آیتالله احمد مبلغی، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه طی مجموعه یادداشتهایی با محوریت سوره یوسف(ع) برداشتهای تفسیری و درسآموز از این سوره را مطرح کردهاند. در یادداشتهای قبلی سه برداشت تفسیری از سوره یوسف(ع) شامل «خوانشی اخلاقی از سوره یوسف(ع)»، «خوانشی از قصه يوسف(ع) در پرتو علوم ارتباطات» و «خوانشی تفسیری با نگاه روانشناختی اجتماعی» مطرح شد و امروز یادداشت «خوانش سوره یوسف بر پایه پوشش ریسک و مدیریت بحران» را با هم میخوانیم.
این سوره، حکایتی است که از نسیم آغاز میشود و در طوفان میبالد؛ قصهای که از رویایی شیرین آغاز میشود و به حکومتى پرشکوه ختم میشود. سورهای که در آن، هم فراق هست و هم وصال؛ هم زخم حسادت هست و هم مرهم محبت؛ هم زندان هست و هم تخت وزارت.
نخستین بحران: آتش حسادت و تدبیر پدرانه
در آغاز راه، خوابی ساده، جرقه بحران میشود. حسادت برادران، همچون آتشی زیر خاکستر در کمین نشسته است و پدری ژرفنگر و دلآگاه، آن رؤیای شیرین را به دامن سکوت میسپارد، تا شعله فتنه برافروخته نشود. اینجاست که نخستین درس تدبیر رخ مینماید: پنهان داشتنِ راز در وقت فتنه و نگاهبانی از رؤیا پیش از رسیدن وقت تاويل.
دومین بحران: شهوت، غریزه و پرواز از دام گناه
دل زلیخا در بند و چشم یوسف در افق؛ هنگامهای که نهیب غریزه از در درآمده و عقل در آستانه کوچ. اما یوسف، به جای ماندن، گریخت؛ به جای تسلیم، تسلیم خدا شد و اینجا، مدیریت غریزه با پاکی و پرهیز جلوهگر شد؛ آنجا که گریز، عین شجاعت بود و بستن در، رمز رهایی.
سومین بحران: زندان، غربت و دعوت در تاریکی
زندانی شد بیگناه، دور از خانه، دور از حریر مهر پدر. اما همان زندان، بدل شد به مدرسه معنا. از میان دیوارهای سرد، نوری به دلها تاباند، و از قعر سیاهچال، راهی به سوی نور گشود و این، تدبیر آزمونها بود با صبر؛ هنر بهرهگیری از بلا، برای بیداری دلها.
چهارمین بحران: سیاست، قدرت، و شکوفایی شایستگی
از عمق تاریکی زندان، به روشنای تخت وزارت رسید؛ اما نه با تملق، و نه با طمع. یوسف، آنگاه که علمش را دانستند و صداقتش را چشیدند، خود را پیشنهاد نکرد مگر به شرط امانت و دانایی: « قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛ [يوسف] گفت مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم»(آیه 55 سوره یوسف). و چنین بود که تدبیر سیاسیاش، با فضیلت و کفایت آمیخته شد؛ تدبیرِ قدرت، نه با رقابت، بلکه با رسالت؛ نه با ریاستطلبی، بلکه با صلاحیتمندی.
پنجمین بحران: قحطی و شاهکار تدبیر یوسفی
سپس بحرانِ بزرگ از راه رسید: قحطی، خشکسالی، تهیدستی مردم. اما آنکه در روز فراوانی، تدبیرِ فردا کرده بود، برای این روزِ سخت آماده بود. فرمان داد:
بکارید، اما بخشی را نگه دارید؛
بخورید، اما اندک و بهاندازه؛
بخشید، اما حکیمانه.
و اینگونه، بحران، پیش از آمدنش مهار شد.
درسی بزرگ در مدیریت منابع، پیشبینی آینده و تقسیم خردمندانهی نعمتها.
ششمين بحران: فراق پدر و فرزند و صبر زیبا
یعقوب، با چشمی اشکبار و دلی امیدوار، سالها دوری را تاب آورد. گمشدهاش فقط یوسف نبود؛ بنیامین نیز رفت و امید نیز گاه در شُرف رفتن. اما صبر را زیبا خواند و امید را با گریه نگه داشت و این، تدبیر در میانه درد بود؛ مدیریت داغ و فقدان با ایمان و اشک.
آیا این سوره، چیزی جز فرهنگنامه مدیریت بحران الهی است؟ آیا نمیتوان از آن، درسی گرفت برای هر دل نگران و هر اندیشه خسته از طوفان؟
انتهای پیام