امام سجاد(ع)؛ اصلاح‌گر جامعه فسادزده اموی
کد خبر: 3992589
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۴:۱۴
علی غلامی بیان کرد:

امام سجاد(ع)؛ اصلاح‌گر جامعه فسادزده اموی

استاد دانشگاه امام صادق(ع) به ارائه تحلیل در زمینه وضعیت جامعه اسلامی پس از جریان عاشورا بیان کرد: شرایط به‌نحوی بود که یزید و بنی‌امیه نیازی احساس نمی‌کردند که به ملاحظاتی دینی پایبند باشند، از این‌رو یکی از مسائلی که به آن بی‌توجهی شد، مسئله اخلاق و فرهنگ بود که امام سجاد(ع) در این زمینه‌ها ورود کردند و با معرفی الگو که خود حضرت(ع) باشند اصلاح‌گیری را آغاز کردند.

به گزارش ایکنا، شب گذشته 31 مرداد، برنامه «سوره» با موضوع «پس از جنایت اموی» از شبکه چهارم سیما پخش شد. در این برنامه علی غلامی پژوهشگر و استاد دانشگاه امام صادق(ع) به ایراد سخن پرداخت.

متن سخنان غلامی را در ادامه می‌خوانید؛

پس از افشاگری حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع)، یزید اجازه داد که آنها در شام مجلس عزاداری برگزار کنند و احتمالاً این به ذهن برخی خطور کند که ورق برگشته است اما پرسش این است که آیا این ورق برگشته مستدام هم شد یا نشد. در اینجا باید دو روایت را بخوانم: نخست اینکه امام صادق(ع) می‌فرمایند پس از امام حسین(ع)، غیر از سه نفر مرتد شدند و برگشتند و سپس آرام‌آرام مردم آمدند. ما یکجا داریم که مردم بعد از پیامبر(ص) مرتد شدند. ارتداد یک معنای فقهی دارد به این معنا که کسی توحید یا نبوت را انکار کند. پس از پیامبر(ص) مردم نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند و حج می‌رفتند، پس ارتداد فقهی مد نظر نیست، بلکه ارتداد سیاسی مراد است؛ یعنی از مشی سیاسی که پیامبر(ص) ترسیم کرده بودند مردم روی گردان شدند. اما ارتداد پس از امام حسین(ع) همان ارتداد پس از رسول خدا(ص) نیست. بسیاری از مردم از آنچه اسلام واقعی بود دور شدند. روایت دوم اینکه؛ امام سجاد(ع) می‌فرمایند: در شرایطی هستیم که در مکه و مدینه بیست نفر ما را دوست ندارد.

تصور اشتباه بنی‌امیه از پساعاشورا

تصور بنی‌امیه این است که حسین بن علی(ع) را کشتیم، فرزند ارشد او که احتمالاً امام بعدی بود نیز به شهادت رسید. دیگر اینکه، باقی مانده آنها زین العابدین(ع) است که یا زنده نمی‌ماند یا اگر زنده ماند گوشه عزلت را برمی‌گزیند که چه بهتر یا یک کاری می‌کند که شهیدش می‌کنیم. برخی از مورخین می‌گویند پس از عاشورا جامعه اسلامی شبیه جامعه زمان بعثت پیامبر(ص) شد؛ یعنی تا این حد جامعه اسلامی عقب‌گرد دارد و اوضاع خراب است. مالک بن انس به شام می‌آید و می‌بینند ایستاده و گریه می‌کند. می‌گویند چرا گریه می‌کنید؟ مالک پاسخ می‌دهد که از آنچه اسلام پیامبر(ص) دریافته بودم یک چیزی باقی مانده بود که عبارت از نماز بود که این هم ضایع شده است.

بنابراین اینکه ما تصور کنیم جامعه اسلامی به واسطه افشاگری زینب کبری(س) و سیدالساجدین(ع) ورقش برگشت، اشتباه سختی است. زینب کبری(س) وارد شد و یزید شعر خواند و گفت وحی و نبوت در کار نبوده و اینها بازی بوده، اما خطبه‌های زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) این را به هم ریخت. اینها که از شام خارج شدند، یزید با فاصله کوتاهی جریان حره را رقم زد و به مسلم بن عقبه می‌گوید به سراغ علی بن حسین(ع) می‌روی و اگر دخالتی در جریان شورش حره داشت او را می‌کشی.

چرا نقشه یزید کارگر نشد؟

برخی اوقات می‌گویند یزید نادان بود، اما این نادانی یعنی قدرت محاسبه‌اش از معاویه پایین‌تر بود، والا نادان به این معنا نبود که آدم نفهمی باشد بلکه بسیار آدم باهوشی بود و اشتباه او این بود که تصور کرد زمانی که طومار اسلام را درهم بپیچد فرارسیده و الآن وقتش است. او امام حسین(ع) را به شهادت رساند و نقشه تبلیغاتی او نیز جواب داد. در حوزه عقیدتی خواست جبر را جا بیندازد و در حوزه اجتماعی نیز نشان دهد امام حسین(ع) برهم‌زننده نظم اجتماعی است.

مردم این را قبول کرده بودند اما حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) آن را به‌هم ریختند. اموی‌ها می‌خواستند کار اسلام را تمام کنند تا کسی از اسلام چیزی نگوید. ظاهرش این است که این اتفاق افتاد اما واقعش این است که امام حسین(ع) نهالی را کاشت که این نهال آرام‌آرام رشد کرد، همان که در روایت امام صادق(ع) بود که آرام‌آرام مردم گرایش پیدا کردند؛ یعنی آنها در ظاهر احساس کردند کار تمام شد، اما امام حسین(ع) بذری را کاشت و خیلی آرام رشد کرد و امام سجاد(ع) نیز به قدری با ملاحظه رفتار می‌کند که شیعه را نگه دارد و زمینه را برای صادقین(ع) فراهم کند و در عین حال یاد امام حسین(ع) را نیز زنده نگه دارد.

تصور کنید الان میانه سال 61 است. یزید می‌گوید هر کاری می‌خواستم کرده‌ام، اما ما معتقدیم امام حسین(ع) کاری کرده که صورت ظاهرش الان برای یزید عیان نیست، اما به مرور زمان مشخص می‌شود که این کاری که امام حسین(ع) کرده آثارش چه باشد.

جریان اموی یک جریان عقیدتی - سیاسی اموی است. سال 13 بود که خلیفه اول سپاهی را به فرماندهی یزید بن ابی ‌سفیان به سمت شام فرستاد و پرچم‌دار معاویه بود. اینها سال بعد پیروز شدند و او تا سال 18 حاکم شد. سال 18 زمان خلیفه دوم معاویه حاکم شام شد و از 18 تا 62 این حاکمیت ادامه یافت و 42 سال در شام حکومت کرده که از این 42 سال، 19 سالش حاکم جامعه اسلامی بوده که بازه سال‌های 41 تا 60 را شامل می‌شود. معاویه یک جریان عقیدتی - سیاسی را آغاز کرد. سیاسی‌اش این بود که قدرت را گرفتند و بعد هم به بهانه خون‌خواهی خلیفه سوم برای خود یک پایگاه سیاسی درست کردند. به لحاظ اعتقادی نیز اینطور بود که معاویه هر کاری کند نمی‌تواند بگوید در جایگاه خلافت هستم. برای اینکه این جایگاه را درست کند دستور داد دو گروه حدیث جعل کنند؛ با این هدف که امیرالمومنین(ع) مذمت شود و بعد خلفا و خودش مدح شوند.

این جریان آغاز شده و در چند حوزه کار را آغاز کرده و بعد از شهادت امام حسین(ع) نیز این کار را با قوت ادامه می‌دهند و بعد از امام حسین(ع) تفاوتش با قبل این است که دستشان بازتر است. از جمله این حوزه‌ها عبارت از فرهنگی - اخلاقی، اعتقادی - کلامی و سیاسی است. تا معاویه بود یک ملاحظات ظاهری را رعایت می‌کرد، اما یزید نیازی نمی‌دید که این ظواهر را رعایت کند، بنابراین در ادامه، امویان بر پرده‌دری ملاحظه کسی را نمی‌کنند و اختناقی ایجاد کردند که کسی جرئت نداشت بگوید شما خلیفه پیامبر(ص) هستید یا نیستید.

زمانی که عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه با فرزندانش به شام آمدند، اینها که می‌خواستند بیایند دو قول هست؛ یکی اینکه یزید خواست اینها بیایند و یک قول هم این بود که حاکم مدینه اینها را فرستاد. اینها آمدند و طرفداران و مشاورین یزید گفتند اینها صحابه پیامبر(ص) هستند و لازم است یک ملاحظه‌ای داشته باشی. یزید گفت قول می‌دهم اما باید ببینیم چه می‌شود. سپس در حضور اینها شروع به شراب خوردن کرد.

بنابراین این کارهای یزید از روی فسق و فجور نیست، بلکه نیازی ندارد ملاحظاتی را رعایت کند. توصیه می‌کنم اولین خطبه یزید پس از مرگ معاویه مطالعه شود. آن خطبه، خطبه یک آدم نادان نیست. آنجا صحبت می‌کند و می‌گوید پدرم معاویه اگر کار خوب کرده بود، خدا بیامرزدش و اگر بدی کرد، خدا از بدی‌هایش بگذرد، اما من کمتر جنگ می‌کنم، رفاه ایجاد می‌کنم و ... . یزید دچار اشتباه محاسباتی شد و قدرت امام حسین(ع) و خاندان او را درست محاسبه نکرد، از این‌رو بود که به وصیت پدرش نیز عمل نکرد که یک ملاحظه‌ای داشته باشد.

در حوزه فرهنگی - اخلاقی نیز اینطور بود که معاویه ملاحظاتی داشت اما این ملاحظات زمان یزید رعایت نمی‌شود. از انتهای دوران خلیفه سوم، جریان انحطاط خصوصاً در میان ثروتمندان در مدینه آغاز شده است. جریان توزیع ناعادلانه بیت‌المال در ادامه مفاسدی را نیز ایجاد کرد که اینها ثروت‌مند شدند و کلی کنیز و غلام آوازه‌خوان مطرح شدند و این قضیه جدی شد. ریشه این مسائل چیست؟ پادشاهان اموی در این موضوع اخلاقی خیلی جدی ورود کردند. در اصل اگر تقدس از مدینه و مکه برود نتیجه این می‌شود که برای دیگر قسمت‌های جامعه اسلامی تقدسی نمی‌ماند و به همین دلیل بود که در مدینه چنین شرایطی را فراهم کردند.

ذکر این نکته ضروری است که ما نیز یک حلقه مفقوده در مسائل تربیتی داریم و آن عبارت از عمل است. شهید مطهری در کتاب 10 گفتار می‌گوید تأکید ما بر پند و بند است، در حالی که امام صادق(ع) فرمودند مردم را به غیر از ابزار زبانتان دعوت کنید. حال توجه کنید امام سجاد(ع) در چنین جامعه‌ای قرار داشت. امام(ع) در جامعه‌ای که از لحاظ اخلاقی به این صورت درآمده یک الگو نشان داد که وجود نازنین خود حضرت(ع) بود. یکی از نمونه‌ها نوع رفتار امام(ع) با مردم است. برای نمونه اینکه، وقتی می‌خواست به حج برود با کاروان‌هایی می‌رفت که او را نشناسند. یکجا او را شناختند و یکی از آنها گفت یابن رسول الله، ما تو را نمی‌شناسیم و با تو مانند دیگران حرف می‌زنیم گناهکار می‌شویم. امام(ع) فرمود: با کسانی حرکت می‌کنم که من را نشناسند تا بتوانم خدمت کنم چون خدمت کردن را دوست دارم. بنابراین امام(ع) اینچنین در چنین جامعه‌ای الگوسازی می‌کند.

انتهای پیام
captcha