
به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین
سعید بهمنی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در درسگفتاری که از سوی آکادمی اخلاقپژوهی روشمند دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد به موضوع «
روش خوانش اخلاقی قرآن» پرداخت که متن سخنان وی به شرح زیر است؛
مطالعات روشمند اخلاق کمتر به چشم میخورد و اگر هم کسانی روش معتبر به کار گرفتهاند با نگاه بیرونی تبیین نشده است و ممکن است خواننده خودش نتواند به روش فرد ارائهدهنده راه بیابد. رقبای ما در جهان مثلا در غرب از رنسانس به این طرف، بر ساخت روش در مطالعات علمی متمرکز شدند و دستاوردهای خوبی هم ارائه کردند هر چند حدود 300 سال طول کشید تا روش علوم انسانی را از علوم تجربی جدا کردند. بنابراین ما هم باید صبوری کنیم.
حوزه بعد از انقلاب شتاب معناداری در مطالعات روشی گرفته است؛ امروز تجربه غرب در دست ما هست و خودمان هم منابع بسیار خوبی داریم لذا بنده خوشبین هستم و فرصت داریم که روش مطالعاتی ما نوسازی و پیشرفته شود. در کنار کم بودن مطالعات روشی، نبود سازوکارهای مشخص دادهیابی مدالیل علمی در قرآن هم از دیگر مشکلات ما در این عرصه است.
ما زمانی که بخواهیم مطالعه علمی داشته باشیم باید نظریه تولید کنیم و برای نظریه، نیاز به مدالیل فراوان داریم که موضوع بحث ماست. مسئله دیگر هم مدلسازی نشدن نظریات تولیدشده در حوزه و پیچیده بودن ادبیات آن.
اولین علمی که در این مسئله پردازش میکنیم، علم انسانی است چون همه روشها حتی روشهای فلسفی هم علم انسانی هستند. علم انسانی همجوار با همه علوم حتی علوم عقلی محض است و وقتی ما از روش در یافتن دادههای فلسفی هم سخن میگوییم، روش کنش انسانی است. از طرفی علم قرآنی است زیرا علم قرآنی، اصطلاحی در مقابل معارف قرآن است چون علم معارف قرآن در صد سال اخیر اصطلاح شده است و مراد مطالبی است که درون قرآن است ولی علوم قرآن، فلسفه قرآن است. بحث اینکه ما چطور دادهها را از قرآن استخراج کنیم مبحث برون قرآنی است.
مشهور دانشمندان، روش را علم درجه دو میدانند ولی بنده معتقدم اینطور نیست یعنی وقتی خود روش و کنش انسانی را سامان میدهیم تا به داده علمی برسیم علم درجه یک است ولی اگر روشهای موجود را مطالعه یا نقد کنیم علم درجه دو خواهد بود. این بحث طبیعتا با تفسیر هم مرتبط است زیرا منبع دادهها منحصرا قرآن است.
مبانی خوانش اخلاقی قرآن
وقتی ما کوشش میکنیم روش خوانش اخلاقی را در قرآن سامان دهیم یکسری مبانی لازم داریم که اول مرجعیت شانی قرآن است؛ دوم پذیرش وجود دادههای علم اخلاق در قرآن؛ سوم، امکان فهم و استخراج دادههای علم درجه یک و دو از قرآن که ممکن میدانیم هم قرآن را بفهمیم و هم معتقدیم میتوان دادهها را استخراج و ساماندهی کرد برخلاف کسانی که قرآن را فهمناپذیر میدانند؛ چهارم، امکان تدوین روش عام برای یافتن داده علم اخلاق از منظر قرآن.
قرآن فرموده است: الرَّحْمَنُ/ عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛ نه الرحیم علم القرآن زیرا رحمان صفت عام خداست لذا کافر و مسلم در علم به قرآن، مساوی هستند زیرا علم به قرآن از جنبه رحمانی خداوند است و همه میتوانند عالم شوند ولی مؤمن خیر. نکته دیگر فرمولسازی و مدلسازی روش است، البته این مدل عام است یعنی اگر متنی از جادوگر قبیله سرخپوستان داریم و این متن اگر واجد یکسری مؤلفههایی باشد، اخلاقی است لذا فرقی ندارد که این سخنان را این سرخپوست بگوید یا یک عالم و یا قرآن.
روش در معنای عام، راه رسیدن به هدف است اما روش علمی، مجموعه عناصر نظری و کاربردی دستیابی به علم است. بنده 12 عنصر را شناسایی کردهام که البته منحصر به این موارد نیست؛ وقتی ما از روش سخن میگوییم یا از همه این عناصر یا از یکی از آنها سخن میگوییم.
تعریف علم درجه یک و دو
مراد ما از علم درجه یک علم به خود شیء است ولی علم درجه دو، علم به علم در مورد یک شیء است. در خوانش اخلاقی قرآن هم ما قرآن را بر اساس مدالیل علم اخلاق مطالعه میکنیم؛ اخلاق، بایستهها و نبایستههای کنش ارادی انسان است ولی علم اخلاق، دانش توصیف و تغییر کنشهای ارادی بایسته انسان و فلسفه آن است.
مباحث فلسفه علم اخلاق هم در زمره مسائل این علم است لذا در آکادمیها بحث میشوند.
ما وقتی میگوییم «روش خوانش اخلاقی قرآن» کدام عنصر دوازدهگانه را مدنظر داریم؟ ما ساز و کار دادههای مدالیل اخلاقی را مورد توجه داریم وگرنه به مبانی و چگونگی منبعیت قرآن، اصول و قواعد و ... نمیپردازیم و صرفا به ساز و کار دادهیابی خواهیم پرداخت.
خواجه نصیرالدین طوسی یکسری کتب اخلاقی مانند اوصاف الاشراف دارد؛ او عالم بسیار بزرگی است؛ بنده معتقدم حکومت صفویه گرچه 200 سال بعد از خواجه نصیر است ولی ماحصل و برآمده از اندیشه این عالم بزرگ است زیرا در فرایندی 200 ساله تشیع را در مردم زنده کردند و منجر به حکومت صفویه شد؛ خواجه در تعریف علم اخلاق دارد؛ علمی است که نفس انسان چگونه خلقی، اکتساب تواند کرد به جملگی افعال و احوال که به اراده او صادر میشود جمیل و محمود بود. در نظر ایشان موضوع علم اخلاق، نفس انسانی از آن جهت است که از او افعال جمیل و یا مذموم صادر شود.
احوال و افعال که در عبارت ایشان است مجموعه فعل و انفعال را در بر میگیرد. دو صفت جمیل و محمود هم همان بایستگی است؛ ایشان نفس انسان را موضوع اخلاق میدانند لذا تعاریف در فهم یک علم بسیار مهم است و تعریف، گوهر هر علم است. تعریف ما این بود؛ دانش توصیف و تغییر کنشهای بایسته انسان و فلسفه آن. ما با تحلیل این عناصر، مؤلفههای شناسا در دادههای قرآن را شناسایی میکنیم.
گفتیم علم انسانی، دانش است و مفروض ما وقتی سراغ قرآن برویم یعنی هیچ چیزی جز علم در قرآن نیست و این علم از ناحیه خداست؛ بنابراین مبنا و مفروض ما این است که هیچ جهل و باطلی در قرآن، راه ندارد و هر چه هست علم است. البته قرآن، دلیل لفظی است و ما با لفظ و زبان مواجهیم. لفظ، مفرد یا جمله است و وقتی از داده علمی سخن میگوییم مرادمان مفردات نیست و جمله است؛ پس داده قرآنی باید جملهای باشد که یا تام و یا ناقص است ولی در اینجا باید تام باشد یعنی وقتی جملات تام قرآن را یافتیم دربردارنده یک علم است. جمله تام هم دو نوع شخصیه و حقیقیه است؛ شخصیه یعنی گزاره جزیی که در مورد یک چیز سخن میگوید که علمی نیست ولی گزارههای حقیقیه و عام، مفید علم است.
ضربان قلب انسان، کنش است ولی چون ارادی نیست لذا از بحث ما خارج است پس اخلاق باید کنشی و ارادی باشد و بایستگی و نبایستگی هم در آن باشد یعنی مذموم یا ممدوح است. مثلا در آیه وجوب روزه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».
تقوا یک بایسته اخلاق انسانی است و تقوا را رئیس الاخلاق میدانند زیرا خداوند یک عنصر بایسته را در یک قضیه حقیقی بیان کرده است؛ اولا این جمله تام است؛ اکثر نحویون در مورد لَعَلَّ میگویند یقینی است ولی به نظر بنده این مسئله نقدپذیر است زیرا معنای شاید میدهد و شاید یعنی بین روزه گرفتن و تقوا رابطه علی اقتضایی وجود دارد و شاید روزه بتواند باعث تقوای انسان بشود و یا نشود. بنده معتقدم تقوا، کنشی در حیطه عاطفه است و اینکه آن را به پرهیز از محرمات و انجام واجبات معنا میکنند معنای اصلی تقوا نیست. تقوا از وقایه و به معنای حالتی عاطفی بسیار گرانبها است و عاطفه چسبیده به عمل است.
در آیه «لقد کرمنا بنی آدم...» کرمنا فعلی است که به خدا نسبت داده میشود لذا از کنش ارادی انسان سخن به میان نیامده است. کرمنا نشان میدهد ذات انسانی در دستگاه الهی، کریم شمرده شده است.
آیات دال بر اهداف
در ابتدای سوره بقره و تا انتهای آیه 5 یعنی «أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» یکسری کنشها و بایستههای اخلاقی مطرح شد که منتهی به امر وجودی و هدفی بزرگ یعنی فلاح خواهد شد؛ فلاح را بزرگانی چون علامه معرفت و مصباح جزء اهداف درجه یک اخلاق برشمردهاند و انسانی که کریم است و با اخلاق میتواند به کرامت برسد هدف از اخلاقیبودن او رسیدن به فلاح است و قرآن گاهی در مورد روش، از روش یک قوم سخن میگوید مانند «داب آل فرعون» که از سوی قرآن، نقد شده است.