندگانی که طی بیش از سه دهه اخیر با خلق بیش از 40 اثر در حوزه «ادبیات انقلاب»؛ «ادبیات دفاع مقدس» و «شهدای مدافع حرم» با جهانبینی، نگرش و زبان متفاوتش توانسته هم فاتح «جایزه ادبی جلال» و نیز تصاحب کننده سه دوره «جایزه ادبیات دفاع مقدس» باشد؛ تلاش کرده تا بخشی از کمکاری جامعه همتایان و همکاران خود در حوزه ادبیات متعهد کشورمان را در قالب مجموعه داستان «یادم نمیآید مرده باشم» جبران کند.
او کسی نیست جز اکبر صحرایی که بسیاری از اولینهای ادبیات معاصر کشورمان را باید به پای او نوشت. نوشتن کتاب «کتیبه ژنرال» که پاسخی به مطالبه مقام معظم رهبری درباره لزوم نگارش اثری چون «جنگ و صلح» تولستوی با محور اتفاقات و تاریخ معاصر کشورمان است که صحرایی در «کتیبه ژنرال» چیزی قریب تاریخ یک قرن اتفاقات تاریخ معاصرمان را در این رمان قلمی و جاودان کرد و یا شجاعت و جسارتش در بدل کردن سفر مقام معظم رهبری به شیراز، نه در قالب روایت تاریخشفاهی که بر بلندای یک رمان یعنی «حافظ هفت» که «جایزه ادبی جلال» را برای او به ارمغان آورد؛ بخشی از همین اولینهایی است که در حوزه ادبیات داستانی کشورمان باید به پای او نوشت.
همچنین بهره بردن از زبان طنز، خلق بزرگترین مجموعه داستانی ادبیات دفاع مقدس (دار و دسته دارعلی) با نگاه طنز برای گروه سنی نوجوان و یا مجموعه ادبیات دفاع مقدس با رویکرد و زبان طنز برای گروه هدف تخصصی کودک با عنوان مجموعه مجلدات «علافها» بخشی دیگر از همین اولینهای وی در ادبیات معاصر کشورمان است.
با این رویکرد و به بهانه انتشار مجموعه داستان «یادم نمیآید مرده باشم» که توسط انتشارات «کتابستان معرفت» درست هشت ماه بعد از آغاز حماسه «طوفان الاقصی» به چاپ رسیده با اکبر صحرایی درباره مؤلفههای مطرحشده در قالب آسیبی که در این مقدمه رفت به گفتوگو نشستیم.
اینکه چرا جامعه نویسندگان و ادیبان حوزه ادبیات مقاومت و پایداری کشورمان که تعدادشان کم نیز نیست، هنوز در حوزه حماسه طوفان الاقصی اثری را نه قلمی کردهاند و نه حتی خبری از تلاش آنها برای نگارش در این حوزه بر بلندای فضای رسانهای منتشر شده است! این مدخل، ورودی شد برای نگرش بر موضوعاتی دیگر در حوزه دلیل نگاه و نحوه تولد مجموعه داستان «یادم نمیآید مرده باشم» و اتفاقی که طی یک دهه اخیر بیش از پیش در حوزه خلق آثار ادبیات مقاومت و پایداری کشورمان بسیار به چشم میآید و در مقام نقد قلم منتقدان ادبی بارها بر آن اشارت شده که در کنار آن دست التیامبخش ادبیات و زبان زیباییشناسانه جهان داستان، چرا قلم نویسندگان نسل دوم و به ویژه نسل سوم انقلاب در این گونه ادبیات مقاومت گاه آن نگاه عاطفی، احساسی و التیامبخش را کنار گذاشته و درست بر بلندای معنای تلخ، تاریک و سیاه جنگ قلم آنها نیز بر همین حوزه استوار شده و گاه حتی تلختر و سیاهتر از خود مصائب جنگ، بنای داستانهایشان را استوار کردهاند.
جمیع این مولفههای مطرح شده بهانهای شد تا در ایام سیودومین هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) در قالب سلسله گفتوگوهایی که با نویسندگان نامآشنا و آثار شاخصی که طی یک سال اخیر حوزه ادبیات مقاومت، پایداری و دفاع مقدس کشورمان را تحتالشعاع خود قرار داده به گفتوگو بنشیند. حاصل این گفتوگوی صریح و بیپرده با اکبر صحرایی در ادامه از خاطرتان میگذرد.
بعد از تجربه تقریر و قلمی کردن 40 کتاب در حوزه «ادبیات انقلاب»؛ «ادبیات دفاع مقدس» و «مدافعان حرم»؛ مدتی بود که ذهنم را درگیر خلق و نگارش اثری با محور روایتها و اتفاقهای فلسطین ساخته بودم. البته باید بگویم طی این سالها ذهنم به شکل جسته و گریخته به محور و مسئله فلسطین مشغول بود و گاه مواردی که در قالب خط روایی یا داستانی در ذهنم شکل میگرفت را جداگانه برای خود یادداشت میکردم؛ اما آن سوژه و موضوع اصلی که بتوانم بنا و محور یک کتاب را براساس آن استوار کنم در ذهنم به شکل کامل شکل تجسم نیافته بود تا اینکه اتفاق هفت اکتبر 2023 و حماسه «طوفان الاقصی» به وقوع پیوست.
«طوفان الاقصی» نه یک اتفاق و رخداد که به غایت معنا حماسهای بود که جهان را تحت تأثیر قرار داد. بهویژه ایران به عنوان اصلیترین کشور حامی فلسطین که ریز اطلاعات و اخبار با محوریت این حماسه در کشورمان منعکس میشد. همین عامل باعث شد تا تمام کارها و چند اثری که نگارش آنها را در دست داشتم به کناری گذاشتم و محو این سوژهها، اتفاقها و خرده روایتها با بحث مبارزان فلسطین و حماس شدم.
طی آغاز و استمرار حماسه «طوفان الاقصی» با دیدن جنایات شنیع و وحشتناک رژیم غاصب صهیونی این پرسش در ذهن من ایجاد شد که چگونه میتوانیم به واسطه یک اتفاق شاهد از هم گسیختن و متلاشی شدن مفهوم دموکراسی در جهان و تبدیل شدن آن دستگاهی خشن و خونریز در راستای مطامع کشورهای استعمارگر و زورگو باشیم. دستگاهی که به هیچچیز رحم نمیکند و در کنار کشتار و شهادت انسانها حتی حیوانات را در میانه این اتفاقها مورد هدف قرار میدهد.
تمامی این اتفاقها و آنچه تنها نظاره میکردم ذهن من را مشغول کرد و شروع به یادداشت کردن این اتفاقها کردم. همچنین نوع واکنشها؛ حوادث؛ رخدادها و اتفاقهایی که در جهان با محوریت این مسئله شکل میگرفت و خبری میشد؛ تظاهراتها در کشورهای متعدد و انعکاس و عکسالعملهای صورت گرفته از سوی تمام مردمان جهان در فضای مجازی؛ همه اینها مرا مبهوت خود کرده بود!
در نهایت کار تجمیع و دستهبندی در مسیر شناخت دقیق از آنها را قالب بحث پژوهشی به میان میآوردم. به همین سبب تمام هموغم و زمان خود را طی قریب به سه ماه بر حوزه پژوهش در این عرصه استوار کردم. تمام این مدت در مسیر پژوهش و تحقیق با تکتک اتفاقها بر مدار غزه و طوفان الاقصی از یکسو و از طرفی دیگر با رصد تمام جنایات رژیم غاصب صهیونی پیش میآمدم. استمرار اشتغال من در مسیر سپری کردن کارهای تحقیقی و پژوهشی بودم به نقطهای رسید که متوجه شدم اکنون سوژهها و خرده روایتها بهقدری جمع و متراکم شدهاند که میتوانم با محوریت آنها دست به تولید اثری بزنم.
در این زمان بود که بعد از تجمیع و دستهبندی کارهای پژوهشی به شکل شبانهروزی کار نگارش؛ غلیان احساس؛ تحریک و پاسخگویی به پرسشهای ذهنی؛ نگرش احساسی و تخیل خود را به یاری گرفتم و همه موارد را با احساس درونی و ناراحتیهایی که در پس این جنایتها به عنوان انسان در درون خود حمل و احساس میکردم را به عنوان عامل و محرک اصلی برای آغاز نگارش و جزم کردن عزم خود به کار بستم.
در همین اثنا بود که شاهد افزایش شدت جنایت و قساوت رژیم جعلی صهیونی در مواجهه با مردمان مظلوم، بیگناه و بیدفاع فلسطین؛ به ویژه زنان و کودکان بودم. جاییکه رسانهها از فرود بمبهای چند تنی بر سر مردمان آواره نوار غزه خبر میدادند.
همه اینها باعث شد تا دست به قلم شوم. نکته جالب این بود که با توجه به آنکه برای من نگارش هر کتابی حداقل یک سال زمان میبرد، برای نخستین بار این کتاب (یادم نمیآید مرده باشم) را در عرض سه ماه نوشتم و در همین مدت، همزمان با نوشتن قصهها کار بازنویسی و اصلاح نهایی آنها را نیز انجام میدادم.
در مسیر نگارش کتاب «یادم نمیآید مرده باشم» در نهایت به 32 داستان رسیدم و همانگونه که اشاره داشتید این مجموعه از داستانهای چندسطری تا داستانهای 12، 13 صفحهای شکل گرفت. داستانهایی که با شخصیتهای مختلف و متعدد، اتفاقها و وقایعی که در سراسر جهان با محوریت حماسه «طوفان الاقصی» و جنایات رژیم غاصب صهیونی در مواجهه با مردم مظلوم نوار غزه صورت میگرفت را به خود اختصاص داد.
پاسخ به این پرسش بحثی مبسوط و مطول را میطلبد و نخست باید بر این مهم استوار شویم که آیا ما برای حوزه «ادبیات مقاومت» نیازمند ورود نویسندگان متعدد برای ورود به مقاطع تاریخی و اتفاقهای خاص هستیم یا خیر؟ البته پیرامون این اتفاق آرای مختلفی هم وجود دارد.
اما در نگاه کلی معتقدم فرق داستان و شعر به این مسئله باز میگردد که «شعر»، اثری است که در لحظه و آن به شکل الهامی خلق میشود. اما نگارش و طی کردن مسیر خلق داستان، خاصه در حوزه ادبیات جنگ؛ دفاع مقدس؛ پایداری و مقاومت نیازمند آن است تا زمانی از آن رویداد و اتفاق بگذرد تا گرد و غبار جنگ فرو بنشیند. اینگونه نویسنده میتواند از بالا به شکل واضح به صحنه نگاه کند تا بتواند تمام زوایا را ببیند و بنویسد. این شیوه و طی کردن مسیر خلق «داستان» درست در نقطه مقابل «شعر» و جهان آن قرار میگیرد. خلق شعر بیشتر مبتنی بر رویکرد و نگاه تهییجی و منطبق بر یک «آن» و «لحظه» است و کمتر نگرش تبیینی و تحلیلی لازمه خلق جهان داستانی را میتوان با حوزه شعر عجین دانست.
هر چند تأکید میکنم «شعر» و «داستان» به عنوان دو جهان و فضای خلق ادبی، هر یک تأثیر؛ اهمیت و جایگاه خود را به شکل مستقل دارند و هیچ یک نسبت به دیگری برتری ندارند. از همین روی از زاویه دید خود میگویم که در مواجهه با اتفاقاتی مانند «جنگ»؛ نویسنده نباید سریع دست به قلم شود و بنویسد. چرا که این سریع نوشتنها با وجود آنکه در مقاطعی کارایی خود را دارند اما با آسیبهای جدی نیز مواجه هستند.
اگر پرسیده شود آن آسیب چیست؟ میتوان گفت اگر بحث ما در حوزه ادبیات داستانی به ویژه «داستان بلند» و «رمان» آنهم با محوریت خلق آثار فاخر استوار باشد، مسلم است که تحقق چنین مهمی نیازمند تأمل؛ مداقه؛ اندیشه؛ پژوهش و فاصله گرفتن نویسنده از آن اتفاق، جهت دریافت و اشراف بر زوایای مختلف آن رخداد، رویداد، درگیری و جنگ را میطلبد.
در کنار این مسئله به این مهم نیز سخت ایمان و باور دارم که اگر جمیع نویسندگان در حوزه ادبیات داستانی به تمامی اتفاقها و مقاطع تاریخی ورود کنند، این اقدام و نگرش نمیتواند کار درستی باشد! توجه ما نباید بر این مهم استوار باشد که کارخانه نویسندهسازی تأسیس کنیم! البته این مسئله یکی از اصلیترین انتقادهای من طی سالها فعالیتم در عرصه ادبیات داستانی انقلاب، دفاع مقدس و مقاومت است. چرا که معتقدم یکی از اصلیترین معضلات امروز ادبیات دفاع مقدس و پایداری، مواجهه و برخورد ما با تعداد متعدد و کثیری از نویسندگان متوسط است! حضور این حجم از نویسندگان متوسط به قطع و یقین آثارشان نیز از حد میانه و متوسط بالاتر نخواهد بود. از همین رو حضور تعداد بالا و کثیر نویسنده متوسط باعث میشود تا آن آثار فاخر به قلم نویسندگان بزرگ کمتر به چشم بیایند.
حال با این نگاه کلی که برای شما ترسیم کردم به سراغ پاسخ دادن به پرسش شما میروم. به جد معتقدم امر پژوهشی که شما در مسیر خلق آثار داستانی در پرسشتان بر آن تأکید داشتید مسئلهای بسیار مهم و غیر قابل چشمپوشی است. ضعف عمده نویسندگان ما در حوزههای مختلف از جمله «ادبیات مقاومت» به ضعف پژوهش و تحقیق بازمیگردد.
در کنار اهمیت و لزوم مسئله تحقیق در مسیر خلق ادبیات داستانی باید به مولفه دیگری نیز برای خلق آثار فاخر، جریانساز و فرهنگساز با محوریت ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت که به شخصه به آن اعتقاد دارم نیز اشاره کنم و آن اینکه به عنوان مثال اگر قرار است در ارتباط با غزه، لبنان و فلسطین اثری خلق شود، لازم است تا نویسنده بخشی از تجربه زیسته خود را در همین کشورها سپری کند. آنچنان که خود من اگر توانستم 40 اثر در حوزه ادبیات انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم خلق کنم به این سبب است که بیش از سه سال از زندگی خود را در بطن و عمق صحنه دفاع مقدس، حضور و شرکت در عملیاتها گذرانده و سپری کردهام.
البته این را نیز میگویم که حضور در بطن میدان و تجربه زیسته در جنگ برای خلق و نگارش آثار مرتبط با آن به معنای اصل تام و تمام و تنها امر مهم در خلق روایت آثار ادبیات داستانی مقاومت و دفاع مقدس نیست! چه بسا فردی تجربه حضور در میدان را نبرد را نداشته باشد؛ اما به قطع و یقین میتواند بر بلندای کار تحقیقی و پژوهشی تا حد زیادی به زوایای مختلف این اتفاق مانند کسی که در کف میدان بوده به اطلاعات دست یابد.
اگر تجربه زیسته در جنگ و میانه درگیری یا جبران آن با کار پژوهشی و تحقیقی توسط نویسنده صورت نگیرد مسلم است خروجی قلم نویسنده با هدف خلق اثری فاخر محقق نخواهد شد.
در مسیر کار تحقیقی و پژوهشی با محوریت رویداد تاریخی مانند جنگ، دفاع مقدس یا درگیریهای نظامی نیز تاکید بر این نکته ضروری است که باید اطلاعات و منابع به شکل کامل در اختیار فرد نویسنده در مسیر پژوهش و تحقیق قرار گیرد. تنها در صورت وقوع چنین دست از اتفاقها و تجربیاتی است که میتوان امیدوار به خلق آثار فاخر، جریانساز و فرهنگساز در حوزه ادبیات مقاومت؛ دفاع مقدس و پایداری باشیم.
امروز و با توجه به اتفاقهایی که در پس بیش از یک سال از آغاز حماسه «طوفان الاقصی» به وقوع پیوسته میتوان با قطعیت گفت که به واسطه همین اتفاقها میتوان صدها رمان با محوریت این جنایتها نوشت و کماکان بر این مسئله تأکید میکنم که برای ورود به این بستر، به جِد نیازمند نویسندگان حرفهای و قدرتمند هستیم و نه نویسندگان متوسط!
پیش از پاسخ به این پرسش باید نکتهای را عنوان کنم و آن اینکه به شخصه در نگارش آثار ادبیات دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم به دلیل اعتقادی که به جهان و زبان طنز دارم از این زبان استفاده کرده و میکنم. حتی به عنوان نمونه میتوانم به کتاب «کتیبه ژنرال» یا روایت سفر مقام معظم رهبری به شیراز در رمان «حافظ هفت» اشاره کنم.
غیر از اینها من بزرگترین مجموعه طنز دفاع مقدس نوجوانان را با عنوان «دار و دسته دار علی» نوشته و به چاپ رساندهام و بهتازگی انتشارات جمکران دو جلد از مجموعه «علافها» را با نامهای «راز عباس خروس» و «مورچه انتحاری» برای گروه مخاطبان هدف کودک و نوجوان از قلم من منتشر کرده است.
حال با این اعتقاد به زبان طنز و عقبه آثار منتشر شدهام پاسخ شما را میدهم و به این مسئله اشاره میکنم که حساسیتی که شما در پرسشتان به آن اشاره داشتید مبنی بر اینکه چرا برخی از نویسندگان در قلم خود و نگارش آثار ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت از قلمی تلخ درست مانند تلخی مصائب خود جنگ بهره میبرند، حساسیتی درست است اما باید در این میان تفکیکی میان حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال قرار داد.
بیان تلخی آن هم در قالب روایت و رویدادی مانند جنگ حتی در برخی از مؤلفههای آشنای ما در احادیث؛ قرآن و مکتب اسلام نمونه دارد و به آنها اشاره شده است. حتی تجربه چنین تلخیهایی بر بلندای تاریخ اسلام نیز وجود دارد.
ما در تاریخ اسلام صحنهای به عظمت؛ وسعت و گسترهای به تلخی و بیانتهایی «عاشورا» را داریم و بعید میدانم تلختر از صحنه عاشورا در هیچ تاریخ و زمانی به وقوع پیوسته و وجود داشته باشد! صحنهای که تنها در برش و بخشی از آن شاهدیم که امام حسین(ع) در حالی که کودک و نوزادی ششماهه را در دست میگیرد و فریاد تشنگی او را سر میدهد اما پاسخش تیری است که از کمان دشمن رها شده و بر گلوی او آن نوزاد مینشیند!
این روایت باید همانگونه که به وقوع پیوسته و با تمام تلخی آن روایت شود؛ چرا که برخی از این اتفاقهای تاریخی در قالب فضای نبرد، بعد به حماسه بدل میشود؛ پس روایت آن همانگونه که هست، حتی اگر تلخ باشد! به عنوان اصلی الزامی به همان شکل باید روایت شود.
در دنیایی که شاهدیم همین دشمنان صهیونی بمبهای چند تنی بر سر مردمان بیدفاع، زنان و کودکان میریزند؛ بمبهایی که یک ساختمان را از ریشه و از زمین ساقط میکند؛ بمبهایی که شاهدیم دستوپای کودکان به واسطه اصابت آنها به منازل مسکونی قطع میشود؛ اینجا و در چنین مقاطعی دیگر آن روایت روانشناسان که تأکید دارند در مواجهه با خشونت نباید زبان و حرف نیز بر خشونت استوار باشد نه معنایی ندارد و نه مجالی برای مطرح کردن پیدا میکند!
چرا که در مواجهه با این شدت از قساوت، خشونت، ددمنشی و وحشیگریست که دستها رو و عیان شده است؛ شاهدیم که افرادی که در این مصیبت قرار دارند -نه اینکه فقط شاهد و ناظر آن باشند- نه؛ در بطن این اتفاقهای تلخ حضور دارند، با این غم و این تلخیها، تکتک لحظات زندگی خود را زندگی و سپری میکنند؛ پس لازم است که نویسنده در موقعیتهایی، فصلهایی، بخشهایی یا روایتهایی به قول شیرازیها «تِلِنگَری» بزند و شوکی به مخاطب برای دریافت عمق و عظمت فاجعه و تلخی این اتفاق وارد کند. اما انتخاب درست و به جا برای بیان زبانِ قلم تلخ نیز خود نوعی مهارت مهم است.
به عنوان نمونه در همین مجموعه «یادم نمیآید مرده باشم» که بهانه گفتوگوی ما است، صحنههای طنز تلخ را مخاطب بهوفور در قالب داستانهای این مجموعه و روایتهایش به چشم میبیند و از خاطر میگذراند. صحنههایی که آن نظام مدعی دموکراسی، آزادی و نظام فاشیستی رژیم غاصب صهیونیست که دست به این جنایتها زده است را به تمسخر میگیرد.
اجازه بدهید به دو نکته متمایز و ویژه دیگر این کتاب هم اشاره کنم. نخست آنکه در میان تمامی شخصیتهای مختلف، متعدد و راویانی که در هر یک از این داستانها و قصههای مجموعه «یادم نمیآید مرده باشم» وجود دارد حتی یک شخصیت ایرانی را نمیبینیم. تمامی شخصیتها از گروههای مختلف، از فضاهای مختلف با ادیان مختلف در کشورهای مختلف به عنوان قهرمانان هر داستان انتخاب شدهاند.
به عنوان نمونه شخصیت همین داستان «یادم نمیآید مرده باشم» که نام این مجموعه نیز بر اساس آن انتخاب شده است؛ قهرمانش دختربچهای مسیحی است که برای آرامش و التیام کودکان جنگزده، کودکانی که مادر و پدرشان را طی بمبارانهای رژیم جعلی صهیونی از دست دادهاند ویولون میزند!
بله؛ همینطور است! آنچنانکه که بیان کردم، بحث جایگاه و اثرگذاری داستان و رمان اینجاست که رخنمایی میکند. کفه ترازوی تلخی و شیرینی در روایت داستان و رمان باید به گونهای باشد که سپیدی و سیاهی را در کنار یکدیگر قرار دهد و مخاطب را بر فراز هر قصه و داستان با فراز و فرود آن به بالا و پایین ببرد. این مؤلفههاست که دستبهدست یکدیگر میدهند تا خواننده پابهپای هر قصه، داستان و کل کتاب پیش برود و با آن همذاتپنداری کند.
اینها دلایلی است که میتوانم برای پاسخ به پرسش شما بگویم و مسائلی اجتنابناپذیر است.
در یک کلام باید گفت معنای «جنگ» همان نامی است که روی خودش دارد یعنی «جنگ»! همین واژه به تنهایی متبادر کننده معنی سختی و تلخی آن است!
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام