کد خبر: 4279582
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۳
در دیدار با خانواده شهید ذوالعلی مطرح شد

شهادت در آستانه دستیابی به حفظ کل قرآن

شهید امیرحسام ذوالعلی، 10 روز پس از سالگرد تولد 23 سالگی‌اش، به دست جمعی از اغتشاشگران در 10 دی 88 به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ در شرایطی که فقط چند صفحه از جزء سی‌ام قرآن مانده بود که با از بَر کردن آن، حافظ کل قرآن شود.

تنها چند صفحه مانده بود تا حافظ کل قرآن شود!به گزارش ایکنا، دیدار این هفته اعضای کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که بعدازظهر چهارشنبه 10 اردیبهشت برگزار شد، اختصاص به خانواده شهید فتنه سال 88 یعنی امیرحسام ذوالعلی داشت. بسیجی شهیدی که فردای حماسه مردمی 9 دی 88 در پی حمله چند نفر از اشرار فتنه‌گر، مورد ضرب و شتم و جراحت قرار گرفت و در نهایت آسمانی شد.
 
دغدغه حفظ و حراست و برقراری امنیت هموطنان خود را داشت و این امر بهانه‌ای شد تا در عرضه ورزش‌های رزمی سالیان سال به فعالیت بپردازد و خود را همواره شاگرد احمد علمایی، همان پیر بسیجی رزمی‌کاری که با محاسن سفید و چهره نورانی شهره است، بداند.
 
به واسطه چنین فعالیتی و داشتن اندامی ورزیده و صد البته دغدغه‌ای که به آن اشاره شد، در امنیت پرواز فرودگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) مشغول به خدمت بود.
 
با این وجود دردانه پدر و مادرش بود؛ پسر دوم خانواده بعد از برادر بزرگش، امیرحسین و پیش از برادر کوچکترش، امیر احسان در نزد والدین ارج و قرب بیشتری داشت. با وجود اندامی قوی و چهره‌ای مردانه اما رقیق‌القلب بود و بسیار عاطفی؛ مهر و محبت خاصی نسبت به مادر و تک خواهرش داشت و بی‌شک خط قرمز او قرآن و ولایت اهل بیت(ع) بود.
 
پدر تعریف می‌کند زمانی که ماجرای فتنه سال ۸۸ پیش آمد و این اواخر جسارت به ساحت معصوم(ع) شد و حرمت امام حسین(ع) شکست، مردی که به زور از چارچوب در خانه رد می‌شد، به ناگاه کمر خم کرد، روی زانو نشست و هق هق گریه‌اش رو به آسمان بلند شد، شاکی از اینکه چرا ما همچنان زنده‌ایم در حالیکه شاهد این هتک حرمت هستیم؟ و پدر او را اینگونه دلداری داد که این هتاکی‌‌ها چیز تازه‌ای نیست، چراکه نمونه بارز آن را در خود عاشورای امام حسین(ع) شاهد بودیم.
 
مادر شهید از تقیدات مذهبی و ایمانی فرزندش از همان طفولیت می‌گوید که پیش از دبستان نسبت به نماز خواندن اصرار  داشت و در فراگیری  قرآن سختکوش بود تا اینکه در طی این سال‌ها با وجود مشغله زیادی که داشت اما مصمم به حفظ قرآن بود و نهایت چند صفحه‌ای بیشتر باقی نمانده بود تمام قرآن را حفظ کند که شهید شد.
 
شهید امیرحسام متولد یکم دی‌ماه ۶۵ بود و ۱۰ دی ماه ۸۸ در حالیکه ۲۳ سال و ۱۰ روز از عمرش می‌گذشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
 
مادر می‌گوید که دهه دوم ماه محرم هیئت محله دایر می‌شد و شبی که فردایش امیرحسام شهید شد، نخستین شبی بود که هیئت غذا می‌داد. وظیفه تقسیم غذا را همیشه من به عهده داشتم و به برکت سیدالشهدا(ع) همیشه از این مسئولیت سربلند بیرون می‌آمدم. آن شب اما دلشوره‌ای سراسر وجود مرا فرا گرفت و با وجود تأکیدی که امیرحسام داشت، دستم به کشیدن غذا نرفت و از همه عذرخواهی کردم. همه چیز نوید اتفاقی ناگوار را می‌داد.
 
مادر باور غریبی را در خانه خود سنت کرده بود و آن اینکه دهه اول محرم به خاطر مصائبی که به خاندان عصمت و طهارت واقع شده است، نه چیز تازه‌ای بخرد، نه رخت و لباسی بشوید و نه اهتمامی به تمیزی و نظافت خانه داشته باشد و لذا رخت‌های کثیف طی این 10 روز تلنبار می‌شد تا مگر بعد از عاشورا همه آنها را یکجا بشوید. امیرحسام آن شب که فردایش پر کشید، حمام رفت و دقایق زیادی را در حمام وقت صرف کرد. مادر ناگاه متوجه می‌شود که او تمامی رخت‌های کثیف را در حمام، دستی شسته است. به او می‌گوید که چرا این کار را کرده و امیرحسام در جواب می‌گوید که مادر نمی‌دانی این کار چه کیفی می‌دهد! شستن رخت عجیب حاجت می‌دهد و وقتی فردا خبر شهادتش به خانواده واصل می‌شود آنگاه است که مادر درمی‌یابد که پسر یَل دردانه‌اش حاجت روا شده است.
 
با وجود ظاهر تنومند و چهره مردانه‌ای که داشت، اما اصطلاحاً بزن‌بهادر نبود؛ این را پدرش می‌گوید؛ پدری که در سوابق درخشانی خود ید طولایی در عرصه جبهه و جهاد دارد و از جمله کسانی است که در قامت بسیجی، سال‌ها قبل در جریان شکست حصر آبادان و خرمشهر شرکت داشته است. امیرحسام در جریان ناآرامی‌های سال 88 اعتقاد به استفاده از قوه قهریه در برابر اغتشاشگران نداشت و با این استدلال که آنها فریب خورده هستند، سعی در ارشاد و به راه آوردنشان داشت. حتی زمانی که گروهی از آنها در جریان یکی از نزاع‌های خیابانی به پدر حمله‌ور می‌شوند و او را علیرغم ناتوانی و داشتن تنگی نفس امان نمی‌دهند، برای نجات پدر، به ضرب و شتم متوسل نمی‌شود، بلکه مهاجمان را با استفاده از قدرت بدنی بالا از اطراف پدر کنار می‌زند و حایلی میان آنها و پدر می‌شود. این امر را با وجود سن و سال کم به همه توصیه می‌کند که با آنها با رأفت و مهربانی رفتار کنید تا از کرده خود پشیمان شوند.
 
او نه‌تنها در حفظ و قرائت قرآن کوشا بود بلکه دیگران را نیز در انس با قرآن تشویق می‌کرد و در مسجد محل جریانی رقابتی را میان نوجوانان و جوانان محل به راه انداخته بود تا هر کدام از آنها سوره‌های مشخص از قرآن را حفظ کنند، شخصاً به آنها جایزه بدهد. معمولاً قرآن مشخصی را همراه داشت و در تمام مدتی که مشغول به حفظ قرآن بود از همان مجلد نیز استفاده می‌کرد، قرآنی که در آن علامات و نشانه‌های زیادی گذاشته بود تا با استفاده از شیوه‌ای که برای حفظ آن اختیار کرده است بتواند در زمانی مشخص موفق به حفظ کل شود.
 
خانواده آن قرآن را اکنون در اختیار ندارند و بنا به گفته مادر؛ چند روز پیش از جریان شهادت آن را در اختیار یکی از دوستانش که انس زیادی با قرآن داشت، قرار داده بود و البته گفته بود، نزد تو به امانت بماند تا روزی و روزگاری آن را جلوی درب بهشت از تو پس بگیرم. گویی برایش مسجل شده بود که به همین زودی‌ها قرار است به شهادت برسد.
 
داشتن چنین روحیه و انتخاب چنین سبک زندگی است که موجب می‌شود در بخشی از این دیدار، منصور آقامحمدی از پیشکسوتان و حافظان قرآن که در این جلسه حضور دارد، بگوید که انسان‌ها دو گزینه‌ای هستند؛ یکی انتخابی و دیگر انتصابی و آن کس که شهادت نصیب او می‌شود، مشمول گزینه انتصاب است، انگار که خدا او را به مقام شهادت منصوب می‌کند و شهادت روزی اوست که البته این نصب نیز به جهت انتخاب اوست؛ امثال شهید امیرحسام به جهت انتخاب‌های شایسته‌ای که در طول زندگی خود داشته‌اند، شایسته انتصاب به مقام شهادت بوده و هستند.
 
پدر اما پسر شهیدش را اعجاز قرآن می‌داند؛ امری که این روزها در کوران حوادث و روزمرگی‌ها کمتر توجهی به آن می‌شود؛ اعجازی که کمتر شاهد معرفی ابعاد آن به نسل جدید هستیم و نیاز است با استفاده از عرضه محصولات فرهنگی و ابزار رسانه بیش از پیش به مردم عرضه و معرفی شود. او می‌گوید به هر حال در این خلأ فرهنگی که شاهد آن هستیم، دشمنان قسم‌خورده دمی آرام ننشسته و با تحرکات و عرضه محصولات فرهنگی خود قصد تخریب باورها و اعتقادات نسل جدید را دارند و خانواده‌ها را هدف قرار داده‌اند. مسئولان باید از خواب غفلت بیدار شوند و به مقابله برخیزند.
انتهای پیام
captcha