به گزارش خبرنگار ایکنا؛ یادواره ادبی «معمار امنیت» در پاسداشت مقام شامخ شهید سردار سرلشکر غلامرضا محرابی؛ شامگاه جمعه، ۱۴ شهریور با حضور جمعی از اهالی ادب و هنر کشورهای ایران، افغانستان، و هندوستان با اجرای سیدمسعود علویتبار به گروه بین المللی هندیران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم معصومه محرابی، فرزند سردار سرلشکر شهید غلامرضا محرابی در سخنانی بیان کرد: پدر زندگی کردن را خیلی خوب بلد بودند، من خیلی دوست داشتم و دارم شبیه ایشان زندگی کنم، انسان چند بعدی که تنها در بعد نظامیمحدود نمیشد. اهل مطالعه بود و بسیار کتاب میخواند. به هنر علاقه خاصی نشان میدادند؛ به نقاشی، به موسیقی، به فیلم. اگر سراغ موضوعات هنری میرفتیم تشویق میکردند، هم پر و بال میدادند و هم تا جایی که وقتشان اجازه میداد کنار ما بودند و به کار ما توجه میکردند.
دختر شهید محرابی در ادامه افزود: شوخ طبعی از روحیات و ویژگیهای اخلاقی پدرم بود. با همکارانش، با ما شوخی میکرد و همیشه سعی میکرد فضا را عوض کند و خندهای را روی لب ما بیاورد. نمازشان را اول وقت میخواندند و به قرارها و زمان پایبند بود و این نظم را در همه امور داشت. سعی میکردند همیشه مرتب و منظم باشد و لباسهایش را با دقت انتخاب میکرد.
وی اظهار کرد: استرسها و فشارهای کاری و حوادثی را که با آنها درگیر بود را خیلی خوب مدیریت میکرد و این موارد را هرگز به خانواده منتقل نمیکرد؛ به نحوی که ما هیچ گاه متوجه ناراحتیهای ایشان نمیشدیم. پدر هر وقت به خانه میآمد، خیلی دوست داشت که با ما وقت بگذراند انگار پدر بزرگی است که فقط وظیفه ایشان بازی کردن با نوهها است و اصلاً خسته نمیشدند و بچهها هم پدر را خیلی دوست داشتند.
وی در پایان تصریح کرد: پدرم باور داشت که امنیت گرانبهاترین دارایی یک ملت است و باید برای آن بسیار هزینه کرد و معتقد بودند که ایران تا حد امکان باید در جنبههای مختلف تولید قدرت کند تا هیچ دشمنی چشم طمع به این خاک را نداشته باشد. به لحاظ ضرورت کاری و شخصی اصلا دنبال دیده شدن نبود. مصاحبه نمیکرد و تصویری از ایشان در رسانه ها نبود و معتقد بود که آنکه باید ببیند میبیند و خدا دید و مزد زحماتش را با شهادت دریافت کرد.
در ادامه مراسم اصغر مسعودی، رئیس خانه فرهنگ ایران در لاهور پاکستان در ابتدای سخنان خود با اهدای سلام به روح شهید والامقام غلامرضا محرابی اظهار کرد: سردار شهید سرلشگر غلامرضا محرابی مردی که نهتنها در میدان نبرد، که در عرصه اندیشه، تحلیل و معماری امنیت این سرزمین نقش آفرین بود. او یک رزمنده اما از آن مهمتر یک متفکر در حوزه امنیت ملی بود. معمار امنیت ملی ایران اسلامیاز نسل طلایی فرماندهان دفاع مقدس جوانی از خوزستان بود که با عشق به وطن، به صف مدافعان انقلاب پیوست و در همان آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله، به خطوط اطلاعات عملیاتی رفت. شهید محرابی در معاونت اطلاعات و امنیت ستاد کل نیروهای مسلح نقش محوری در رصد تهدیدات، طراحی راهبردهای کلان امنیتی و تقویت توانمندی اطلاعاتی نیروهای مسلح ایفا نمود.
وی ادامه داد: او نگاهش به اطلاعات نظامیبهعنوان «ستون فقرات تصمیمگیری راهبردی» بود. پس از جنگ تحمیلی مسیر خدمت را در سکوت ادامه داد، اما این سکوت نشانه بیاثری نبود؛ بلکه مقدمهای بود بر ساختارسازی امنیتیِ نوین در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در سالهایی که دشمن، ابزار تهدید را از توپ و تانک به جنگهای ترکیبی، شناختی و سایبری تغییر داد، او از معدود کسانی بود که درک عمیق و آیندهنگرانهای از میدان نبرد مدرن داشت. شهادت او در حمله مستقیم دشمن صهیونیستی، مهر تأییدی بر تأثیرگذاریاش بود.
رئیس خانه فرهنگ ایران در لاهور در پایان بیان کرد: امنیت ما مدیون خون شهیدانی است که با ایثار جانشان وفاداری خود را به انقلاب و وطن اثبات کردند.امروز در ایران اسلامی، علیرغم هجمه دائمی دشمنان، ستونهای امنیتش پابرجاست. این پایداری، مدیون خونهاییست چون سردار شهید غلامرضا محرابی که از محراب و میدان نبرد آسمانی شد اما میراثش زنده است. اندیشهاش، نامش و راهش جاری است.
زهرا پرویزی، شاعر و از کادر سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که خود از مبتلایان به بیماری پروانه ای است در این مراسم در سخنانی مقوله امنیت را از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: امنیت نه تنها برای همه شهروندان مهم است، بلکه برای بیماران خاص و نادر، سالمندان و افراد کم توان و توان خواه اهمیت دوچندان دارد. بیماران به دلیل شرایط خاص جسمیشان نیازمند محیطی آرام، امن و پایدار هستند تا بتوانند به درمان، مراقبت و زندگی روزمره خود بپردازند. شهید محرابی و هم رزمانشان امنیت را نه تنها بهعنوان یک مفهوم سیاسی یا نظامی، بلکه بهمثابه بستری برای زیست آرام، کرامتمند و انسانی برای همه اقشار جامعه میدانستند و زمینهای را فراهم ساختند که در آن، امنیت نهتنها برای اکثریت، بلکه برای اقلیتهای آسیب پذیر نیز معنا پیدا کند.
این فعال در حوزه بیماران خاص در ادامه اظهار کرد: در جامعهای که امنیت پایدار دارد، بیماران خاص میتوانند با آرامش خاطر به درمان خود ادامه دهند، سالمندان در آسایش و احترام زندگی کنند، و افراد کمتوان بدون ترس از تبعیض یا خطر، در اجتماع حضور یابند. امنیت برای این گروهها نه یک امتیاز، بلکه یک ضرورت حیاتی است.بیماران خاص، که هر لحظه زندگیشان وابسته به دارو، درمان و حمایت است، در سایه امنیت میتوانند امید را حفظ کنند. سالمندان، که گنجینههای تجربه و خاطرهاند، در فضای امن میتوانند از خدمات مراقبتی بهرهمند شوند و با عزت زندگی کنند و افراد کمتوان، که حضورشان در جامعه نیازمند زیرساختهای ایمن و حمایتگر است، در امنیت میتوانند شکوفا شوند و مشارکت کنند.
در ادامه این یادواره ادبی شاعرانی چون علیرضا قزوه، ایرج قنبری، سید حکیم بینش، سید تصور مهدی، سید محمدرضا موسوی صابری، مهدی باقرخان، سید مهدی بنی هاشمی، نغمه مستشار نظامی، میترا ملک محمدی، پروانه نجاتی، نجمه پور ملکی،فاطمه نانی زاد، صبا فیروزی، و فاطمه ناظری حضور داشتند
در ادامه برخی از اشعار قرائت شده در این محفل را مرور میکنیم:
پروانه نجاتی
پدر گمنام بود انگار گمنامیمرامش بود
سراپا شور بود اما حیایی در کلامش بود
نگاهش مست بیداری، سکوتش نبض هشیاری
پر از احساس انجام وظیفه صبح و شامش بود
پدر از جنس رؤیای قشنگ دختران، دلخواه
نگاه مهربانش گرمیخورشید بامش بود
بله،در کار جدی بود اما با وجود این
خیال کودکان خانه باغ احترامش بود
بگو از بین باورهای گمنامی و خوشنامی
دل سردار محرابی گرفتار کدامش بود؟
برای هفتکل هم هدیه فرزند دلبندش
شروع سوزناک قصه از حسن ختامش بود
شهادت مرگ زیبایی ست که پل میزند بر ترس
در این جغرافیا شادیم که غوغای نامش هست
نجمه پورملکی
یک
دو هم سنگر دو سرلشگر دو هم رزمِ سلیمانی
یکی سردار محرابی یکی سردار ربّانی
یکی فریاد یازهرای پرشور شب حمله
یکی معمار امنیت در آشوب خیابانی
یکی از رامهرمز از دیار ناخدا دریا
یکی از خطه تهران و موشک های تهرانی
یکی مانند ابراهیم راضی بر رضای حق
یکی مانند اسماعیل شد تسلیم قربانی
یکی از پاره های پیکرش در کوچه پیدا شد
یکی جامانده در آواری از بغض و پریشانی
شهیدان ستادی را کسی ساکت نمیبیند
کجا آرام میگیرد دل دریای طوفانی
همیشه مرد میدانِ عمل گمنام تر باشد
ندارد هیچ تصویری ندارد هیچ عنوانی
همیشه با شهیدان باقری همدوش و همراهند
از آن آغاز جبهه تا همین شبهای پایانی
اگر در خانه میریزد سر فرماندهان آتش
نشان از بزدلی دارد رژیم رذل شیطانی
دوباره از خبرهای وطن دلشوره میگیرم
دوباره آسمان جمعه شد ابری و بارانی
برای انتقام خون یاران میرود موشک
مسیر کربلا تا قدس امشب شد چراغانی
دو
ناخدا دریا شبی از راه طوفان بازگشت
آه ابنِ شهریار ِ شهریاران بازگشت
رامهرمز زادگاه حضرت سلمان ماست
رامهرمز چشم تو روشن که سلمان بازگشت
آه سردار اتاق فکر شبهای خطر
با شهیدان در قدمگاه شهیدان بازگشت
او که عمری بی صدا و بی نشان جنگیده بود
بامداد جمعه خونین ز تهران بازگشت
با تمام تیپ ها از کربلا بدر و نجف
با مدال فتح و پیروزی ز میدان بازگشت
پیکر معمار امنیت درون شعله سوخت
از تنش خاکستری از عشق و ایمان بازگشت
او که با تحلیل جنگ آینده را ترسیم کرد
هر زمان از فتنه در کوی و خیابان بازگشت
او که با طراحی والفجرِ هشت از آب ها
دستِ پُر با دانش جنگی دوران بازگشت
کیست محرابی ؟ یلی که با وجودش هر زمان
دشمن از فکر طمع بر خاک ایران بازگشت
راهبردش تا ابد تولید قدرت بود و بس
پس نباید از مسیر قله آسان بازگشت
آنکه باید رنج هایش را ببیند دیده است
آن خدایی که بسویش با دل و جان بازگشت
زیر تهدید و فشار و خستگی بوده ولی
هر شبی در خانه او با روی خندان بازگشت
مثل پروانه لطیف و مثل آهن محکم است
آه در تفسیر او باید به قرآن بازگشت
بچه ها از دیدنش بالا و پایین میپرند
غنچه ها دلشاد از اینکه مرد باران بازگشت
با تمام اقتدارش با هنر مانوس بود
با هنر باید به ارزش های انسان بازگشت
با جهانِ رنگ و نقاشی و آهنگ و کتاب
با همین بال هنر باید به عرفان بازگشت
جنگ اما برنمیتابد زبان عشق را
جنگ یک شب ناگهان با تیغ برّان بازگشت
خاطرات ایستادن های مردم در جنوب
خاطرات نخل های بی سر آن بازگشت
جنگ قبل از خاکریز آمد سراغ خانه ها
باز هم در سینه داغ پاسداران بازگشت
پرچم تابوت سرلشکر به خوزستان که رفت
از طواف لاله ها با چشم گریان بازگشت
در میان قطعه فرماندهان ارشد است
پیکری که از دل اهواز و تهران بازگشت
*ناخدا دریا ،بزرگ بن شهریار رامهرمزی اسطوره دریانوردی ایرانی در سده چهارم هجری بود.
ناصر دوستی
نهاده خشت اول را چنین معمار امنیّت
که هرگز چین نخواهد خورد این دیوار امنیّت
دلش با مالک اشتر به وقت رزم همزاد است
علی پیوسته میبالد به این سردار امنیّت
کسی که بارها بار غم از دوش وطن برداشت
به لب تکبیر، جان یر کف، به دوشش بار امنیّت
نشسته با تنی خونین و با رختی غبارآگین
چنان سروی تبر خورده در آن گُلزار امنیّت
و بُغض شانه های زخمیاش گویا ترک خورده ست
که جا کرده در آغوشش وطن را یار امنیت
و مرد کارزار است او که کار دشمنان زار است
به نام او گِره خورده همیشه کار امنیّت
ز نامش در هراسند و به میدان رخم ها خوردند
وحوش رذل استکبار از این سالار امنیّت
کسی که آهِ سُرخش هم به فکر خاک ایران بود
ز جنس سیز پوشان بود و هم غمخوار امنیّت
به جان خود خرید آخر تمام زخم ها را او
کسی که شد دلیل گرمیبازار امنیّت
حسینی مسلک اند آری حسینی وار میجنگند
یزیدیها هراسانند از این احرار امنیّت
فرزانه قربانی
در سایه غربت کده ات پرنوری
الحق که تو سردار ترین منصوری
ای مرد شجاع وطنم محرابی
در عرصه ی گمنامیخود مشهوری
سیدحبیب حبیبپور
در این ایام تیره، آبی ام کن
در این ظلمت سرا مهتابی ام کن
به محراب علی (ع) از لطف، یا رب
شهیدی پاک، چون محرابیام کن
سیده کبری حسینی بلخی ( افغانستان)
عروج از خان هفتم با براق سبز و گلپوشت
سحر با ناز و تمکین عرش،جا گیرد در آغوشت
خطر پشتِ خطر،چاه تهمتن کَنده ، در راهت
چهل سال آمدی با چوبههای دار بر دوشت
اهالیّ که در آن زیستی هرچند نشناسند
ولی در صبح پرواز،آسمان ها شد سیه پوشت
ترصّد کرده ای شام و سحر سمت جهنم را
بهشت امن آورده ست سنگرهای خاموشت
دلت در صبحگاهان میشنید آهنگ مرموزی
صلای رفتن معراج میپیچید در گوشَت
سرانجام آسمان ها محو شد در موج پروازت
به بزم ندبه خوانان تا فرا خوانده ست چاووشت
مبادا عرصه خالی مانَد از یاران محرابی
مَبَر از یاد کیخسرو ! دمی، مرگ سیاووشت
تو در عرش خدا آوازه داری؛ گرچه گمنامی
نخواهد کرد تقویم زمان هرگز فراموشت
رسول شریفی
بسیار گذشت تا که دلخواه شدی
با قافله ی شهید همراه شدی
گمنام تمام عمر را طی کردی
تا آنکه به پای عشق چون ماه شدی
سید مسعود علوی تبار
یک
این جسم شریف آینه خورشید است
این دیده پاک آسمان را دیده است
هر قطره خون ز پیکر صد چاکش
محراب نشین قبله توحیداست
دو
آن خاک نشین در آسمانها جا داشت
محرابی از آه وآینه آنجا داشت
تنها نه فقط شهادتش، زندگی اش
معنای حیات جاودانی را داشت
سه؛
ایمن نفس است و از بلا نامیتر
گمنام ولی ز نام ها نامیتر
بر خویش مشو غره الا عالم خاک
گمنام تو در عرش خدا نامیتر
نگین نقیبی
این قطرهی اشکی که برای تو چکید_
_شد روزنهی نور و به قلبم تابید
پرسید کسی، که توشهی قبرت چیست؟
گفتم که فغان و اشک بر قبر شهید
عمادالدین ربانی
های دشمن نعرههای منتقم آید بگوش
هست ایرانم پر از سردار محرابی بهوش
مرد مردستان چه مردی، مرد میدانهای سخت
دشمن سرسخت اسرائیل بود آن سختکوش
مرد دریادل گذشت از موجهای انفجار
رفت تا عرش و هنوزم هست در جوش و خروش
او در آغوش امامش ریخت اشک شوق و بعد
گفت ساقی ریختم می، مست شو از آن بنوش
شد فدای پرچم سبز و سفید و قرمزت
آبروی روسفیدان، سرخروی سبزپوش
گربه میخوانندت ایران، دشمنت در چنگ توست
ای سگان نزد تو مور و شیرها پیش تو موش
انتهای پیام