
به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین
هادی قابل؛ پژوهشگر دین و استاد حوزه و دانشگاه، شامگاه 24 فروردینماه در نشست علمی «
اسلام و اصالت صلح» که از سوی گروه دینپژوهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران برگزار شد با بیان اینکه در تمامی ادیان، اصل بر صلح است و جنگ در شرایط خاصی صورت میگیرد، گفت: اولین دلیل هم در این زمینه دلیل عقلی است؛ خداوند انسان را آفریده و خرد را در وجود او قرار داده است این عقل اقتضاء میکند در زندگی توام با صلح و سازش با همنوعان خود زندگی کند و جنگ جزء ذات زندگی بشر و انسان نیست.
وی افزود: به همین دلیل، انسان مدنی بالطبع است؛ انسان چون نیازهای اجتماعی دارد و به تنهایی قادر به اداره زندگی خود نیست باید از توانمندی و استعدادهای دیگران بهره ببرد. در عربی واژه انسان از دو ریشه نسی و انس گرفته شده است؛ نسی به معنای فراموشی و نسیان است و علت آن پیمانی بود که خدا از انسان گرفته است ولی او این پیمان را زیر پا گذاشته است؛ بسیاری از لغویون آن را از انس میدانند که همان الفت و زندگی مهربانانه با همدیگر است.
قابل بیان کرد: خداوندی که انسان را بر پایه انس با همدیگر و وحدت و همزیستی خلق کرده، چگونه ممکن است دینی بیاورد که بر خلاف این فطرت باشد؟ این مسئله نقض غرض است. از حکیمی مانند خدا پذیرفته نیست که چنین نقض غرضی صورت بگیرد. ضمن اینکه علاوه بر آیات قرآن، روایاتی وجود دارد که از آن اصالت صلح به دست میآید. از جمله میتوان به آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» اشاره کرد. ای کسانی که ایمان آوردهاید(خطاب به مؤمنان) همگی در صلح و سازش و آشتی درآیید. در ادامه هم فرموده است: وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ؛ دنبال گامهای شیطان نروید زیرا او دشمن بسیار سرسخت و آشکار شماست یعنی جنگ مقابل صلح و توطئه دشمن برای درگیری بین انسانها است.
وی افزود: بنابراین جنگ از خطوات شیطان و ابزار فریبنده او است که انسان را وادار به جنگ و خونریزی و کشتار انسانها میکند لذا جنگ از نظر دین، اصالت ندارد؛ ادخلوا فی السلم، همه جامعه را برای صلح و سازش و الفت و مهربانی فراخوان میدهد. از این نمونه آیات فراوان در قرآن وجود دارد؛ در بین انبیای الهی هیچ کدام از ایشان دینشان را با جنگ و درگیری شروع و تبلیغ نکردند. قرآن در مورد اصل دین فرموده است در آن اجبار و اکراهی وجود ندارد بنابراین چگونه ممکن است جنگ برای تبلیغ دین تجویز شده باشد.
این پژوهشگر دین با اشاره به رفتار فرعون درباره بنیاسرائیل، تصریح کرد: او فرزندان پسر را میکشت چون معبرین گفته بودند که پسری به دنیا خواهد آمد که حکومت تو را تهدید میکند ولی خداوند به طرز معجزهآسایی در دربار فرعون بزرگ میشود و وقتی به نبوت رسید و ماموریت یافت تا سراغ فرعون برود و او را نصیحت کند خداوند فرمود سراغ فرعون بروید و با زبان نرم و ملایم سخن بگویید شاید فرعون متذکر و متوجه و متنبه بشود و از خدا بترسد و اصلاح شود؛ بنابراین کار دین فراخوان مردم با ملایمت و سازش و مهربانی و عطوفت است.
پیامبر؛ رحمت للعالمین
قابل اظهار کرد: خداوند در قرآن فرموده است؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ چون تو رحمت برای عالمیان هستی مردم دور تو جذب و جمع میشوند ولی اگر تو غلیظ القلب بودی از دور تو پراکنده میشدند؛ خداوند قلب خشن را نمیپذیرد چگونه ممکن است جنگ را برای ترویج دین بپذیرد؛ برخی میپرسند که پیامبر(ص) درطول 23 سال نزدیک به صد غزوه و سریه و جنگ داشته است و این چگونه با این مطالب و صلح طلبی سازگار است؟
وی اضافه کرد: بنده دو جواب دارم؛ اول اینکه اگر پیامبر(ص) اهل جنگ بود و قصد داشت دین را با جنگ پیش ببرد چرا در ده سال ابتدایی بعثت و در مکه این کار را نکرد؟ همه مردم در جزیرة العرب و سایر بلاد یک خنجر و شمشیر همراه داشتند و مسلمین اگرچه در سالهای اول بعثت تعداد اندکی بودند ولی در سالهای پایانی بعثت و شروع هجرت تعداد قابل توجهی بودند و حامیانی چون حضرت حمزه داشتند ولی باز از شمشیر استفاده نکردند. یاسر و سمیه با آن وضعیت فجیع به شهادت رسیدند و سایر مسلمین شکنجه شدند ولی دست به قبضه شمشمیر نبردند.
این استاد حوزه با بیان اینکه جواب دیگر این است وقتی پیامبر(ص) به مدینه آمدند این شهر دو قبیله بزرگ داشت که سالیان طولانی با هم جنگ داشتند، افزود: وقتی پیامبر(ص) به مدینه رفتند از ایشان خواستند که حاکم آنان باشند یعنی مردمی که قبل از آن قصد داشتند یک پادشاهی برای خود انتخاب کرده و تاج و تختی برای او درست کنند با هجرت پیامبر(ص) از ایشان این درخواست را کردند و ایشان هم با شرط و شروطی آن را پذیرفت؛ پیامبر(ص) پیمانی نوشتند که همه قبایل حتی یهودیان آن را امضاء کردند و به یهودیان اجازه داده شد بر اساس دین خودشان، حکم کنند و اگر دشمن حمله کرد نباید با دشمن همکاری کنند.
3 گروه دشمنان پیامبر(ص)
وی ادامه داد: در مدینه سه گروه دشمن سرسخت پیامبر(ص) بودند؛ اول همین یهودیان که برای دیدن پیامبر آخرالزمان به این منطقه آمده بودند و وقتی پیامبر(ص) مبعوث شدند برخی اسلام آوردند ولی بزرگان آنان زیر بار نرفتند زیرا دکان آنان جمع میشد؛ این نکته مهمی است زیرا امروز هم روحانیت و متولیان دین در اسلام، مسیحیت و یهودیت به راحتی دکان و بازار خود را حاضر نیستند از دست بدهند. گروه دوم دشمنان پیامبر(ص) منافقان بودند زیرا ابی بن ابیسلول قبل از آمدن پیامبر به مدینه قرار بود پادشاه مردم شود لذا با اینکه اسلام آورد ولی منافق بود و در احد ضربه بزرگی به اسلام زد؛ دشمنان دیگر هم مشرکین بودند.
قابل تصریح کرد: این سه گروه توطئه و فتنه میکردند؛ پیامبر(ص) هیچ جنگی را ابتدائا شروع نکردند و حتی در جنگ بدر هم پیامبر(ص) برای جنگ نرفتند بلکه خواستند اموال مشرکین را به تقاص از غارت اموال مسلمین بگیرند ولی خبر به قریش رسید لذا 313 نفر از مسلمانان با هزار نفر از مشرکین روبرو شدند و این نشان میدهد که پیامبر(ص) با این تعدا کم قصد جنگ نداشتند ولی به آنان تحمیل شد و با یاری خدا مسلمین با همین عده کم پیروز شدند. در احد هم باز مشرکین برای جبران جنگ بدر آن را آغاز کردند لذا پیامبر(ص) دفاع کردند؛ جنگ بعدی، خندق بود که باعث و بانی آن 20 نفر از سران یهودی بنیالنضیر بود زیرا پیامبر(ص) قبل آنان را به علت خیانت آنان و بدعهدی از مدینه بیرون کرد.
وی افزود: وقتی از مدینه رفتند 20 نفر از آنان سراغ قریش رفتند و با هم متحد شدند تا ریشه پیامبر(ص) و مسلمین را بکنند؛ در تاریخ ذکر شده است که وقتی سراغ مشرکین رفتند آنان در پذیرش پیمان یهودیان شک داشتند زیرا گفتند شما اهل کتاب هستید و محمد هم اهل کتاب است و شاید توطئهای میکنید ولی این یهودیان بر بتهای آنان سجده کردند و مشرکین پذیرفتند و بعد هم سراغ سایر طوایف برای جذب نیرو رفتند تا جنگی تمام عیار علیه پیامبر(ص) راه بیندازند. در تاریخ آمده است ده هزار مرد جنگی و براساس برخی نقلها 18 تا 24 هزار نفر همراه با هزاران شتر و اسب برای ریشهکنی اسلام جمع شدند در حالی که پیامبر(ص) سه هزار مرد جنگی بیشتر نداشت و کل جمعیت مدینه حدود شش هزار نفر بیشتر نبودند.
قابل در پایان بیان کرد: براساس تدبیر سلمان فارسی، خندق کنده شد ولی جنگ در زمستان بود و به صورت فرسایشی درآمد و از طرفی بنی قریظه هم با تحریک دشمنان پیامبر(ص) با امکانات جنگی زیادی به این جنگ پیوستند و کاملا مدینه در محاصره قرار گرفت. ولی با حمایت الهی و طوفانی که آمد قریش فراری شدند و بنی قریظه تنها ماندند و با خائنان بنی قریظه هم بر اساس حکم تورات برخورد شد؛ لذا این جنگ هم دفاعی بود. بنابراین اصالت در اسلام و سیره پیامبر(ص) با صلح بود و نه جنگ.
انتهای پیام