کد خبر: 4269969
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۳
حجت‌الاسلام لکزایی:

متفکران شرقی مرعوب تمدن غرب شده‌اند

رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: علامه طباطبایی بر این باور است که متفکران شرقی که تحت تأثیر و مرعوب تمدن غرب شده‌اند، نوع تفکرشان اغلب فردمحور است، نه اجتماعی.

نجف لک‌زایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

به گزارش خبرنگار ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم امروز چهارشنبه پانزدهم اسفندماه در چهارمین روز از ماه مبارک رمضان و در ادامه سلسله نشست‌های قرآنی با موضوع «دلالت‌های حکمرانی سوره مائده» نکاتی را گفت که مشروح آن را در ذیل می‌خوانیم؛

بحث ما به مفهوم تعاون و حکمرانی تعاونی در چارچوب اسلامی می‌پردازد که بر اساس آیه شریفه «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»، اصولی از حکمرانی مبتنی بر همکاری و هم‌افزایی تعریف می‌شود. به تعبیر دیگر، قلب یک حکمرانی موفق، به تعامل و همکاری میان کنشگران ذیربط، ذینفش و ذینفع گره خورده است. این امر به ویژه درباره موضوعات پیچیده و چندوجهی اهمیت پیدا می‌کند؛ زیرا لازم است طرف‌های درگیر، در یک فضای مشترک گردهم آیند تا مسئله را تحلیل، سیاست‌گذاری، تنظیم‌گری، تسهیل‌گری و در نهایت اقدامات لازم را برای حل مشکل انجام دهند.

موضوع دیگر که به تعاون مرتبط است، مبحث وفای به عهد و قرارداد‌ها است که در چارچوب نظریه اجتماعی اسلام مطرح می‌شود. اساس این نظریه بر فرمایشات ارزشمند علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل عمران استوار شده است. علامه در دهه ۱۳۳۰ شمسی به صورت دقیق و عمیق به بررسی مسائل اجتماعی از دیدگاه اسلامی پرداخته‌اند و نکات مهمی را در حوزه نظریه اجتماعی اسلام مطرح کرده‌اند؛ نکاتی که امروزه تا حد زیادی در جامعه علمی فراموش شده یا حتی گاهی برخلاف آن عمل می‌شود.

یکی از مباحثی که علامه طباطبایی به آن پرداخته‌اند و ما نیز در اینجا دنبال می‌کنیم، نقد تفکر برخی روشنفکران جوامع اسلامی است که با الگو گرفتن بی‌چون‌وچرا از غرب تلاش می‌کنند مشکلات داخلی کشور‌های خود را حل کنند. این افراد غرب را مکانی ایده‌آل با صفاتی همچون نظم، تعهد و مسئولیت‌پذیری می‌دانند و به تبعیت از آن، نسخه‌های تطبیقی غربی را برای جامعه خود تجویز می‌کنند. اما علامه تاکید دارند که این رویکرد ناشی از فهم نادرست واقعیت غرب و همچنین تفکر فردگرایانه این روشنفکران است.

فقدان تفکر اجتماعی از مشکلات بنیادین متفکران شرقی است

علامه تصریح می‌کنند که مشکل اصلی بسیاری از متفکران شرقی، فقدان تفکر اجتماعی است. آنها جامعه را مجموعه‌ای از افراد مستقل می‌بینند و بر این اساس تفکرشان حول محور فردیت شکل می‌گیرد. بنابراین، شناخت آنان از غرب، ناقص و حتی اشتباه بوده و راهکار‌هایی که ارائه می‌دهند نه‌تنها مسائل را حل نمی‌کند بلکه مشکلات بزرگ‌تر و پیچیده‌تری ایجاد خواهد کرد.

برای درک دقیق‌تر این موضوع، علامه تأکید دارند تفکر فردی با ویژگی‌هایی مثل خودخواهی، خودپرستی و خودمحوری شکل می‌گیرد که فرد نمی‌تواند به منافع دیگران توجه کند. اما افرادی با تفکر اجتماعی به این نکته واقف‌اند که منفعت شخصی‌شان وابسته به منفعت جمعی است و هرگونه ضرری که به دیگران برسد، نهایتاً به زیان خودشان تمام خواهد شد.

برای توضیح شفاف‌تر، اجازه دهید مثالی بزنیم: فرض کنید گروهی ۵۰ نفری تصمیم می‌گیرند یک سرقت بزرگ انجام دهند. اگر تفکرشان فردگرایانه باشد، هرکس منافع خود را بر منافع جمع ترجیح خواهد داد که منجر به آسیب‌هایی مانند کشته یا زخمی شدن اعضای گروه یا شکست کل مأموریت می‌شود؛ همانطور که در سریال «Money Heist (پول کاغذی)» مشاهده کردید. اما اگر این افراد دارای تفکر اجتماعی باشند، هر یک به خوبی متوجه خواهد شد که موفقیت جمعی تضمین‌کننده موفقیت شخصی‌شان است. بنابراین، تمام تلاش خود را برای همکاری و کمک به دیگران به کار خواهند برد تا تمامی اعضای گروه سالم از ماجرای سرقت خارج شوند.

این نگرش اجتماعی جایی شکل می‌گیرد که فرد نه تنها نفع شخصی خود بلکه نفع دیگران را نیز در نظر گرفته و ضرر یا پیشرفت جمع را مستقیماً مرتبط با موفقیت یا شکست شخصی خود بداند. چنین تفکری از دیدگاه علامه نشان‌دهنده بلوغ تفکر اجتماعی است.

متفکران شرقی که تحت تأثیر و مرعوب تمدن غرب شده‌اند

علامه می‌فرماید که متفکران شرقی که تحت تأثیر و مرعوب تمدن غرب شده‌اند، نوع تفکرشان اغلب فردمحور است، نه اجتماعی. به عقیده او، این افراد دغدغه‌ای برای اصلاح، بهبود و تکمیل جامعه خود ندارند. این مسأله جالب و قابل تأمل است. به ویژه، عبارتی که مجدالملک سینکی در سفرنامه‌اش آورده، به‌نحوی عجیب گویای این مطلب است. او می‌گوید: ایرانیانی که از پترزبورگ به کشور بازمی‌گردند، دو سوغات با خود می‌آورند؛ یکی تحقیر خود و دیگری ستایش بیگانه. 

این افراد پس از بازگشت، مدام از دستاورد‌ها و شرایط غرب سخن می‌گویند: ما در پترزبورگ چنین دیدیم، در پترزبورگ چنان بود. اما همزمان کشور و مردم خود را کوچک می‌شمارند و به آنها بی‌اعتنایی می‌کنند. علامه این رفتار را ناشی از عدم اندیشه اجتماعی می‌داند. او معتقد است کسانی که جامعه خود را تحقیر می‌کنند و تنها به تمجید از جوامع دیگر می‌پردازند، فاقد تفکر اجتماعی واقعی هستند. چرا که اگر به جامعه خود اعتقاد نداشته باشند، چگونه می‌توانند در اصلاح آن سهیم باشند؟ چنین دیدگاهی مانع از تلاش جمعی برای بهبود وضعیت داخلی می‌شود.

علامه سپس قدم فراتر می‌گذارد. او بیان می‌کند که حتی وقتی نوعی تفکر اجتماعی در سطح گروه‌های کوچک از جمله گروه‌هایی مانند سارقان وجود دارد، این تفکر نیز اغلب جنبه‌ای خودخواهانه دارد. این مفهوم در علوم سیاسی به نوعی مرتبط با مفهوم «منافع ملی» است. به عنوان مثال، در روابط بین‌الملل رویکردی نظیر رویکرد «اولویت با آمریکا» که توسط ترامپ در سیاست‌های آمریکا مطرح شد، مشابه این خودخواهی جمعی است. او تنها بر منافع کشور خود تأکید داشت و نسبت به مشکلات سایر کشور‌ها مثل اوکراین بی‌تفاوت بود. گزارش‌ها نشان می‌دهند که حتی کمک‌های مالی آمریکا به اوکراین برای دستیابی به ثروت‌های معدنی این کشور یا بازگشت سرمایه چندین برابر صورت گرفته است.

علامه این خودخواهی جمعی را مشابه مشکلی می‌داند که روشنفکران شرقی نیز به آن دچار هستند. او توضیح می‌دهد که متفکران شرقی با نگاه ستایش‌آمیز به غرب، از جامعه و فرهنگ خود فاصله گرفته‌اند و قادر به ارائه راه‌حل‌های بومی برای مشکلات اجتماعی نیستند. این موضوع باعث شده که تفکر اجتماعی در این جوامع همچنان ناقص باقی بماند و توسعه‌ای پایدار پیدا نکند.

اگر افراد به تفکر اجتماعی عمیق‌تری دست پیدا کنند، می‌توانند فراتر از سطح جامعه‌ای محدود و خودمحور را ببینند. علامه طباطبایی مثالی برای توضیح این مسأله آورده است: همان‌طور که یک فرد، اعضای بدنی مانند دست، پا، چشم، گوش، قلب و مغز دارد که هنگام انجام یک کار هدفمند همه با هماهنگی در جهت تحقق آن هدف عمل می‌کنند، همین اصل می‌تواند به جامعه تعمیم یابد. برای مثال، عجیب و غیرمنطقی است اگر عضوی از بدن فرد، به زیان عضوی دیگر عمل کند، مثلاً دست به چشم ضربه بزند. چنین رفتاری نشانه‌ای از اختلال است. 

در جامعه‌ای از دزدان نیز گرچه خلاف‌کارانه عمل می‌کنند، اما یک درک ابتدایی از ضرورت همکاری و هماهنگی دارند؛ زیرا می‌دانند که بقای گروه و منافعشان در گرو همراهی با یکدیگر است. اما اگر این نوع تفکر محدود به سطح جامعه و منافع مشترک داخلی باقی بماند، چه تفاوتی میان چنین جمعیتی و گروهی از دزدان سازمان‌یافته وجود دارد؟ هیچ تفاوتی.

علامه معتقد است که روشنفکران شرقی این مسئله را نادیده گرفته‌اند. آنان تنها سطح جامعه‌های مدرن غربی را می‌بینند و از خوبی‌های درون آن مثل نظم، همراهی، صداقت و رفتار‌های انسانی تمجید می‌کنند، اما این سؤال را نمی‌پرسند: این جوامع با کشور‌های دیگر چگونه رفتار می‌کنند؟ برای مثال، چگونه انگلستان با مردم هند از دوران استعماری تعامل داشت؟ آمریکا با مردم غزه، افغانستان یا عراق چه کرده است؟ آیا همین دولت‌های متمدن مراسم عروسی مردم بی‌دفاع را بمباران نکردند؟ آیا بدن انسان‌ها را قاچاق نکردند؟ آیا یمن را در بحران انسانی رها نکردند؟

این نمونه‌ها نشان می‌دهد که جوامع به ظاهر پیشرفته، در سطح بین‌المللی مانند گروه‌های چپاول‌گر عمل می‌کنند که منافع ملی یا عناوین دیگری را بهانه‌ای برای اعمال ظلم و غارت قرار می‌دهند. آنچه مورد غفلت روشنفکران شرقی قرار گرفته، لزوم نگاه جامع‌تر و فراتر به تعامل جوامع است. اینکه یک جامعه در درون خودش مهربان و منظم باشد، حیرت‌آور نیست؛ چراکه هر فردی که به جامعه خود آسیب بزند به نوعی به خودش ضربه زده است. نکته اساسی این است که رفتار یک جامعه با دیگر جوامع چگونه است.

برای قضاوت درباره فرد یا جامعه نباید تنها تعامل درونی آن مورد نظر باشد. برای مثال، ممکن است بگوییم فردی خوب است، چون به اعضای بدن خود آسیبی نمی‌رساند؛ اما معیار کامل‌تر آن است که ببینیم این فرد در برابر دیگران چگونه رفتار می‌کند. در سطح جامعه نیز همین اصل صادق است. زمانی می‌توان یک جامعه را واقعاً اخلاقی و پیشرو دانست که تعاملاتش با جوامع دیگر بر پایه عدالت، کمک‌رسانی و احترام باشد نه استعمار، چپاول و سرکوب.

در تفکر اسلامی، خداوند متعال انسان‌ها را به بیداری و عمل وا می‌دارد و می‌پرسد: «چرا در راه خدا و در حمایت از مستضعفان، مردان ناتوان، زنان و کودکان گرفتار اقدام نمی‌کنید؟ چرا این افراد را از دست طاغوت‌ها و ستمگرانی، چون فرعون‌ها و ابوسفیان‌ها آزاد نمی‌سازید؟ چرا سکوت کرده‌اید و هیچ اقدامی انجام نمی‌دهید؟ چرا حس مسئولیت در قبال مظلومان جهان ندارید؟»

این خلاصه‌ای از اندیشه علامه است که تأکید می‌کند انسان نباید خود را موجودی مستقل و بی‌ارتباط با دیگران تصور کند. انسان نباید فقط به جیب خود فکر کند و کاری به شرایط جامعه پیرامون نداشته باشد. در نگرش فردگرایانه، افراد تنها منافع خود را مد نظر دارند و ممکن است حتی قوانین اجتماعی و حقوق دیگران را زیر پا بگذارند تا به خواسته‌های خود برسند. این نوع نگاه، منجر به اختلالات و مشکلات اجتماعی می‌شود، زیرا هماهنگی و همکاری میان اعضای جامعه از بین می‌رود.

فردی که دارای تفکر اجتماعی است، پیشرفت جامعه را معادل رشد خود می‌داند

در مقابل، فردی که دارای تفکر اجتماعی است، خود را جزئی از یک جامعه می‌بیند و رشد و پیشرفت جامعه را معادل رشد خود می‌داند. او مسئولیت اجتماعی خود را درک می‌کند و از آسیب زدن به جامعه اجتناب می‌کند، زیرا برایش روشن است که آسیب به جامعه یعنی آسیب به خودش.

علامه مثال انسان را به عنوان موجودی مرکب از اعضا و قوا مطرح می‌کند. همچون بدن انسان که اعضای مختلف آن با همکاری و هماهنگی هدفی را دنبال می‌کنند، افراد یک جامعه نیز باید مثل اعضای یک بدن عمل کنند. اعضای بدن به ندرت به یکدیگر آسیب می‌زنند، زیرا همه برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش می‌کنند. به همین ترتیب، افراد جامعه نیز اگر این حقیقت را درک کنند که موفقیت یا شکست یکی از آنها بر کل مجموعه تأثیر دارد، از خودخواهی دوری می‌کنند و به تفکر اجتماعی نزدیک می‌شوند.

قدرت‌های بزرگ در طول تاریخ اغلب توسط سلطه‌گری‌های خود، از جمله دزدی‌های دریایی و غارت کشورها، شناخته شده‌اند. وقتی این موضوعات را بررسی می‌کنیم، بهتر است از نگاه عمیق قرآنی به آن نزدیک شویم. قرآن به وضوح درباره‌ی ارتباط میان رفتار‌های اجتماعی و هویت افراد و جوامع سخن می‌گوید. تاکید قرآن بر این است که اعمال یک گروه یا فرد صرفاً مختص زمان یا مکان خاصی نیستند، بلکه ریشه در تفکرات و اندیشه‌های اجتماعی آنان دارند. 

مثالی که در متن قرآن می‌بینیم این است که گاهی اعمال گذشتگان به گروه‌های حاضر نسبت داده می‌شود، چرا که اگر این افراد امروز در همان شرایط تاریخی بودند، مشابه همان رفتار‌ها را تکرار می‌کردند. این مفهوم ضمنی فرصتی را برای تحلیل عمیق‌تر فراهم می‌کند؛ تفکر اجتماعی نشان می‌دهد که اعمال هر فرد یا گروه، در امتداد تاریخ و با روح مشترک مومنان مرتبط است. به همین دلیل، ایمان یا بی‌ایمانی فرد در یک دوره تاریخی خاص می‌تواند پیوند عمیقی با سلسله مومنان و کافران تاریخ ایجاد کند.

در مثالی از جنگ‌های صدر اسلام، حضرت علی(ع) با تأکید بر نیت افراد نشان دادند که حتی کسانی که در میدان نبرد حاضر نیستند، اما دلشان خواهان حمایت از حق است، در ثواب شریک هستند. این نگاه یک نوع اتصال معنوی را میان انسان زمان حال و گذشته ایجاد می‌کند.

نقدی که به تمدن‌های غربی وارد است، به تعاملات آنان با جوامع ضعیف بازمی‌گردد. برخی متفکران بر این باورند که آنچه تمدن نامیده می‌شود، بیشتر شباهت به توحش دارد تا تمدن واقعی. عملکرد تاریخی قدرت‌های استعماری غربی در آفریقا، آسیا و دیگر نقاط جهان گواهی بر این ادعاست. فرانسه در الجزایر نمونه‌ای برجسته برای بررسی چنین رفتار‌هایی است: هزاران نفر را کشتند، بسیاری از قربانیان را مثله کردند و حتی اجساد را برای نمایش به موزه‌ها منتقل کردند.

برای داوری درباره تمدن یک ملت، لازم است نه تنها روابط داخلی آنان با یکدیگر، بلکه تعاملات آنان با سایر جوامع را نیز بررسی کنیم. این تحلیل اجتماعی باید شامل مشاهده رفتار آنها با جوامع مسکین و ضعیف باشد. آیا واقعاً این رفتار‌ها نشانه‌ای از تمدن است؟ متفکران شرقی باید فراتر از ظواهر پیشرفت غرب نگریسته و عمق مسائل را بفهمند.

علامه طباطبایی نیز به این نکته اشاره می‌کند که نمی‌توان تمدن غربی را بر اساس آنچه فقط در داخل کشورهایشان اتفاق می‌افتد قضاوت کرد. او اعتقاد دارد که قضاوت درباره سعادت یا شقاوت جوامع باید مبتنی بر نحوه تعامل آنان با دیگر جوامع باشد. تنها از این طریق است که می‌توان عدالت و حقیقت را در روابط جهانی سنجید.

علامه به صورت دقیق و گام‌به‌گام روش‌هایی را که برای تسلط و بهره‌برداری از کشور‌های ضعیف به کار گرفته می‌شود، بررسی کرده است. من شماره‌گذاری این روش‌ها را اضافه کردم تا عمق تفکر اجتماعی علامه بهتر مشخص شود. ایشان به طور خلاصه تأکید می‌کند که این روش‌ها به‌گونه‌ای در هم تنیده‌اند که بهانه‌جویی و پوشاندن مقاصد استعماری در طول تاریخ به شیوه‌های مختلف دنبال شده است.

اول: تسلط بر یک کشور با کمک زور و قهر، که در این روش کشور مستعمره تحت کنترل مستقیم درمی‌آید. 

دوم: ورود به بهانه آبادانی و پیشرفت. ابتدا مدعی می‌شوند که می‌خواهند کشور مقابل را توسعه دهند، ولی هدف اصلی غارت منابع است. به کرات این روند تکرار شده تا جایی که امروزه واژه «استعمار» معنای واقعی خود را از دست داده و در ذهن عمومی به غارتگری صرف تفسیر می‌شود.

سوم: ادعای مالکیت سرزمین دیگران. مثلاً با این توجیه که یک موقعیت استراتژیک یا زمین باید بخشی از قلمرو قدرتشان باشد، ادعا‌هایی مانند اینکه فلان کشور ایالت جدید ما خواهد شد را مطرح می‌کنند.

چهارم: ایجاد تأسیسات نمایشی به نام توسعه یا رفاه. حتی مثال می‌آورد که "غزه" مال ماست و در آن مراکز تفریحی می‌سازیم و فلسطینی‌ها باید به نقاط دیگر نقل مکان کنند. چنین ادعا‌هایی نه تنها تاریخی بلکه امروزین نیز هستند.

پنجم: بعد از جنگ جهانی اول، نشان داده شد که کشور‌های مختلف تحت قیمومیت قدرت‌های بزرگ‌تر تقسیم شدند. فلسطین، سوریه، لبنان، عراق، عربستان، لیبی و مراکش بین قدرت‌های غربی تقسیم شدند و همه اینها تحت لوای میزانی از قیمومیت اداره شدند.

ششم: ادعای حفاظت از استقلال یک کشور. گاهاً کشور‌های بزرگ وارد کشور دیگری می‌شوند و تحت عنوان حمایت از استقلال، اشغال و بهره‌برداری خود را آغاز می‌کنند.

هفتم: شعار «حفظ صلح» یا «دفع تهدیدات». نمونه‌ای که امروز قابل توجه است، ترامپ به زلنسکی پیشنهاد صلح با روسیه را می‌دهد تا ظاهر قضیه حفظ صلح باشد، ولی در پشت پرده تضمین‌هایی مانند بهره‌برداری از معادن هم امضا می‌شود.

هشتم: دفاع از حقوق طبقات محروم یا گروه‌های آسیب‌پذیر، مانند زنان و کودکان. این شعار‌ها ابزار تبلیغاتی هستند تا دخالت‌ها مشروع جلوه داده شوند.

گزارش از اکبر پوست چیان

انتهای پیام
captcha