در ادامه آیت الله سیدمصطفی محققداماد، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و رئیس شورای سیاستگذاری همایش ملی تجلیل از مقام علمی دکتر سید حسین صفایی، در سخنانی با بیان جایگاه رفیع علمی و اخلاقی این استاد برجسته، گفت: یک مقالهای است که در روزنامه یغما قبلاً چاپ شده و بعدها تحت عنوان سخنرانیها و مقالات محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) در انتشاراتی که زیر نظر من اداره میشود، یعنی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر شده است. آنجا، این سخنرانی هست. ظاهراً این سخنرانی پس از تأسیس دانشکده حقوق در ایران و به درخواست دانشجویان دانشکده حقوق توسط فروغی ایراد شده است. از شواهد پیداست که قبل از آن، مدرسه عالی سیاسی بوده است، یعنی قبل از تأسیس دانشکده حقوق، مدرسه علوم سیاسی یا عالی سیاسی وجود داشته و ۱۷ یا ۱۸ سال بعد، دانشکده حقوق تشکیل شده است.
محققداماد ادامه داد: در آنجا آقای فروغی جملهای میگوید که قابل تأمل است. میگوید که نام این دانشکده را ما از فرانسویها گرفتیم. فرانسویها نام دانشکده را گذاشتند دو قوا. ما دو قوا را قانون ترجمه نکردیم، بلکه آن را به ««حقوق» ترجمه کردیم. آن سخنرانی را که شما فضلا بخوانید—که انشاءالله امیدوارم حقوقدانان محترم و دانشجویان بخوانند، من توصیه میکنم—از وضع قضیه پیداست که عمداً این واژه انتخاب شده: برای این دانشکده، به جای «قانون»، «حقوق» گذاشتند.
وی با اشاره به فلسفه انتخاب این نام تصریح کرد: چرا؟ برای اینکه تا آن تاریخ، در کشور ما «حقوق» معنا نداشت؛ «تکلیف» معنا داشت، ««حق» معنا نداشت. زمان قبل از این دانشکده، جامعه ما جامعه مکلف بود. با تشکیل این دانشکده معظم، «حق» مطرح شد. حقوق، مقدمه آزادی است؛ تا حق نباشد، آزادی معنا ندارد؛ آزادی بعد از حق است.
وی افزود: حالا من دیگر وارد بحث نمیشوم؛ وقتم ندارم. فقط میخواهم یک نکته بگویم. تا میگوییم الان آزادی، شما فضلا، عزیزان، خانمها، آقایان، فوری «آزادی سیاسی» در ذهنتان میآید. دانشکده حقوق است دیگر، حق دارید که کلمه آزادی تا گفته میشود، در ذهن مبارکتان آزادی سیاسی بیاید اما آزادی دیگری وجود دارد که آن آزادی در است، نه آزادی از. آزادی در یعنی آزادی درونی؛ آزادی از چه؟ آزادی از نخوت، آزادی از بیماریهای روحی، آزادی از تکبر، آزادی از غرور. که بدترین زنجیر به پای یک انسان شرافتمند، همین صفات رذیله است که دست و پای یک عالم را میپیچد و نمیگذارد حرکت کند.
محققداماد با اشاره به ویژگیهای شخصیتی دکتر صفایی تصریح کرد: دکتر صفایی را که من میشناسم، شخصیتی است آزاده از صفات رذیله درون که در رأس آن صفات، «تکبر» است. شما اساتید بزرگواری را دیدهاید که در کلاس درس، به کتاب معاصرین خودشان ارجاع بدهند؟ بفرمایید اگر دیدید، به ایشان سلام بنده را برسانید! ایشان اینقدر متواضع هستند که برای معرفی کتاب، کتاب شاگردشان را در کلاس معرفی میکنند. این نشانه تواضع است. ایشان آزاد است، آزاد از غرور، آزاد از تکبر، متواضع است.
وی با تأکید بر ریشه خانوادگی این صفات اخلاقی گفت: این تواضع، ریشه دارد؛ ریشهاش، ریشه خانوادگی است. چون از یک بیت بسیار رفیعی است؛ من از نزدیک ارادت دارم و واقعاً شاید هیچکس در این مجلس به اندازه من اطلاع کافی از شخصیت بزرگواری مثل پدر ایشان نداشته باشد که من دارم. این ریشه، یک شخصیت عالمی را تربیت کرده که عین تواضع است.
وی در پایان افزود: صفت دیگری که عرضم را با آن تمام کنم، مسئله عشق است. آقای دکتر صفایی عاشقاند. آن وقتی که من ایشان را دیدم، چنان با دقت حاشیه میزد، ایراد ادبی میگرفت، ایراد لغوی میگرفت... خب، این خیلی هنر است و بعد، وقتی رسالهای پر از اشکال بود، چنان با روی خوش با دانشجو برخورد میکرد که دل او نشکند. به هر حال، اینها صفات بسیار بزرگی است. این فقط معلم نیست، این، آموزگار است و من پیشنهاد میکنم که سعی کنیم معلمین بزرگ و آنهایی که واقعاً آموزگارند را ببینیم و معلمی را از آنها یاد بگیریم.