کد خبر: 4281591
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۱

چگونه فلسفه در وضع امروز گره از امر آموزش می‌گشاید

عضو هیئت علمی گروه فکرپروری و فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است که نگاه به فلسفه در جهان تغییر کرده و این دانش، توانایی بازگشایی نیاز امروز ما در امر آموزش و زندگی را خواهد داشت.

به گزارش ایکنا؛‌ کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران محتوایی از یک دوره را که به فراخور نیاز جامعه و اهل اندیشه است با سرنویسی کلی برگزار می‌کند. ایده اصلی «بایستگی فلسفه در ایران امروز؛ در وضع امروز ما به چه چیزی و چگونه باید اندیشید» است که با موضوعات مختلف در گفت‌وگو با اساتید صاحب‌نظر در فلسفه مطرح می‌شود. این سلسله نشست‌ها که به صورت مجازی و در بستر گوگل میت برگزار می‌شود، از ۱۸ اردیبهشت ماه تا پایان خردادماه سال جاری، روزهای پنجشنبه و جمعه در ساعت ۲۰ انجام می‌شود.
 
هفته نخست این نشست به موضوع کاربرد فلسفه در دنیای آموزش امروز با تأکید بر برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با حضور روح‌الله کریمی، عضو هیئت علمی گروه فکرپروری و فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
 
مشروح این نشست را که با موضوعاتی مانند تغییر نگاه ما به کودک، فلسفه و آموزش در بستر ایران و جهان و چالش‌های آموزش سنتی و نقشی که فلسفه در این امر می‌تواند داشته باشد را پیش رو خواهید داشت. کریمی معتقد است نگاه به فلسفه در جهان تغییر کرده و این دانش، توانایی بازگشایی نیاز امروز ما در امر آموزش و زندگی را خواهد داشت.
 
سه جریان موازی
 
ما امروزه دانشی داریم به نام فلسفه کودکی که با فلسفه برای کودکان متفاوت است. این دانش می‌خواهد به ما بگوید آن تصوری که ما از کودکی داریم تصوری ایستا نبوده و در طول تاریخ مراحل و تفاوت‌هایی داشته که آن را سپری کرده و نهایتا به جایی رسیده که امروزه از آن صحبت می‌کنیم.
 
این تاریخ سه دوره را به خود دیده است که در دوره اول کودک در واقع انسان محسوب نمی‌شود و چیزی نیمه انسان و نیمه حیوان است. در این دوره چیزی به نام لباس کودک، ادبیات کودک، آموزش و دنیای کودک وجود ندارد. کودک در کنار مزرعه، باغ و حیوانات مزرعه بزرگ می‌شود و قرار است در بزرگسالی به کار بیاید. در قرون وسطی که دوره دوم آغاز می‌شود کودک سوژه می‌شود اما همچنان یک سوژه غیر متمدن. اگر چه به عنوان انسان دیده می‌شود اما انسانی که باید او را متمدن کنیم و به او عقلانیتی بدهیم که انسان در عصر جدید به آن دست پیدا کرده است. والدین این دوره مشغول کار در کارخانه هستند و لازم است کودک به جایی سپرده شود. مدرسه نماد همان جایی است که قرار است کودک سپرده و متمدن شود و نظام‌های آموزشی در همین دوره به وجود آمدند. در دوره سوم که از ابتدای قرن بیستم و در ایران به یک دهه بعد از انقلاب می‌رسد، تغییری در نگاه به کودک ایجاد شده که می‌توان از زیست جهان او صحبت کرد‌. کودک در این مقطع تاریخی سوژه شده است و با نگاه خاص خودش به جهان نگاه می‌کند، ادبیات، لباس، فیلم و چیزهایی که مختص به دنیای کودکان است در این دوره ایجاد شده و ارزش پیدا کرده‌اند.
 
در همین مقطع زمانی است که به کودک و سؤالاتی که می‌کند توجه شده این در حالی است که او در گذشته هم سؤالاتی داشته اما ۵۰ تا ۱۰۰ سال اخیر است که ما به پرسش‌های کودک توجه می‌کنیم و این نتیجه تغییر نگاهی است که در جهان به وجود آمده که می‌گوید اگر می‌خواهید واقعیت را درک کنید، باید به چشم اندازه‌های (پرسپکتیو) مختلف توجه کنید و آن‌ها را کنار هم بگذارید.
 
فلسفه هم تغییر کرده است
 
فلسفه نیز در طول تاریخ تغییراتی را گذرانده تا این سه موضوع یعنی کودک، فلسفه و آموزش که فرسنگ‌ها با هم تفاوت داشتند، امروزه نسبتی با هم پیدا کنند.
 
در یونان باستان، فلسفه به انسان نزدیک بود و نیازی جدی برای ذهن و روح او تلقی می‌شد. در دوره بعد از سقراط، افلاطون فلسفه را در آکادمی و برای افراد خاصی می‌دانست و در عصر جدید هم فلسفه در دانشگاه دنبال می‌شد و اکثر فیلسوفان اساتید دانشگاه بودند. در ۱۰۰ سال اخیر به علت به وجود آمدن دیدگاه‌هایی مانند چشم‌انداز و هرمنوتیک فلسفی با ایده‌هایی که از فهم در اندیشه هایدگر و گادامر پیگیری شد، این نتیجه به دست آمد که در فهم جهان نگاه‌های مختلف می‌تواند حائز اهمیت باشد. گویی فلسفه که از یک نگاه مسلط و بالا به دانش‌ها نظر داشت تبدیل به یک طریق نگاه کردن به جهان قرار گرفت.
 
نگاه تشکیکی؛ پایان پادشاهی فلسفه
 
در این نقطه از تاریخ، فلسفه دیگر دانشی برای افراد خاص نیست بلکه فلسفه در زندگی همه انسان‌ها جا دارد و در گفت‌وگوهای مردم عادی هم درجه‌ای از اندیشه‌های فلسفی می‌توان یافت.
 
فرزند شما می‌پرسد آیا جن وجود دارد؟ در پاسخ از وجود داشتن، از واقعی بودن صحبت می‌کنیم که در این صورت وارد مرحله‌ای از اندیشه فلسفی شده‌ایم. وقتی یک قدم بالاتر می رویم و می‌خواهیم واقعیت را بررسی کنیم با یک پرسش اساساً فلسفی مواجه هستیم.
 
آموزش دچار تغییراتی شد
 
متیو لیپمن که به نوعی بنیانگذار فلسفه برای کودک محسوب می‌شود، نگاه ابزاری به فلسفه ندارد و به نحوی ذات‌گرایانه به آن نگاه می‌کند. او در طرحی که داشت متوجه شد، اموری مانند تفکر نقاد، تفکر خلاق، تفکر مشارکتی و تفکر مراقبتی امر آموزشی را معنادار می‌کند.
 
آموزش معنادار پاسخ به همین دغدغه است که از گذشته گریبانگیر دانش‌آموز بود که آن‌ها نمی‌دانستند از محتوایی که می‌آموزند چه هدفی دارند و این آموخته به چه کارشان می‌آید.
 
معنادار کردن آموزش برای همین هدف است که ربط‌هایی در آموزش باید وجود داشته باشد بین آنچه که کودک فرا می‌گیرد با مجموعه علایق و تجربیاتی که کودک در دنیای خود دارد تا او از تجربه‌های پیشین خود برای موقعیت اکنون و زندگی روزمره خود بهره ببرد.
 
وقتی علوم یکدیگر را ملاقات می‌کنند
 
در آموزش سنتی نهاد مدرسه از جامعه جداست و درس‌ها ارتباطی با یکدیگر ندارند. مدرسه گویی فرد را کاملاً از موقعیت روزمره جدا می‌کند. مسئله دیگر در آموزش آن است که ارتباط بین دروس توسط دانش آموخته فهمیده نمی‌شود.
 
ربط با موقعیت، ربط با علایق، ربط بین دروس آموخته شده، همه این ربط ها را فلسفه فراهم می‌کند چرا که علوم در جایی یگدیگر را ملاقات می‌کنند، جایی که فلسفه آغاز به کار می‌کند. مثلاً ما در فیزیک از نور صحبت می‌کنیم، در درس دینی هم می‌آموزیم که خدا نور است. اینکه این نور همان نور است یک پرسش فلسفی است.
 
وقتی کودک در جريان گفت‌وگو، چیزی که به آن حلقه کند و کاو می‌گوییم قرار می‌گیرد، تفکر خلاق، انتقادی و مشارکتی او تقویت می‌شود که یکی از اهداف فلسفه و پرسش‌های فلسفی در این مهارت‌ها ‌است.
 
آموزش فلسفه در دنیا و ایران
 
وقتی کتاب‌های فلسفی کشورهای دیگر را با کتاب‌های خودمان مقایسه کردیم، متوجه شدیم علاوه بر اینکه کتاب‌ها جذاب نیستند، با دغدغه‌ها و زیست‌جهان دانش‌آموزان نیز ارتباطی ندارند و دانش‌آموز تنها تلاش می‌کند که به نحوی آن‌ها را حفظ کند. درست است که در این سال‌ها کتاب‌ها تغییراتی داشتند اما با کتاب‌های مطلوب هنوز هم  فاصله داریم.
 
مسئله دیگری که با آن مواجهه هستیم، این است که ما چیزی به نام آموزش فلسفه نداریم؛ گویی در ذهن جامعه فلسفی ما این مسئله است که اگر کسی فلسفه می‌داند؛ پس آموزش فلسفه را هم می‌تواند به درستی انجام بدهد اما کاملاً هنر و مسئله‌ای جدا از هم هستند زیرا عدم توانایی در انتقال مفاهیم فلسفی می‌تواند دانش‌آموزان را از فلسفه منزجر کند و این انزجار یعنی دور شدن از خرد و خردورزی.
 
آموزش فلسفه اصولی دارد که یکی از آن‌ها موقعیت‌محوری است، یعنی کلاس را به سمتی هدایت کنیم که پرسش طرح شده، پرسش دانش‌آموز ما شود. این مهارت است که پرسش سهروردی و ملاصدرا را پرسش دانش‌آموز خود کنیم و دریای آرام ذهنی او را به تلاطم بیندازیم. اینکه انسان دارای نفس مجرد است، فارغ از اینکه کلماتی که به کار برده شده ممکن است با دنیای دانش‌آموز فاصله داشته باشد، باید آن را به گونه‌ای مطرح کنیم که دانش‌آموز بتواند آن را درک کند. به طور مثال می‌توانیم آن را این گونه مطرح کنیم که دانشمندان معتقدند سلول‌های بدن انسان هر ۷ سال یک بار به کلی تغییر می‌کنند پس اگر مجرمی کاری کرد و ۷ سال بعد او را گرفتیم، آیا می‌توانیم بگوییم او گناهکار است؟!
 
آیا آموزش یک تخصص است؟
 
در فرآیند یک تحقیق، از اساتید بسیاری این سؤال پرسیده شد که آیا آموزش یک تخصص است و جملگی با این موضوع موافق بودند. سپس در یک مصاحبه کیفی متوجه شدند که هیچ یک از آن‌ها در جریان تحولاتی که در امر آموزش ایجاد شده قرار نگرفته‌اند. این مسئله لزوم توجه ما را به شیوه‌های جدید آموزش جلب می‌کند.
 
اما در غرب هم فلسفه در دوران متوسطه آغاز می‌شود و همه این‌ها الهام گرفته از دیدگاه ژان پیاژه است. او باور داشت که از سن ۱۱ سالکی به بعد کودکان می‌توانند در خصوص فکر کردن خودشان فکر کنند. وقتی دیدگاه او توسط گرت متیوز نقد شد، او نمونه‌هایی از کودکان ۵ و ۶ ساله را آورده بود که می‌توانستند پرسش‌های فلسفی بپرسند و همچنین گفت‌وگوهای معنادار داشته باشند. کتاب‌های متیوز سرشار از توصیف موقعیت‌هایی از کودکان است که سؤالات معنادار و فلسفی توسط آن‌ها پرسیده شده است. مثلاً در جایی از کتابش مثالی از چند کودک می‌آورد که متعلق به چند خانواده هستند و همراه با هم تلویزیون نگاه می‌کنند سه نفر از آن‌ها می‌خواهند یک شبکه را نگاه کند و یک نفر از آن‌ها نظر دیگری دارد. وقتی یکی از والدین میانجی بچه‌ها می‌شود و می‌گوید چون سه نفر یک شبکه را انتخاب کرده‌اند پس این شبکه دیده می‌شود کودک می‌پرسد چرا نگاه سه نفر از نگاه یک نفر مهم‌تر است؟
 
داستان یک درس نیست
 
نتیجه تحقیقات تا به اینجا رسید که متوجه شدند تغییرات در حوزه آموزش فقط متوجه یک درس نیست بلکه یک نگرشی است که کل نظام آموزشی را باید تحت تأثیر قرار دهد. این نگرش تأملی در برابر نگرش سنتی قرار می‌گیرد که مجموعه چیزهای مختلفی را اعم از محتوای آموزشی، نهاد مدرسه، نحوه ارزشیابی و... را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.
 
در آموزش سنتی یک معلم همه چیزدان در مقابل بچه‌ها می‌ایستد و قرار است آن‌ها را دانا کند، سیستم ارزیابی هم بر حافظه‌محوری تکیه دارد. حتی نشستن بچه‌ها در کلاس درس به گونه‌ای است که به هم پشت کرده‌اند چرا که همه قرار است از یک نفر بیاموزند.
 
در نگرش جدید معلم تسهیل‌گر است، شرایط را فراهم می‌کند تا دانش‌آموزان به پرسش‌هایی برسند و در یک مسیر به پاسخ دست بیابند. معلم موقعیت‌ساز است که البته این مهارت خاص خودش را می‌خواهد.
 
کشور فنلاند که در امر آموزش پیشرفت‌هایی داشته، ۷ حلقه کندوکاو دارند که دانش‌آموز پس از آموزش در چند حلقه گفت‌وگومحور آنچه را که آموخته با دیگران به اشتراک می‌گذارد و در مورد آن صحبت می‌کند. کتاب‌ها و نحوه ارزیابی آن‌ها نیز متفاوت است.
 
جایگاه ایران در فلسفه برای کودکان
 
علت اینکه فلسفه برای کودکان در ایران مهم تلقی شد، شاید این بود که ایرانیان فلسفه و تفکر را قدر می‌شناسند افزون بر آن مشکلاتی که آموزش و پرورش ما در زمینه حافظه‌محوری و عدم ارتباط بین آموخته‌ها داشت، سبب شد تا از دهه ۸۰ بزرگانی در این زمینه آغاز به پژوهش و نوشتن رساله و مقاله کنند. پژوهشگاه علوم انسانی اولین گروهی بود که به طور رسمی فلسفه برای کودکان را آغاز کرد. کتاب‌هایی در سطوح مختلف نوشته شد و در نظام تحصیلات دانشگاهی هم از سال 99 _ 98 رشته‌ای در مقطع کارشناسی ارشد ذیل تعلیم و تربیت و به عنوان فلسفه برای کودکان ایجاد شد. اما پیگیری این جریان در آموزش و پرورش را تحت این عنوان نداریم اما دروسی در پایه 6، 7، 8 و ۱۰ تحت عناوین تفکر و پژوهش تفکر و سبک زندگی، تفکر و سواد رسانه داریم که الگو گرفته از همین جریان فلسفه برای کودکان است که تلاش شده بومی‌سازی شوند و همسو با فرهنگ ایرانی باشند.
 
امروزه  در دنیا، تحولات زیادی در این زمینه ایجاد شده است. بیش از ۱۰۰ کشور در این زمینه فعالیت دارند و در ایران هم علاوه بر ترجمه، تولید مبتنی بر فرهنگ و تجربه‌های بومی ما صورت گرفته است. محرک‌های آموزشی جدیدی به غیر از داستان در امر آموزش جدی تلقی شده‌اند مانند بازی‌ها و انیمیشن‌ها و طرحی به نام سناریونویسی که در آن به جای آنکه داستانی را بخوانیم، برای دانش‌آموز، موقعیتی را به وجود می آوریم که او خود را در آن موقعیت قرار بدهد و با قرار گرفتن در آن موقعیت احساس نزدیکی بیشتر و بهتری به پرسش‌ها کند‌. پرسش ایجاد کردن مسئله مهمی است و پرسش را از آن دانش‌آموز کردن بخش دیگری از ماجرای یادگیری است.
چگونه فلسفه در وضع امروز گره از امر آموزش می‌گشاید
 
انتهای پیام
captcha