درسی که حسن بن‌علی(ع) پنج‌ساله به پیرمرد داد
کد خبر: 3854873
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۵
استاد انصاریان بیان کرد؛

درسی که حسن بن‌علی(ع) پنج‌ساله به پیرمرد داد

گروه حوزه‌های علمیه – استاد اخلاق، تهذیب و تربیت حوزه‌های علمیه در نوشتاری رفتار امام یازدهم شیعیان را در کودکی ترسیم و تببین کرد.

درسی که حسن بن‌علی(ع) پنج‌ساله به پیرمرد داد

به گزارش ایکنا، استاد حسین انصاریان در بخشی از کتاب «عقل کلید گنج» آورده است:
از پیرمرد سال‌خورده‌ای نقل شده است که گفت: روزی، به مدینه رفتم.
وقتی وارد شهر شدم، دیدم عده‌ای از بچه‌ها دور هم جمع شده‌اند و آتش‌بازی می‌کنند. کودک چهار ـ پنج ساله‌ای هم روی سکوی خانه‌ای نشسته بود و این منظره را تماشا می‌کرد و غرق در فکر بود؛ یعنی حالت چهره‌اش نشان می‌داد که در دریایی از اندیشه غوطه‌ور است.
آری، فقط زبان آدمی سخن نمی‌گوید. حالت چهره و نگاه و حرارت بدن و ضربان قلب و نبضه‌های نبض هم با انسان‌های عاقل حرف می‌زنند؛ مثلاً، چهره مریض با دکتر حرف می‌زند. برای همین، با این که مریض اصلاً حرفی نزده، دکتر به او می‌گوید: شما دیشب نخوابیده‌اید!.
شاعری گفته است:
از پریدن‌های رنگ و از تپیدن‌های دل
عاشق بیچاره هرجا هست رسوا می‌شود.
زیرا چهره‌ها از درون انسان خبر می‌دهند و سخن نمی‌گویند. حالت آن کودک نیز نشان می‌داد که غرق در فکر است.
عقل پخته متاع ارزشمندی است که در خانواده‌های پخته و از راه همنشینی با دوستان خوب، مطالعه آثار مفید، عبرت گرفتن از زندگی دیگران، تجربه اندوختن، و تأمل در وقایع زود به دست می‌آید. بر عکس، اگر خانواده خانواده‌ای پست، دوستان دوستانی ناباب، و جریانات اجتماعی جریاناتی ناصحیح باشند، عقل در آن‌ها نابود می‌شود.
ازاین‌رو، مسئولیت پدران و مادران و رهبران اجتماعی و دست‌اندرکاران رسانه‌ها (رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها و ...) مسئولیت سنگینی است، به ویژه نسبت به کسانی که سن کمتری دارند. پیش از انقلاب، در کشاکش جریانات کمونیستی، برخی از جوان‌ها پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین و ائمه اطهار(علیهم السلام) را رها کردند و خود را به استالین و لنین و سردمداران حزب کمونیسم فروختند و کارشان به جایی رسید که گفتند: دل که جای خدا و پیغمبر و امام حسین و فاطمه زهرا(علیهم السلام) نیست. آن‌ها را باید از دل بیرون کرد و تشکیلات و حزب را باید به جایش قرار داد!
عقل‌های نپخته، به سادگی، حق را با باطل، روز را با شب، اسلام را با بی‌دینی، آزادی خداداد را با بی‌بندوباری و بهشت را با جهنم عوض می‌کنند؛ اما عقل‌های پخته به این سادگی‌ها چیزی را نمی‌پذیرند. برای نمونه، حر بن یزید ریاحی را جریانات اجتماعی و سیاسی در مقابل حضرت ابی عبد اللّه الحسین(ع) قرار داد، ولی او در انتهای کار به سبب پختگی عقل حاضر به پذیرش این داد و ستد نشد؛ در حالی که عقل‌های نپخته آن روزگار جهنم را پذیرفتند و بهشت را رد کردند؛ یزید را قبول کردند و سید الشهدا را رد کردند؛ معاویه را قبول کردند و امیر المؤمنین را کنار گذاشتند و گفتند: حق با معاویه است و علی بر حق نیست. از همین نمونه‌ها، معلوم می‌شود که در آن زمان چقدر عقل نپخته زیاد بوده است. خامی عقل این بلا را بر سر انسان می‌آورد که علی، علیه السلام، را رد و معاویه را اثبات کند؛ امام حسین، علیه السلام، را قطعه قطعه کند و پای تخت طلای یزید به بندگی بایستد. متاسفانه، کمتر جامعه‌ای ارزش زندگی عقلانی را می‌داند و جوان‌های اندکی از نقش عقل پخته و عقل نپخته در زندگی خبر دارند.
به هر حال، پیرمرد می‌گوید: جلو رفتم و از سر کنجکاوی از آن کودک پرسیدم: چرا شما با بچه‌های دیگر بازی نمی‌کنی؟ در پاسخ، او ابتدا نگاهی به من کرد و بعد گفت: من اجازه ندارم با مردم بی‌ادب حرف بزنم! تعجب کردم. گفتم: شما چه بی‌ادبی‌ای از من دیده‌اید؟ گفت: مگر شرط ادب این نیست که وقتی بر کسی وارد می‌شویم سلام کنیم؟ دیدم حق با اوست، لذا گفتم: درست است. من اشتباه کردم. بعد، سلام کردم و گفتم: حالا می‌شود بگویی چرا با بچه‌های دیگر بازی نمی‌کنی؟ گفت:
برای این که این عمر را برای بازی به من عنایت نکرده‌اند.
«أفحسبتم أنما خلقناکم عبثا و أنکم إلینا لا ترجعون».
آیا پنداشته‌اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم، و این که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟
آنچه به من داده‌اند جدی است و جدی هم از آن حساب خواهند کشید:
«أن تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب اللّه و إن کنت لمن الساخرین».
تا مبادا کسی بگوید: دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که درباره خدا کردم، و بی‌تردید نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی از مسخره کنندگان بودم.
در قیامت، هرکس زندگی‌اش را به بازی گذرانده باشد محکوم به عذاب است و او را بازخواست خواهند کرد که چرا عمرت را صرف بازی شکم و شهوتت کردی؟ چرا تمام اهداف آفرینش را در شکم و شهوت هضم کردی؟ آنچه خدا به ما عطا کرده برای بازی نیست و در برابر آن پاسخگو خواهیم بود. آتش سوزان جهنم هم، که آسمان‌ها و زمین تاب تحمل آن را ندارند و خاموش شدنی نیست، برای کسانی در نظر گرفته شده که این‌طور می‌پندارند و این‌گونه عمل می‌کنند:
«و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه، و لا یخفف عنه أهله، لأنه لا یکون إلا عن غضبک و انتقامک و سخطک».
کودک ادامه داد: دیدن آتشی که این بچه‌ها افروخته بودند مرا به یاد آتش دوزخ انداخت و در باطن خود از آن به پروردگار پناه می‌بردم که شما سر رسیدید و مرا از آن حال بیرون آوردید. گفتم: ممکن است بفرمایید خانه شما کجاست؟ گفت: همین است که روی سکویش نشسته‌ام. از نامش و نام پدرش پرسیدم. گفت: اسمم حسن است و نام پدرم علی است. من حسن بن علی هستم.
امام عسکری(ع)، در کودکی عقل پخته و کاملی دارد. پس، پختگی عقل ربطی به بزرگی بدن و وزن آن ندارد و ارزش انسان را با وزن بدنش نمی‌سنجند، با عقلش می‌سنجند، ازاین‌رو، اگر بخواهیم ارزش پیغمبر اکرم، امیرالمومنین یا ائمه اطهار، علیهم السلام، را بسنجیم که عقل مجسم‌اند، معیاری مادی برای آن نمی‌توانیم بیابیم. پختگی عقل در این بزرگواران به حدی است که بدنشان هم نشان عقلشان است، زیرا تمام رفتار‌های آنان بر اساس عقل است. امیر مؤمنان شصت و سه سال در این عالم زیست و حتی یک خنده بی‌جا، نگاه بی‌جا، خواب بی‌جا، لقمه بی‌جا، سکوت بی‌جا، و حرف بی‌جا از ایشان صادر نشد. وجود مقدس ایشان، در همه ایام حیات، تحت تأثیر عقلی پخته و ملکوتی قرار داشت که خود متأثر از عقل بی‌نهایت عالم بود. در حقیقت، عقل علی آینه‌ای بود که انوار عقل کلی عالم را منعکس می‌کرد و آنچه را دریافت می‌کرد به همان شکل به اعضا و جوارح خود منتقل می‌ساخت. برای همین، فرزندانی هم که از او و وجود مقدس فاطمه زهرا، علیهما السلام، به وجود آمدند عقل محض بودند و منش و رفتار و گفتارشان نشانه عقلشان بود. این ارزش‌ها را با کدام معیار ظاهری می‌شود ارزیابی کرد؟
«ان اللّه لا ینظر الی صورکم و لکن ینظر الی قلوبکم».
پروردگار عالم شما را با ظاهرتان نمی‌سنجد، با باطنتان ارزیابی‌تان می‌کند.
این گوهر عقل است. گوهری که وقتی به کار گرفته می‌شود، فرماندهی از فرماندهان لشکر یزید را به سرداری از سرداران امام حسین، علیه السلام، تبدیل می‌کند و شخصیت حر بن یزید را در تاریخ اسلام می‌سازد یا راهزن معروفی، چون فضیل عیاض را بدل به انسانی واقعی می‌کند که سی سال معلم تربیت روح و عقل مردم بود. آری، عقل نورافکن وجود انسان است که بدون آن در جاده زندگی به هزاران خطر صعب مبتلا می‌شود؛ و نعمتی است که وجود مبارک رسول خدا، صلی اللّه علیه و آله، از آن تعبیر به گوهر می‌کنند، برای این که ارزش آن را نشان دهند. گوهر گران‌بهایی که در خزانه خلقت پروردگار محبوب‌تر از آن چیزی نیست و در رأس همه گوهر‌های دیگر قرار دارد.

انتهای پیام
captcha