
در تاریخ تفکر اسلامی، نام صدرالدین شیرازی، مشهور به
ملاصدرا، همواره با تحولی بنیادین در فلسفه اسلامی گره خورده است. او در عصر صفوی با ارائه مکتب «
حکمت متعالیه» توانست نظامی فلسفی بنیان نهد که تلفیقی از عقل، نقل و شهود عرفانی بود. اندیشههای ملاصدرا با عمقی حیرتانگیز و ساختاری منسجم، همچنان از ارکان فلسفه اسلامی به شمار میآیند و آثار او در حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی مورد توجه اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان است.
پرسش مهمی که امروز بیش از پیش مطرح میشود آن است که چرا باید پس از گذشت چند قرن از حیات ملاصدرا، همچنان به آثار و آرای او بازگردیم؟ آیا اندیشههای او صرفاً متعلق به جهان سنت است یا میتوان با نگاهی نو، آنها را در مواجهه با مسائل امروز مانند بحران معنا، چالش هویت، نسبت علم و دین و... در جهان مدرن به کار گرفت؟ پاسخ به این پرسش نیازمند نگاهی چندسویه به شخصیت، روش فکری و انعطافپذیری نظام اندیشه او در برابر تحولات معرفتی است.
ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام محمد حسینزاده، دانشیار فلسفه اسلامی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به مناسبت روز بزرگداشت ملاصدرا (صدرالمتألهین) در اول خرداد با نگاهی تحلیلی و انتقادی به ابعاد گوناگون اندیشه ملاصدرا پرداخته و از ویژگیهای منحصربهفرد شخصیت فلسفی ملاصدرا تا نحوه مواجههاش با سنتهای فکری پیش از خود و میزان کارآمدی آرای او در پاسخگویی به مسائل انسان معاصر، محورهای اصلی این گفتوگو را تشکیل میدهد؛
ایکنا ـ پس از گذشت چند قرن از زندگی ملاصدرا چرا باید آثار او را بخوانیم؟
به این پرسش از چند جنبه میتوان پاسخ داد؛ اول اینکه ملاصدرا به لحاظ شخصیتی از برجستهترین چهرههای جریان عقلانیت فلسفه در جهان اسلام است. شخصیت ملاصدرا میتواند الگویی باشد برای مسائلی که امروز با آن مواجه هستیم تا بتوانیم با این مسائل ارتباط خوبی برقرار کنیم.
ملاصدرا بین عقل و وحی آشتی برقرار کرد. او مکاتب مختلف متفکران اسلامی را جمع، تلفیق و باز تولید کرد و مکتب جدیدی ارائه داد؛ بنابراین ملاصدرا میتواند الگویی مناسب در جهان امروز باشد که شاهد تضاد و تقابل علم و دین هستیم و میتوانیم با استفاده از آراء و نظرات ملاصدرا بین علم و دین ارتباط برقرار کنیم.
از طرف دیگر ملاصدرا بخش مهمی از میراث فکری و فلسفی ماست. حیات فرهنگی یک جامعه زمانی میتواند ادامه پیدا کند که به میراث فکری و فلسفی خود متکی باشد ولی در عین حال نگاه ما نباید به این میراث، تعبدی باشد بلکه باید مدام در حال بازخوانی میراث فکری باشیم تا بتوانیم از آن خوانشهای بهتر و جدیدتری ارائه کنیم تا دست ما را برای امتداد دادن سنت فکری خود باز گشوده باشد و بتوانیم با مسائل جدیدی که مواجه میشویم سنت فکری خود را به استنطاق درآوریم و با تکیه بر اصول و مبانی سنت فکری خود، پاسخهای مناسب و بهروز به مسائل دهیم.
ایکنا ـ از نظر شما چه چیزی ملاصدرا را منحصر به فرد کرده است؟
اگر بخواهیم از زاویه دیگری به این پرسش نگاه کنیم و پاسخ دیگری بدهیم میتوان گفت کاری که ملاصدرا انجام داده است برای ما درسآموز است؛ زیرا ملاصدرا نسبت به سنت قبل از خود فهم عمیقی داشته و نسبت به مسائل موجود پیش از خود، بیتفاوت نبوده و آنها را کنار نگذاشته است تا چیز جدیدی ارائه دهد. نوآوریهایی را که به ملاصدرا نسبت میدهیم ریشههای بسیار پررنگی در سنت فکری قبل از او دارد که میتوان آنها را در آثار ابنعربی و ابنسینا دید.
ملاصدرا توانسته مجموعهای از نکات کلیدی متفکران قبل از خود را خوب شناسایی کند و با آنها درگیر شود و آن نکات را پرورش دهد. این اتفاق در بستری رخ داده است که ملاصدرا با طیف وسیعی از آراء و نظرات مواجه بوده است؛ یعنی وقتی ملاصدرا میخواست با فکری مواجه شود از همان ابتدا با موضعی تدافعی با آن فکر برخورد نمیکرد وگرنه نمیتوانست از افکار مختلف استفاده کند و با بازتولید آنها مسیر جدیدی ارائه کند. نگاه ملاصدرا به آرای مختلف این بوده است که میتواند از آرای مختلف استفاده کند؛ یعنی زاویه گیری او در مواجه شدن با مسئله و نظر فکری متفاوت میتواند برای ما درسآموز باشد.
وجه دیگری که ملاصدرا را منحصر به فرد کرده است نبوغ او بود؛ البته نبوغ او به اندازه ابنسینا نیست. ملاصدرا در کنار نبوغ، تلاش خستگیناپذیر داشته است و توانسته حرفهایی بزند که بر حرفهای متفکران و فیلسوفان قبل از خود چیره شود؛ یعنی کار، تلاش و خستگیناپذیری ملاصدرا، نظراتش را نسبت به فیلسوفان قبل از خود ارتقاء داده است.
زیست فلسفی ملاصدرا برای ما مهم است. او فیلسوفی است که درباره نظریات فلسفی نه فقط به عنوان یک مفهوم تفکر کرده بلکه آنها را در زندگی خود زیست کرده و با آنها مواجه بوده است. ملاصدرا توانسته تمام مقولاتی را که در نظام فکری خود به عنوان نظریات جدید مطرح کرده است، در زیست فلسفی خود پیاده کند.
ایکنا ـ برخی ملاصدرا را بیشتر متکلم میدانند تا فیلسوف؛ نظر شما درباره این ادعا چیست؟
ملاصدرا قطعاً یک فیلسوف است که مکتب فیلسوفان پیش از خود را امتداد داده است؛ منتها او توانسته از افکار متکلمین هم به خوبی بهره بگیرد و از آنها در ارتقای نظام فلسفی خود استفاده کند. ابن عربی هم قبل از ملاصدرا چنین کاری انجام داده است و بعضی از اصطلاحات را در نظام فکری ابن عربی میبینیم که ملاصدرا هم از آنها تأثیر گرفته است.
ابن عربی هم موضوعی را از متکلمین میگیرد و پس از اصلاح آن را ارتقا میدهد. ملاصدرا این کار را دقیقاً با متکلمین انجام داده است؛ یعنی یکسری از دیدگاههای متکلمین را گرفته و از آنها معانی جدیدی به دست آورده است؛ مثلاً نظریه «ثبوت معتزله» را میگیرد و معنای جدیدی به آن میدهد و آن را در قالب یکسری از مفاهیم در مفاهیم دیگر به شکل معقول جاسازی میکند و از آن در فلسفه خود استفاده میکند.
ایکنا ـ فکر میکنید میتوان اندیشه ملاصدرا را به مسائل مدرن مثل بحران معنا، هویت، اصالت و... پیوند داد و به آنها پاسخ داد؟
به نظر من این کار شدنی است ولی «اما» دارد؛ ویژگیای که فلسفه ملاصدرا دارد این است که یکسری اصول دارد که این اصول به عنوان اصول مستحکم میتواند همچنان پابرجا باشد اما در عین حال میتوان این اصول در یکسری از مسائل فلسفه ملاصدرا را مورد بازخوانی قرار داد.
اگر هنگام مواجه شدن با مسائل جدید، چالشی پیش بیاید با آن اصول میتوان فلسفه ملاصدرا را اصلاح کرد و ارتقا داد؛ یعنی حرفی را تولید کرد که ملاصدرا آن را نگفته است ولی با استفاده از اصول و مبانی ملاصدرا میتوانیم این گزاره را به فلسفه صدرایی منتسب کنیم.
فلسفهای که میتواند اینگونه انعطافپذیر باشد قطعاً برای اینکه بتواند مواجهه خوبی با مسائل جدید داشته باشد اول باید مدام مورد بازخوانی قرار بگیرد و دائم در مواجهه با مسائل جدید باشد تا با استنطاق درآوردن آن نظام فلسفی به تولید کردن پاسخهای جدید برای مسائل جدید دست یابیم؛ اگر ما به تمام این مؤلفهها پایبند باشیم قطعاً مواجهه خوبی بین فلسفه ملاصدرا با پرسشهایی که در جهان معاصر وجود دارد خواهیم داشت.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام