امروز، یازدهم ذیالقعده مصادف با سالروز میلاد امام رضا(ع) است. دوران امامت امام رضا(ع) به لحاظ ظهور و بروز اندیشههای مختلف موجب شده بود تا فرقههای مختلفی در میان مسلمانان چه شیعیان و چه اهل سنت ایجاد شود که هر کدام تفکرات ویژه خود را داشتند و تفکر دیگری را نیز مردود میدانستند. در حالیکه وجود این مشکلات میرفت تا عالم اسلامی را در خطر بزرگ از هم پاشیدگی و اختلافات قرار دهد، نحوه برخورد امام رضا(ع) با این فرقهها و نیز مناظرات آن حضرت با صاحبان ادیان مختلف باعث شد تا زمینه برای حفظ وحدت اسلامی و اثبات حقانیت شیعه در دنیای اسلام فراهم شود.
بررسی وقایع مختلف زندگی امام رضا(ع)، معرف وسعت زاویه دید آن حضرت و چند بعدی بودن شخصیت ایشان به عنوان یک الگو و شاخص در جامعه آرمانی انسانی است و از این جهت است که دوره زندگی ایشان از زوایای مختلف علمی، سیاسی، اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی قابل پرداخت است. هجرت آن حضرت از مدینه به خراسان و حضور ایشان در ایران، تدبیری الهی است تا مردم این سرزمین از برکتها و نعمتهای فراوان آن وجود مبارک در طول سالها بهرهمند شوند. درواقع امام رضا(ع) عامل گسترش تشیع در جوامع اسلامی بودند.
امام رضا(ع) که با فشار دستگاه خلافت عباسی در نهایت ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند، سیاستمدار اخلاقمداری بودند که با درآمیختن اخلاق به سیاست، موجب گسترش تشیع شدند. ایشان مبانی مختلف زندگی بشر را در تمام موارد و در موقعیتهای مختلف مدنظر داشتند و حیات بشری را به یک آرمانشهر تشبیه کردند که انسان و انسانپروری بر پایه دین و اخلاق، محور اصلی آن است.
ایکنا همزمان با میلاد امام رضا(ع) در رابطه با جنبههای مختلف زندگی این امام همام از جمله نحوه برخورد ایشان با فرقهها و ادیان مختلف، طبالرضا(ع) در قالب رساله ذهبیه و ... به گفتوگو با فرامرز حاجمنوچهری، پژوهشگر دینی و معاون گروه قرآن و حدیث مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
به نظر میرسد که برای رسیدن به چرایی این موضوع باید مقداری ريشههای مختلف فرهنگی را که در آن زمان وجود داشته، بررسی کنیم. برای مثال باید بدانیم که امام رضا(ع) در چه دوره زمانی میزیستهاند. امام(ع) در سده دوم هجری زندگی میکردند که اوج اتفاقات مهم تاریخی- فرهنگی اسلام نیز در این زمان قرار داشت و بسیاری از این اتفاقات به پایهای برای مباحث پسینی تاریخ تبدیل شدند. برای نمونه، فتوح مختلف در اسلام صورت گرفته، ارتباطات فرهنگی به وجود آمده و مسلمانان چه در شرق و چه در غرب عالم اسلامی با گروههای مختلف باورمند، دینمدار و حتی بیدین ارتباط پيدا کردهاند، یعنی مناطق مختلف عالم اسلامی از خراسان گرفته تا بغداد، به چهارراهی برای تلاقی فرهنگی تبدیل شده بودند.
در این تلاقی فرهنگی، مسلمانان با صاحبان اندیشههای گوناگونی از جمله ايران با تمدنی شگرف، روم شرقی با فرق مختلفی از مسیحیت، همچنين مانویان در شمال شرق، یهودیان در جنوب عربستان و جز آنها کاملا آشنا شده بودند و این ارتباطات اسباب بسیاری از سؤالات را برای ایشان به همراه داشت. از سوی دیگر در داخل سرزمینهای اسلامی، مسلمانان نیز در همین دوران شاهد شکلگیری و پایهریزی برخی مذاهب و فرق بودند که تأثیرات شگرفی بر جامعه اسلامی داشتند. یعنی به عبارتی آبشخور مذاهب فقهی، مذاهب تفسیری، قرائی و غيره در همان زمان یعنی سده دوم هجری بوده است. این بدان معناست که اتفاقاتی که در داخل بدنه اسلام رخ داده بود بسیار مهم بود و جامعه عملا آبستن رخدادهایی بود که میتوانست نشان از تفکیک و واگرايی حداکثری اندیشهها از یکدیگر باشد. این واگرايی اندیشهها در آن زمان که به صورت ویژه آغازگر جدا شدن مذاهب و فرق از یکدیگر بود، سبب شد تا باورمندان به این مذاهب و فرق به شکل بسیار چالشی به موضوع نگاه کنند که خودِ همین مسئله موضوع تعصبات را به میان میآورد و البته که نتیجه طبیعی تعصب در درازمدت، تفکیک عقاید است.
در اين دوره این مقوله باعث ایجاد انفکاک در میان جامعه مسلمین و به وجود آمدن فرقی همچون اهل حدیث، اهل رأی، اهل تفسیر، متکلمان، عقلگرایان و ديگرانی شد که ممکن بود در درازمدت اين انفکاک، به نوعی گسيختگی درونی تبدیل شود. این اتفاق در محافل شيعی نیز رخ داد و در کنار اماميه، فرق مختلفی همچون زیدیه، اسماعیلیه و ديگران از دل شیعه بیرون آمدند. در بُعد سياسی، در دستگاه خلافت نیز چنین انفکاکی ایجاد شده بود و در رأس هرم خلافت هم اختلافات زیادی وجود داشت که نمونه بارز آن در زمان امام رضا(ع)، اختلاف میان امین و مأمون و جنگ میان آنها بر سر خلافت بود. تمامی این نمونهها تصویری از نوعی برآشفتگی و قرار گرفتن در چالش درونی و بدنه مسلمانان نشان میداد.
لذا به نظر میرسد در دورههای مختلف سدههای نخست، آن مقطع زمانی يعنی دوران امام رضا(ع) بسیار مهم و تعيين کننده بود؛ چراکه تنها مقوله وحدت بود که میتوانست این جامعه آماده انفکاک را به هم پیوند زند و امام رضا(ع)، به دلايلی مختلف، تنها کسی بود که میتوانست این پیوند و وحدت را به خوبی در جامعه مسلمین ایجاد کند. مأمون عباسی نیز به خوبی به این موضوع پی برده بود و شايد مهمترین دلیل انتخاب امام رضا(ع) برای ولیعهدی نیز همین مورد بود. البته امام رضا(ع) ابتدا و به دلایل گوناگون از پذیرش ولایتعهدی سر باز زدند و کار به جایی رسید که حتی ایشان از سوی مأمون تهدید به پذیرش ولایتعهدی شدند. در نهایت و با وجود اکراه امام رضا(ع) از پذیرش ولایتعهدی مأمون، ایشان سرانجام به پذیرش ولایتعهدی تن دادند و راهی مرو شدند.
امام رضا(ع) به عنوان هشتمین امام و دهمین معصوم، با پذیرش ولایتعهدی، جایگاه امامت خود را وسعت دادند و این امکان را به دست آوردند که بتوانند با تمام توان به مقوله مهم وحدت در میان مسلمانان بپردازند؛ چراکه ایشان به خوبی بر اوضاع جامعه واقف بوده و از ایجاد انفکاک میان فرق و مذاهب مختلف اسلامی کاملا آگاه بودند. باید بدانیم که اهل سنت نیز در آن دوران به شدت به امام رضا(ع) اعتقاد داشتند و بارها شده بود که از ایشان تقاضای حدیث میکردند. امام رضا(ع) در مسیر حرکت خود به سمت مرو، هر جایی که توقف میکردند، مردم اعم از اهل سنت و شیعیان به گرد ایشان آمده و به دنبال دیدار و بهرهگیری از کلام امام(ع) بودند. این موضوع یعنی اعتقاد شیعه و سنی به امام رضا(ع) نشان از جایگاه والای ایشان در میان مسلمانان داشت. به نظر میرسد که توجه امام رضا(ع) به مشکلی که به صورت کلی در جامعه اسلامی به وجود آمده بود، اسباب این را فراهم کرد که ایشان در نهایت ولایتعهدی مأمون را بپذیرند.
واقعیت این است که در تاریخ روایات مختلفی در این زمینه وجود دارد. ممکن است در طول تاریخ رخدادی روی دهد، اما روایات افراد مختلف از این رخداد میتواند متفاوت باشد. طبیعی است هر کدام از روایاتی که از یک رخداد ارائه میشود، لزوما نمیتواند معنای دقیق آن را بیان کند. این بدان معناست که حتی اگر تمامی روایات مختلف را نیز کنار یکدیگر قرار داده و آنها را به خوبی بررسی و تحلیل کنیم، در نهایت شاید آنچه در ذهن و قلب مأمون در این زمینه وجود داشته، به دست نیاید. البته مأمون بسیار باهوش بود و میتوان او را در همان گروه آشنا با مشکلات روزافزون جامعه اسلامی در آن دوران قرار داد. مأمون میدانست که مشکل کجاست؛ به ویژه اینکه خود او در همان زمان درگیر یکی از این نوع مشکلات یعنی جنگ با امین شده بود.
از سوی دیگر مأمون به انفکاک تفکرات در میان مسلمانان پی برده و به خوبی به جایگاه امام رضا(ع) در جامعه آگاه بود. لذا طبیعی است که یک سیاستمدار توانمند، سياستورزی کند. براساس آنچه در تواریخ گزارش شده، مأمون احترام ویژهای برای امام رضا(ع) قائل بود؛ اما فارغ از اینکه به امام(ع) اعتقاد داشت یا خیر، متقاعد شده بود که باید امام رضا(ع) را در چنین جایگاهی قرار دهد تا بتواند بر مشکلات جامعه فائق شود. مأمون متقاعد شده بود که امام رضا(ع) با جایگاه و دانش والایی که داشتند، بهترین گزینه برای حل مشکلات جامعه بوده و تنها کسی هستند که میتواند با تکیه بر ایشان بر چالشهای موجود در جامعه غلبه کند.
اتفاقات زیادی در میان مسلمانان رخ داده بود به طوری که در زمان امام رضا(ع) مسلمانان علاوه بر اینکه به دو گروه عمده شیعه و اهل سنت تقسیم شده بودند، در میان خود شیعیان و اهل سنت نیز شاخههای مختلف مذهبی ایجاد شده بود. اهل سنت به فرقه های مختلفی تقسيم شده بودند که حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی فقط چهار مذهب اصلی آنهاست يعنی فرق ديگری همچون ثوریه و طبریه و غيره هم داشتند. از سويی ديگر شیعیان نیز به گروههای مختلفی همچون زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه و غيره تقسیم شده بودند. امام رضا(ع) در ارتباط با هر کدام از این فرقهها به ویژه فِرَق شیعه با شیوه جورچین مفاهیم مواجه میشدند به این معنا که نوع تقابل ایشان در مواجهه با اندیشههای اين گروهها به این صورت بود که آنچه مورد پذیرش عام شیعه و اندیشه ولایی بود، از سوی امام رضا(ع) تأیید میشد که همین تأیید سبب میشد تا تفاوت و تفارق میان این فرقهها کمرنگ شود. از سوی دیگر به هر حال اختلافاتی نیز میان ديدگاههای مذاهب شیعی وجود داشت اما برای نمونه، نوع مواجهه امام با زيديه به شدت درسآموز است؛ يعنی به رغم اختلافات ديدگاه نسبت به انديشه زيديه در برخی موارد، مخصوصا آن هنگام که به نوع همکلامی ايشان با مأمون در تأييد برخی از بزرگان زيدی مواجه می شويم، می توان به نوع عملکرد خردمندانه ايشان پی برد.
شخصیت علمی و ولایی امام رضا(ع) به گونهای بود که در تعامل با فرق مختلف مفاهیم اساسی و کلی را در برمیگرفت. برای مثال در رابطه با مقوله ایمان، نوع بیان امام رضا(ع) از نوع جورچین مفاهیم بود و ایشان از روایات مختلف استفاده میکردند. هنگامی که این جورچین کامل میشد، جدول اندیشهای و نظام کلامی امام رضا(ع) که متأثر از اندیشه زنجیرهای ولایت بود، بروز میکرد. به همین علت بود که در نهایت عملا فرق شیعی خیلی در مقابل حضرت قد علم نکردند، یعنی گونهای از پذیرش عام در میان شیعیان ایجاد شد. امام رضا(ع) به درستی با استفاده از روایات زنجیرهای از پیامبر(ص) تا زمان خود مجموعهای از اندیشه و نظام کلامی را در میان شیعه به وجود آوردند که درواقع چسب مورد نیاز برای اتصال این فرقهها با یکدیگر ایجاد شد تا اجازه ندهد تا شیعه مضمحل شود؛ چراکه چنین امکانی در آن زمان به راحتی وجود داشت و ممکن بود که گروههای مختلف شیعه چنان از یکدیگر گسيخته شوند که کار به تقابل و رويارويی کشد، اما شیوه امام رضا(ع)، بهترین روش برای همگرایی میان فرق بود.
در اصطلاح است که «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد». واقعیت این است که مناظراتی که مأمون به نوعی لطف کرده و آنها را در مقطعی از تاریخ اسلام برپا کرد، خیلی برای امروز درسآموز است. مأمون در سال 201 هجری مجموعهای از رهبران ادیان و فرق مختلف را برای برپایی مناظرات به مرو دعوت کرد که شامل رؤسا و عالمانی از مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان و برخی متکلمان مسلمان بودند. محاجه امام رضا(ع) با این افراد که در تاریخ ثبت شده، خارقالعاده است. یکی از بزرگترین درسهایی که میتوان از سدههای نخست اسلامی گرفت، همین مناظرات امام رضا(ع) است که امروز نیز می توان از آن درس گرفت. مبتنی بر آنچه در روایات آمده است میدانيم که وقتی امام رضا(ع) در این مناظرات حاضر شدند، از شیوهها و ابزار مختلفی برای مواجهه با صاحبان ادیان بهرهگیری کردند.
طبیعی است اولین ابزاری که امام رضا(ع) به عنوان نماینده اسلام در این مناظرات به کار بردند، آیات الهی قرآن کریم و روایات معصومین(ع) بود. اما ابزار دیگری که ایشان به کار بردند، آثار خود صاحبان ادیان بود، یعنی امام(ع) از آیات و نشانههای خود اهل کتاب همچون تورات (عهد قدیم و عهد جدید)، انجیل، اوستا و ... برای مناظره با ایشان استفاده کردند. ابزار مهم دیگری که امام رضا(ع) از آن برای مناظره با رهبران ادیان و مذاهب مختلف استفاده کردند، «زبان» بود يعنی امام برخی موارد با زبان خود ایشان با آنها سخن میگفتند. در تاریخ آمده است که امام(ع) با زبانهای مختلفی همچون فارسی، هندی، سریانی، نبطی و ... با این افراد سخن گفتند. امروزه مشکلاتی در جوامع مختلف وجود دارد که برای مثال میتوان به احترام گذاشتن به زبان دیگران اشاره کرد. مشکل جدی دیگری که در دنیای امروز نیز وجود دارد، پذیرش صاحبان عقاید دیگر است. در واقع در اينجا میخواهم توجه شما را به آن بخش از مفاهيم مربوط به جامعه شناسی فرهنگی تحت عنوان «خود» و «ديگری» جلب کنم.
یکی از مهمترین مباحثی که در مناظرات امام رضا(ع) با صاحبان ادیان مختلف وجود داشت، بیان این موضوع ارزشمند است که «دیگری» نیز وجود دارد که با من متفاوت است که این همان قبول و درک دیگران است؛ قبول و درکِ «هويتهای ديگر در جامعه»؛ باور به وجود اندیشههای دیگر و احترام گذاشتن به این اندیشهها که در جای جای رفتار امام رضا(ع) با صاحبان ادیان کاملا مشهود است. همکلامی امام رضا(ع) با رهبران اندیشههای مختلف به این معناست که ایشان «وجود» اندیشههای متفاوت را پذیرفته و به آنها احترام میگذارند؛ طبیعی است که پذيرش «وجود داشتن» اين انديشههای ديگر با «پذيرش» آنها تفاوت دارد. وقتی امام رضا(ع) با زبان خود صاحبان ادیان با ایشان سخن میگویند، یعنی اینکه ایشان به هویت این افراد احترام میگذارند. نوع نگاه امام رضا(ع) به دیگران یک نگاه تعامل حداکثری بود و اینجاست که نشان میدهد این مناظرات خارقالعاده و درس بزرگی برای امروز و هميشه ماست.
بنابراین، آنچه که در این مناظرات رخ داد، آموزههای بسیار بزرگی داشت که مانند یک چراغ راهنما، کمکرسان مسلمانان و حتی انسان در معنای عام در طول تاریخ خواهد بود. لذا در پاسخ به پرسش شما درباره نقش آموزههای ايشان برای انسان زيستگر در امروز، عرض میکنم که باید گزارشات مناظرات امام رضا(ع) را در صدر نگاه خود قرار دهيم و تعامل زیستی خود با صاحبان انديشهها و ادیان، مذاهب و هویتهای دیگر و هر آنچه «ديگر» است را به خوبی ترسیم کنیم. امام رضا(ع) به همگان درس دادند که باید حق موجوديت اندیشههای دیگر را نیز پذیرفت و البته با همکلامی و احتجاج مسير همگرايی، تعامل و البته پيمودن راه راست را طی نمود. رفتار امام رضا(ع) در این مناظرات از اتفاقاتی بود که کمتر در تاریخ پیش آمده و در نوع خود بسیار خارقالعاده بود.
اولا که باید بپذیریم که در روایات اسلامی روایاتی وجود دارند که در طول زمان تغییراتی کردهاند، یعنی ممکن است که در طول تاریخ برخی روایات دچار افزودهها و یا کاستیهایی شده باشند. واقعیت این است که بخش قابل ملاحظهای از روایات است که به بخش اخیر از حدیث سلسلةالذهب یعنی «بِشُروطِها وأنا مِن شُروطِها» اشاره نمیکنند. لذا باید در این زمینه به نوعی مخرج مشترک روایات موجود در این زمینه یعنی بخش نخست حدیث «لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذابِي» را در نظر بگیریم. در بخش نخست این حدیث، امام رضا(ع) از واژه «حصن» به معنای «دژ و استحکامات» استفاده میکنند. وقتی به منطقهای حملهای صورت میگیرد، مردم برای اینکه بتوانند از خود دفاع کنند، وارد دژ میشوند. در این قلعه، مردم میتوانند خود را حفظ کنند؛ چراکه درون این دژ انبارهایی وجود دارد که مردم میتوانند به خوبی از آنها استفاده کرده و در مقابل دشمنان مقاومت کنند. که البته در موضوع مورد صحبت ما اين انبارها، انبارهای فرهنگ قرآن و سخن و عمل معصومان (ع) است.
لذا امام رضا(ع) خیلی آگاهانه از واژه حصن استفاده میکنند. در آن زمان، اختلافات اندیشهای و عقیدهای به شدت در میان مسلمانان ایجاد شده بود و ممکن بود شالوده اسلام را از هم بپاشد. بنابراین، بروز این مشکلات چه در میان شیعیان، چه در میان کل مسلمانان و چه در میان مسلمانان و ادیان دیگر شرایط بحرانی را در سرزمینهای اسلامی و سایر بلاد ایجاد کرده بود. لذا بهترین راه برای غلبه بر این مشکلات، پناه بردن به قلعه، دژ و استحکامات استوار بود که همان وحدت میان مسلمانان بود. پیامبر اکرم(ص) در حدیث ثقلین به دو ثقل يعنی قرآن کريم به عنوان کلام الهی و اهل بیت(ع) به عنوان دو یادگار و راه سعادت مسلمانان اشاره میکنند. امام رضا(ع) نیز با بیان حدیث سلسلةالذهب تنها راه نجات و سعادت مسلمانان را وحدت میان ایشان عنوان میکنند. قرآن برای تمامی جهانیان و به طور طبیعی برای مسلمانان نازل شده است. ثقل دوم حدیث ثقلین که همان اهل بیت(ع) باشند نیز مفسران ثقل نخست یعنی قرآن کریم هستند. لذا بخش دوم حدیث سلسلةالذهب که امام رضا(ع) در آن اینگونه میفرمایند: «بِشُروطِها وأنا مِن شُروطِها» نیز همین مضمون را دارد.
بیان چنین حدیثی از سوی امام رضا(ع) نشان میدهد که ایشان دارای اندیشهای زنجیرهای هستند که از پیامبر اکرم(ص) به آن حضرت رسیده است. مفهوم گنجانده شده در حديث سلسلةالذهب همان اندیشهای است که از پیامبر اکرم(ص) و دیگر معصومین(ع) بیان شده و خروجی آن در زمان امام رضا(ع) نیز حدیث سلسلةالذهب است. سخن امام رضا(ع) در این رابطه شايد حرف جدیدی نبود، اما نوع بیان این روایات در آن زمان ویژه، امام رضا(ع) را ملزم کرد تا از واژه پرمعنای «حصن» استفاده کنند؛ چراکه هیچ نکتهای به جز وحدت، راه گریز از مشکلات عالم اسلامی در دوران امام رضا(ع) نبود. امروز نیز به همین صورت است و جامعه اسلامی به شدت نیازمند بازگشت به تفکر امام رضا(ع) در زمینه دستیابی به وحدت است. چنانچه تمام صفحات زیستی امام رضا(ع) را کنار یکدیگر قرار دهیم، جورچین کاملی از مفاهیمی به دست میآید که نقشه راه سعادت و کمال را به وضوح به عالم اسلامی نشان میدهد. درواقع حدیث سلسلةالذهب کامل کننده نظام اندیشهای و کلامی امام رضا(ع) است که در زیست اندیشهور ایشان نمایان شده است.
در طول تاریخ آثار زیادی درباره امام رضا(ع) تألیف شده است اما پس از انقلاب اسلامی در ایران، گرایش زیادی به تألیف این نوع آثار ایجاد شد. شاید اغراق نباشد که بگوئیم آنچه پس از انقلاب اسلامی درباره معصومان و به طور خاص درباره امام رضا(ع) تألیف شده، میتواند با آنچه در طول تاریخ در رابطه با ایشان نوشته شده، برابری کند. البته در این زمینه کتابشناسی صورت گرفته است. امروز مقالههای فراوانی که در مورد زندگی امام رضا(ع) نوشته شده، به خوبی فهرست، تدوین و چاپ شده است که تعداد آنها به بیش از شش هزار مقاله میرسد. همچنین، در این زمینه کتابنامههایی نیز تدوین شده که مشتمل بر آثار مربوط به امام رضا(ع ) است.
امروزه روشهای مختلفی برای کتابشناسی یک موضوع وجود دارد که میتوان به شیوه الفبایی در این رابطه اشاره کرد. برخی اینگونه میاندیشند که برای بهرهگیری بیشتر از آثار موجود درباره امام رضا(ع) باید به گونهشناسی مباحث زندگی ایشان پرداخته شود و براساس این گونهشناسی به کتابشناسی این آثار بپردازیم. در رابطه با امام رضا(ع) نوشتههای فراوانی در مورد موضوعات ویژه از زندگی ایشان از قدیمالایام تاکنون وجود دارد که چنانچه گونهشناسی دقیقی از این آثار صورت گرفته و مفاهیم مختلف از یکدیگر تفکیک شوند، میتوان به نوعی کتابشناسی دقیق از زندگی و انديشه و آموزههای امام رضا(ع) دست پیدا کرد. این کتابشناسی جزءنگر موجب رفع نیاز مخاطب شده و از سوی دیگر این امکان را به مخاطبان میدهد که بتوانند مفاهیم مورد نیاز خود از زندگی امام رضا(ع) را انتخاب کنند و به صورت ویژه بدان بپردازند. وجود این نوع کتابشناسی جزءنگر و دقیق میتواند در عصر حاضر که پر از چالشهای مختلف است، بسیار ضروری و کارآمد باشد.
آنچه در رساله ذهبیه آمده است، پاسخی به درخواست مأمون از امام رضا(ع) است. وقتی این اثر را به خوبی بررسی میکنیم، متوجه میشویم که امام رضا(ع) به چند موضوع ویژه توجه کردهاند که یکی از این موضوعات بسیار مهم، مفهوم تجربه است که میتواند شخصی و یا تاریخمند باشد. امام رضا(ع) در جای جای این اثر به مفهوم تجربه در درمان امراض اشاره میکنند که میتواند منتج از تجربه خود فرد در مواجهه با بيماریهای مختلف بوده باشد و يا از آموزهها و تجربههای ديگران در طول تارخ بهره برده باشد. موضوع دیگری که امام رضا(ع) در این رساله بدان اشاره کردهاند، توجه به مقوله پیشگیری از بیماریهاست. در دانش نوین پزشکی، هم مفهوم تجربه و هم مفهوم پیشگیری از مباحثی است که به شدت بدان توجه میشود.
امروزه مفهوم پزشکی به دو گونه پزشکی سنتی ـ دینمدارانه و پزشکی نوین وجود دارد که به نوعی نسبت آنها به یکديگر همچون نسبت دوایر متداخل است و پل ارتباطی این دو دانش نیز مفاهیمی مانند تجربه و پیشگیری است که نمونههای این موضوع به خوبی در رساله ذهبیه مشاهده میشود. امام رضا(ع) در این رساله به درستی از مفهوم تجربه و پیشگیری برای درمان امراض بهرهگیری کردهاند. نکته بسیار مهم اینکه امام رضا(ع) در رساله ذهبیه به صورت کاملا جدی به مقوله حفظالصحه (حفظ تندرستی) پرداختهاند، اما ایشان در کنار این موضوع، از یک داروی همهکاره نام میبرند که لزوما یک داروی مشخص نیست و میتواند یک ادویه و یا معجونی از ادویهها باشد.
آنچه که امام رضا(ع) در کنار مباحث پزشکی بدان اشاره میکنند، مقوله پیوند جسم و جان است که در بيماری و سلامت نيز اين پيوند نبايد ناديده گرفته شود. ایشان تأکیده کردهاند که در بسیاری از موارد سلامت جسم در گرو سلامت روح است؛ به همین علت است که برای نمونه پرهیز از محرمات نيز لزوما روحانی نبوده و نقش اثرگذار جسمانی نیز خواهد داشت. نگاه امام رضا(ع) در این رساله در کنار اندیشه همگرایی جسم و جان و اندیشه سلامت روان نگاهی کاملا دقیق و موشکافانه است. ایشان در این رساله از شیوههایی بهرهگیری کردهاند که امروزه نیز در پزشکی نوین کاملا مقبول بوده و بدان اقتدا میشود و میتوان به مفاهيم دانشی همچون روانشناسی نوين در اين باره اشاره کرد.
در انتها و در سخن از ارتباط وثيق ايرانيان و امام رضا(ع) درباره نسخههای اين رساله شايد جالب باشد که قدیمیترین نسخه رساله ذهبیه، نسخه ترجمه شدهای از آن به زبان فارسی است که این موضوع میتواند بیانگر چنين ارتباط ژرفی میان ایرانیان و اندیشه عصمت، به ویژه اندیشه امام رضا(ع) باشد.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام